من اصولا نمایشنامه نمیخونم و نمایشنامه هارو دوست ندارم حتی اگه نویسنده اون نمایشنامه آلبرکامو و اسم اون نمایشنامه سوءتفاهم باشه. اما چند وقتی هست که کتاب نخونده ای واسم نمونده و به واسطه گرونی عجیب غریب کتاب ها نتونستم توی این چند وقت کتابی بخرم و ناچارا شروع کردم به خوندن کتاب سوءتفاهم.
این کتاب رو بعد از کتاب نیمه تاریک وجود خوندم و تا حدود زیادی تونست اون رو بشوره و ببره!
و احتمالا شمایی که داری این جارو میخونی حداقل یک بار از من شنیدی که نسخه های صوتی و PDF کتاب ها رو هم دوست ندارم. (زر میزنم که دوست ندارم، به واسطه میگرنم نمیتونم بخونم) با توجه به این چیز ها فقط یک مورد میمونه اون هم امانت گرفتن کتاب از دوستان و آشنایان.
این کتاب سوء تفاهم هم همینطوری به دستم رسید.به یکی از دوستام این قدر اصرار کردم که واسم این کتاب رو اورد. اون اولی که فهمیدم نمایش نامست ذوقم کور شد. اما از سر بی کتابی شروع کردم به ورق زدنش. من مهدی عباس زاده هستم و شما توی ادامه این بلاگ میتونین نوشته های من رو در مورد همین ورق زدن کتاب سوءتفاهم اثر آلبرکامو رو میخونین.
نویسنده کتاب سوءتفاهم آلبرکاموعه بزرگه. من قبلا از این نویسنده کتاب بیگانه رو خونده بودم. توی کتاب بیگانه هم مثل کتاب سوءتفاهم روح اصلی نوشته ها میشه گفت پوچی و طغیانیه که توی بقیه نوشته های این نویسنده ….. وجود داره.
کتاب سوءتفاهم داستان پسر یک خونوادست که بعد از مدت ها به خونه برمیگرده تا به مادر و خواهرش کمک کنه و اون ها رو به خونه خودش ببره.
کتاب سوءتفاهم 5 تا کاراکتر داره که یکی از این کاراکتر ها وجودش واقعا من رو به خودش جلب کرد و اون هم کسی نیست جز کاراکتر پیرمرد خدمتکار!
کتاب سوءتفاهم آلبرکامو از نظر من خیلی شبیه به کتاب جنایت و مکافات داستافسکی هم هست. آلبر کامو هم توی این نمایشنامه نه به اندازه آثار داستایوفسکی اما در حد خودش تلاش کرده تا به بررسی زوایای روانی شخصیت های داستان بپردازه.
دیپلمات نوشت: شاید این چیزی که میخوام بگم بی ربط باشه اما خواهش میکنم به حرف من نخندین (مجید جلالی طور).:)
از نظر من میشه کتاب سوءتفاهم رو به مردم و جامعه کشور خودمون هم تعمیم داد. دو نفری که یکیشون نماد ادم هاییه که از این دنیا چیزی زیادی نمیخواد و کل خواسته هاش فقط یک خواب راحت و آرامش میخواد و همون رو هم بهش نرسیده و یا اگه بخوام بهتر و واضح تر بگم نزاشتن بهش برسه و آرامش اون رو خرج چیز ها و جاهایی کردن که هیچ ربطی به اون نداشته.
دسته دوم هم شامل آدم هایی میشه که آرزو ها و هدف های بزرگتری دارن و میخوان به هر طریقی که شده از این مهمان سرا (کشور) فرار کنن تا بتونن حداقل یک قدم به هدف ها و آرزو هاشون نزدیک بشن.
دیپلمات نوشت 2: این کتاب تا حدودی به مکافات ها و دیدن نتیجه کارهایی که میکنیم و اثر اون ها بر زندگی ما هم صحبت میکنه. از این نظر کتاب سوءتفاهم آلبرکامو شدیدا به کتاب جنایت و مکافات داستایفسکی نزدیکه! این موضوع اون جایی که خیلی واضح و شفاف میشه که مارتا به مامانش میگه :
به زبونی حرف میزنی که من بدم میاد، ازش نفرت دارم دیگه تحمل این رو ندارم که تو از جنایت و مکافات حرف بزنی!
