مهران باس خواه
مهران باس خواه
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

رحیم در کجای داستان می‌بُرَد؟

قاب دو ساعته‌ای که در «قهرمانِ» اصغر فرهادی از زندگیِ رحیم به نمایش گذاشته می‌شود، سراسر دوراهی است و من در طول فیلم هر لحظه از خود می‌پرسیدم که او در کجای این داستان وامی‌دهد؟ مدام در این فکر بودم که رحیم یا -آن‌گونه که مطلوب کارگردان است- منِ تماشاگر، ذخیرۀ روانی محدودی برای انتخاب و تصمیم‌گیری داریم و بار انتخاب‌های اخلاقی بالاخره در نقطه‌ای ما را از پای در می‌آورد.

رحیم -درست مانند ما- در ابتدای داستان و با وجود انبوهی از مسیرهای بالقوه از آزادی انتخاب و رهایی‌اش خوش‌حال است؛ در واقع اوست که می‌بخشد، خوشحال می‌کند و تشویق می‌شود و فرمانروایی می‌کند. هنگامی که رحیم به مرخصی دو روزۀ خود می‌آید تصور نمی‌کند که رنگدانه‌های فیلم چگونه رفته‌رفته کم‌رنگ‌تر و تاریک‌تر می‌شوند و او با انبوهی از بار روانی و اخلاقی انتخاب‌ها تنها می‌ماند. او که ناخواسته روی طنابی معلق هل داده می‌شود و باید برای دفاع از آبرو و آرمان‌ها و ارزش‌هایش از این بندبازی موفق خارج شود.

در این دوراهی‌ها گاهی رحیم مسیر اخلاقی را انتخاب می‌کند و ستوده می‌شود. اما مشکل هنگامی پدید می‌آید که تصمیم درست و اخلاقی برایش مثل روز روشن است، اما شرایط محیطی و مصلحت جمعی چنان تحکمی دارند که اجازۀ انتخاب را از او می‌گیرند و ناخواسته او را به به سویی می‌کشانند. در این‌جاست که او پریشان می‌شود؛ او آرمان‌هایش را فدای نظام کرده است. نظامی که اعتمادی به او ندارد و حتی گاهی او را ابزاری صِرف برای تخقق اهداف مطلوبش می‌داند (زندانبانان). گاهی نیز او تصور می‌کند که راه اخلاقی را انتخاب کرده و اندکی بعد جوانب جدیدی از ماجرا تحلیل اخلاقی‌اش را به کلی به هم می‌ریزد؛ این‌گونه است که پریشانیِ رحیم به‌مرور بیشتر می‌شود و او که در ابتدا مظهر ترحم و لطافت است به خشم و دروغ پناه می‌برد. انتخاب‌هایی که در ابتدا برای رحیم و حتی بیننده آسان است، اما در انتها چنان مغز را خسته می‌کند که گاهی آرزو می‌کنی داستان زودتر به پایان برسد و دیگر نیازی به تصمیم‌گیری نباشد و این دقیقاً همان‌جایی است که «خستگیِ اخلاقی» غلبه می‌کند و حتی اگر تحلیل اخلاقیِ منطقیِ ما به مسیری حکم کند، قوۀ انتخاب ما توان عملیاتی کردنش را نخواهد داشت.

رحیمِ پایان داستان، از تصمیمات اخلاقی‌اش راضی است؛ وجدان آسوده‌ای دارد و با وجود آن‌که در جواب «زندان چجوریه؟» خواهرزاده‌اش سکوت کرده و اشک مخاطب را جاری کرده، اما با لبخند و همراه با جعبه‌ای شیرینی وارد زندان می‌شود.

«رحیمِ خیالی» از چنین ماز پرپیچ‌وخمی سربلند بیرون می‌آید، اما «منِ واقعی» در کجای این داستان می‌بُرم و وامی‌دهم؟

اصغر فرهادیرحیماخلاقفیلمنامه
پزشک عمومی از دانشگاه ایران | هم‌موسس و دبیر پیشین انجمن اخلاق پزشکی دانشگاه ایران‌ | پژوهشگر اخلاق زیستی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید