یه راس برمسر اصل مطلب؛
نه عنوان جذاب و اغواکننده بنویسم و گزافهگویی کنم?.
تا حالا شده که کاری کنی که کاره به دلت بشینه!؟؟!؟ حالا هر روز بخوای این کارو کنی و هر روز حس این حس خوب رو داشته باشی!!!! خیلی لذت بخشه نه؟؟؟؟مطمعنم چه اونایی که این قصه لیلی و مجنون من رو خوندن و چه اونایی که وقتشون رو بیهوده صرف نکردن این براشون هم پیش اومده و هم شاید الان درگیر این حسخوبن.
خوب وقتی که یه جایی کار کنی که محیطش، آدماش، خود کارت بهت حسخوببده مطمعنا خودتم شروع میکنی یه طراوش حسخوب؛ اینجوری بازدهی کارم بالا میره و سختی کار کمتر.
البته اوایلش که دیگه نگم؛ فک کن که بعد چند ماه دوباره دوست؛ رفیق؛شفیق و همکار سابقت رو باهاش همکار بشی؛ اونم دقیقا فاصله نیم متری هم بشینین!
خدایی سخته بخوام توصیفش کنم.
خوب شرایط ایدهالیه برای هر کسی؛
کار خوب؛ محیط خوب؛ همکار خوب؛ مدیر خوب؛ چیبگم خلاصه همه چی خوب.
وقتی همه چی خوب باشه ادم خسته نمیشه؛ وقت زیاد میذاره؛ حتی از وقت استراحتش
یعنی ۳ صبح و ۴ صبح هایی که نوت گوشی وا میشد و ... ??
حالا نگین بابا یارو چقدر ازخوش تعریف میکنه.
نه والا شاید چیزایی ریز و ساده بودن اما خوب با کلی هیجان و انرژی نوشته شدن، میخوام بگم که کد ساخت موشک رادارگریز نبود، گاهی معمولی به وقتایی هم با یکم خلاقیت دیگه تو همون موضوعیت کارمون قاطیش میکردیم دیگه.
خلاصه هیسرتون درد بیارم
چالشی بسیار جذاب بود. خدایی، جدا از همه بلف زدنها و این چیزا، خیلی خوب بود و کلی یاد گرفتم. شاید اون موقع از سئو فقط عنوان زدن و برچسب زدن و این داستانا بلد بودم.
بمااااااند دیگه ریز ماجرا. خوشحالم که تو یه مجموعه اینجوری با آدمای خفن و حرفهای همکاربود.
آقای غفاری؛ آقای طاووسی؛ آقای براتی؛ آقای آریانی رو هم که نمیدونم چطوری ازشون تشکر کنم.
آدمایی خوب با کلی انرژی خوب که بدون منت تو این مسیر کمکم بودن.
دمتون گرم