در محل کار از بهمن 1402، قول افزایش حقوق کارمندان را دادند. این قول به اردیبهشت 1403 موکول شد و بعد به مرداد ماه و اکنون، مهرماه 1403. مدیریت کماکان قول میده حکم افزایش حقوق رو این هفته ثبت می کنند. از ابتدا گفته میشد که هر ماهی حکم رو بزنند، ما به تفاوت رو از اول سال محاسبه و پرداخت می کنند ولی الآن شایعاتی در مورد اینکه قراری به پرداخت ما به تفاوت نیست، اعتبار بیشتری نسبت به قول و قرار مدیران داره.
شاید به نظر بیاد که دارم از دیدگاه اقتصادی مسائل رو نقد می کنم ولی دوست دارم این مسئله رو از دیدگاه ارزش بشریت بررسی کنم.
بعد از گذشت 6 ماه از قول اول، با همکاران تا آخر مرداد قرار گذاشتیم که اگر مدیریت، اینبار هم به قولشون عمل نکردند، اعتصاب کنیم و کاری از پیش نبریم. بعد از گذشت فقط یک هفته، تنها کسی که اعتصاب رو ادامه میداد، من بودم. برخی جرات داشتند و گفتند که به خاطر وام ها و قرض هایی که دارند، می ترسند به آب باریکه زندگیشان آسیبی وارد شود. به نسبت بقیه که حتی جرات پذیرش این حقیقت رو نداشتند و فقط بهانه آوردند، درود به شرفشان. بهانه هایی مانند "حوصلم سر رفته و فقط یه کار کوچیک بود و ... "
در این مورد، با یه همکار با رتبه بالاتر و با سابقه ای 12 ساله در شرکت صحبت میکردم. بهش گفتم که بعد از این اتفاقات، حقیقت ناخوشایند و آزاردهنده ای برای من رو شد: " آرمان ها و ارزش های انسان در حدی افت کرده که نه تنها به دیگران آسیب وارد می کنه، بلکه خودشون رو هم بی نصیب نذاشته" جوابی که گرفتم، عمق فاجعه ای که دارم ازش صحبت می کنم رو نشون میده: " تازه متوجه این قضیه شدی؟ مگه نمی دونستی؟"
چهره ی پوکرفیسش موقعی که اینو گفت، یادم نمیره. خیلی عادی و بی درد گفت.
آدم ها اینو میدونن و هیچ کاری واسش نمی کنن؟ در این حد، ارزش یک شخص پایین اومده که ظلم و دروغ روزمره رو تحمل می کنن و حتی بدتر، پذیرفتن؟ وقتش نشده که تمام ارزش هایی که توی زندگی بهشون پایبندیم و داریم واسه اونا زندگی می کنیم، بررسی مجدد بشن؟ به قول نیچه "re-evaluation of value"
آیا ما به زندگی اومدیم تا به آب باریکه ای دلمون رو خوش کنیم؟ تمام حقیقت زندگی همینه؟ زندگی؟ یا گذر عمر؟ ای کاش آدم ها، حداقل، قدر خودشون رو می دونستند و واسه اون زندگی میکردن.