نکته ی دیگه ای که توی این نمایشنامه بهش برخوردم این بود که نوع روایت داستان به گونه ایه که خواننده از همون اول میفهمه که موضوع داستان چیه و نسبت به کاراکتر ها دانایی بیشتری داره اما آلبرکامو جوری این نمایشنامه رو نوشته که خواننده از خوندنش لذت میبره چرا که صحبت کاراکتر ها به نوعی میشه گفت دو پهلو و دارای دو معنیه و ایهام داشتن جملاتشون به زیبایی کار افزاییده (عجب فعلی، خدارو شکر فردوسی مرده و این فعل رو نمیبینه).
دیپلمات نوشت: این نوع از صحبت کردن و حرف زدن به شدت واسه لاس زدن پیشنهاد میشه و انگار اصلا واسه اون جا ساخته شدهو کاربرد اصلیش همون جاست.
برشی از کتاب سوءتفاهم نوشته آلبرکامو:
آره، بزار منتظر بمونیم. منتظر موندن خوبه، انتظار آدم رو آروم میکنه. من همین الانش هم خستم، خسته سال های سال، طوری که دیگه رسوب کرده توی خونم، توی رگ هام.
یا توی قسمت دیگه ای از کتاب مادر خونواده به دخترش مارتا میگه:
این دل پیر من که فکر میکرد از همه چی بریده، تازه دوباره غصه هاش تازه شده.
دیپلمات نوشت: این جمله رو فقط اون اهل دل هایی میفهمن که یه بار عاشق شدن شکست خوردن و با خودشون گفتن دیگه هیچ وقت کسی مثل اون نمیاد و الان متوجه شدن که یکی اومده، حتی یکی بهتر از اون!
یا توی قسمت دیگه ای از کتاب میگه :
یه حرف هایی بوده که هیچ وقت نتونستم بزنم، یعنی نمیدونستم چطوری باید بگمشون، ولی حالا بزار بگم. به نظر این یه لطف و محبته بزرگه که تو کنارم باشی و بتونیم هر روز رو دوباره با هم شروع کنیم!
این جمله بالا از اون جمله هاییه که میشه ساعت دو نصفه شب بفرستی واسه پارتنرت!
و در نهایت بریم سراغ اون دنیایی که مارتا به خاطر اون دست به این کار زد و با دنیای اون آشنا بشیم:
اون جا، اون جایی که آدم میتونه فرار کنه، میتونه خودش رو آزاد کنه، گرمای تن آدم های دیگه رو حس کنه، توی موج ها غلت بزنه، اون جا، اون جایی که دریا تنگ بغلش کرده، اون جا دیگه آدم احتیاج نداره دست به دامنِ بالا بشه.ولی این جا، این جا که هر جا چشم بگردونی نگاهتبه دیوار ها میرسه، این جارو اصلا برای این خلق کردن که همیشه سرتو رو به آسمون بگیری و دنبال نگاه رحمت باشی.
آخ! از این دنیایی که فقط وادارت میکنه زانو بزنی و استغاثه کنی بدم میاد. ولی من، من که در حقم این همه بی انصافی کردن، من که هیچ کس حقم رو بهم نداده، زانو نمیزنم و استغاثه هم نمیکنم. حالا که از جا و مکانم هم محروم شدم، تنهای تنها وسط جنایت هام، غریبه از این دنیا میرم!
دیپلمات نوشت: و چه قدر حس این نوشته به حال و هوای این روز های ما میخوره! احتمالا الان که شما داری این نوشته رو میخوری مدت ها از این شرایط بد گذشته باشه. اما این نوشته و شرایط بد باز هم تازگی داشته باشه.
واسه دانلود کتاب سوءتفاهم آلبرکامو فقط کافیه ایمیلت رو وارد باکس زیر بکنی. اون وقت یه لینک فرستاده میشه به ایمیلت و از اون جا میتونی این کتاب رو دانلود کنی.
اما اگه زیاد اهل ایمیل و ایمیل بازی نیستین و میخواین علاوه بر PDF کتاب نیمه تاریک وجود چیز های دیگه ای که توی این سایت ازشون اسم بردم رو دانلود کنین و داشته باشین میتونین بزنین روی دکمه زیر و بیاین به کانال تگرامی من.
احتمالا شمایی که تا این جا اومدین میدونین که کار من چیه! (من کارم تولید محتوا و سئو کردن سایت هاست). چند وقت پیش با دوستی آشنا شدم که یک سایت کتاب فروشی داشت و از من خواست روی سایتش کار کنم و من هم که عاشق گشت و گذار بین کتاب ها.
از اون روز به بعد من به آرزوم رسیدم و من هم تونستم یک کتاب فروش بشم. خلاصه این که اگه دوست داشتین کتاب (نمایشنامه) سوءتفاهم رو بخرین به من پیام بدین تا با تخفیف واستون اون کتاب رو ارسال کنم.