ویرگول
ورودثبت نام
مهدی عزیزی
مهدی عزیزی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

شازده احتجاب

معمولا درباره‌ی کتابهایی که مطالعه میکنم خیلی نظر نمیدم. اگر اثری، خیلی نظرم رو جلب کنه در یک استوری بهش اشاره میکنم. شازده احتجاب رو نمیشه به همین سادگی ازش عبور کرد. این کتاب یک شاهکاره.

نوشتاری کوتاه بر شازده احتجاب
نوشتاری کوتاه بر شازده احتجاب

برای برقرار ارتباط با شیوه‌ی سیال ذهن نویسنده (#هوشنگ_گلشیری) و بیماری مالیخولیای خودِ شازده، چند مرتبه صفحات ابتدایی کتاب رو خوندم تا چیزی دستگیرم بشه و بتوانم خط‌های زمانی داستان و روایتگران گوناگونِ قصه رو از هم تمییز بدم. هر چه به پایان کتاب نزدیکتر میشدم قلبم بیشتر درد میگرفت. ظلم و بی‌دادی که در تاریخ #ارباب_رعیتی وجود داشت و بر گذشتگانِ ما ناروا حاکم بود فضای دلم رو آکنده از اندوه می‌کرد.

شازده احتجاب
شازده احتجاب

تاثیرگذارترین قسمت داستان از نظر من اتفاقاتی همچون گچ گرفتن آدمها، کشتن مادر توسط جد کبیر افخم امجد، و کشتن آن پسر بچه به دستور وی توسط جلاد با فرمان نَبُرْ! حتی دستور طلاق مادر فخرالنساء از پدرش و ازدواج وی با امام جمعه و داغ زدنِ منیره خانم و بسیاری از اتفاقات سیاهِ دیگری که دقیقا‌ً و تحقیقاً در تاریخ وجود دارد، نیست! چرا که در رویارویی با تمام این موارد توانستم بر احساساتم غلبه کنم؛ فقط یک صحنه قلبم را فشرد. صحنه‌ی مرگِ فخرالنساء همسر شازده احتجاب، خسرو خان. فخرالنسایی که به تعبیر من نماینده‌ی روشنفکری شکسته خورده و عالمانِ بی عمل و بی تفاوت در طول تاریخ هستش. روشنفکری که در برابر قدرت، و ظلم بر مردم، بی‌اعتناست. روشنفکری‌ای که برآمده از طبقه‌ی اشراف و شکم سیر است.

شازده احتجاب
شازده احتجاب


”خانم آنجا بود، دراز به دراز، زیر شمد سفید که خون به آن نشت کرده بود. عینک گوشه‌ی اتاق، روی قالی، افتاده بود. کتابهایش توی قفسه‌ها بود و روی طاقچه و روی میز...”

در این قسمت از داستان، دیگر توانِ ادامه دادن نداشتم... حتی یک سطر!

برای خواندنِ دقیق‌ترِ داستان و همراهی با نویسنده‌ی اثر نیاز به یک خلسه هستش. نمیتوان سرسری کتاب رو خواند. باید شش دانگ حواست جمعِ داستان باشد.

به هر حال، هر کدام‌ از شخصیت‌های داستان بیانگر یکی از طبقات اجتماعی هستند؛ و نکته جالب توجه داستان وجود بیماری مُسری خانوادگی سل و مرگ تک تک اعضای خانواده بوسیله این بیماری‌ست. چیزی که در حال حاضر راحت‌تر درک میشود.

و عجیب ترین اتفاق در پایان داستان خبر مرگ شازده رو به خودش میدن و تمام!


من به نیکوس کازانتزاکیس مدیونم. او با نگارش زوربای یونانی به من آموخت با رقصیدن، غم از میان برود....

رقصیدم. غم رفت...

آیا شازده احتجاب روایتگر زوال ارباب رعیتی و نظام پادشاهی در ایران هستش؟!

شازده احتجابداستان بیماری
مدیر و موسس پخش عزیزی، ارشد علوم سیاسی، همسری مهربان، پدری فداکار و کارآفرینی دلسوز mehdiazizi.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید