کاش در خانه ام دختری زیبا داشتم
با موهای بلند
و خنده هایی شیرین
که مرا پدر صدا می زد
و جانم تنها جواب من می بود!
خسته می امدم و او شتابان می آمد تا در بغلم چمباتمه بزند
-با دستهاى شكلاتى
و چشمهاى روشن
و حرف هایی را مسلسل وار بزند که من از تمام آنها فقط یک جمله آش را بفهمم و آن این باشد که : مگر نه پدر !
من هم بگو یم بلی جانم
دقیقا همان طور که تو می گویی
و او لبخند رضایتی بزند و باز ادامه بدهد که....
هر از چند گاهی دستی در ریش هایم ببرد و چند تاری را بی منظور بکشد
و من جرات نکنم اعتراضی کنم
اخ که چه لذتی دارند آن دست های کوچولو
مادرش از دور بیایید و با لبخندی شیرین
صدایش کند و بگوید
پدر خسته است و باید بگذارد من لباس عوض کنم
او هم که تازه جایش گرم شده در من فرو برود
گویی چون خودش کسی را نمی بیند پس دیگران هم او را نخواهند دید
در آغوش م قایم شود
این تنها حالتی ست که مرد ها
برای چند لحظه
درک خواهند کرد مادر بودن را
آبستن بودن را
آن هم فقط چند لحظه
اگر در خانه ام دختری داشتم
هیچ وقت از خانه دور نمی ماندم
#مهدی_حسن_زاده_تبریزی
#مستان