ویرگول
ورودثبت نام
مازیار تهرانی
مازیار تهرانی
مازیار تهرانی
مازیار تهرانی
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

آشغال

پسربچه گفت: توو آشغالایِ خرابه پیدا کردمش.

مادرش گفت: برا چی آوردیش توو خونه؟

پسربچه گفت: تو که داری به داداش شیر میدی به اینم شیر بده!

مادرش گفت: مگه من گاوَم به همه شیر بدم! برو بذارش همونجایی که برداشتیش بی‌پدر!

پسربچه گفت: آشغال نیس که.

مادرش گفت: زنگ می‌زنم بابات بیاد توو آب خَفَت کنه بندازتت قاطیِ همون آشغالاها.

پسربچه گفت: زِندَس مامان!

مادرش گفت: بدو برو پدرسگ!

پسربچه از گوشه‌یِ فولوکسِ اسقاطیِ زنگ‌زده‌شون که صندلی‌هاش رو برداشته بودن تا جا باز بشه و بتونن تووش زندگی کنن و بخوابن، جَست زد و درِ ماشین را باز کرد و رفت بیرون.

شب، باباش چنان خواباند بیخ گوشِ مامانش که از خواب پرید.

مرد داد زد: بگیر بخواب تخمِ سگ والا از پنجره پرتت می‌کنم بیرون!

بعد به زن گفت: اگه یکی می‌دید چه گُهی می‌خوردی؟

پسربچه گفت: پُشتِ خرابه چالِش کردم.

 

 

دنده عقب با اتو ابزارماشینجنین
۶
۰
مازیار تهرانی
مازیار تهرانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید