شروع کار
وقتی کارمو شروع کردم، یک شخصی که خیلی اتفاقی توی بازار باهاش آشنا شدم و نقش منتور رو برام داشت چند تانکته بهم گفت و تاکید کرد که باید تا آخرین روز کاسبی رعایتشون کنی:
یک- جنست باید همیشه جور باشه.
دو- قیمتت باید مناسب باشه و مشتری بهت اعتماد کنه.
سه- همیشه باید در دسترس باشی. حالا فرقی نمیکنه مغازه ات جای خوبی باشه و پاخور داشته باشه یا تلفنت رُند باشه و ملکه ی ذهن مشتریت همیشه باشه.
چهار- باید تبلیغ کنی. به مشتری های قبلیت تخفیف بدی. برای پیدا کردن مشتری جدید هم باید تبلیغات داشته باشی. شاید نیاز باشه یه «داد زن» بگیری! یه کسی که داد بزنه و صدای تو رو به دیگران برسونه.
اما یه چیز رو هم یادت باشه، ۵-۶ سال زمان میبره تا دهن به دهن اسمت سر زبون دیگران بیفته؛ پس نباید تو این ۵-۶سال کم بیاری. باید خاک بخوری پسر جان.
کاسب باید مردمدار باشه. با مردم ارتباط بگیره. کاسب باید مشتری رو حفظ کنه. اما یادت باشه بعضیا هم مشتری نیستن، پشت دریان!
تو تا زمانی که نتونی خودتو و کاسبیتو به مشتریات معرفی کنی، هر چقدر هم خوب هم باشی به درد نمیخوره. کاسبی زمانی کامل میشه که بفروشی و مشتری تو هم جنس تو رو بفروشه و دوباره ازت خرید کنه.
همه اینا رو گفتم به اینجا برسم، ۱۲ سال پیش یه آدمی که سواد آنچنانی ای هم نداشت، فور پی کاتلر (4p) رو خیلی ساده برام شرح داد:
Product-price-place-promotion
مدت زمان شکل دادن یک کسب و کار و برند رو توضیح داد. مدیریت ارتباط با مشتری (crm) رو توضیح داد. پروموشن رو برام باز کرد؛ و هر بار پیش این پیرمرد بازاری میرفتم کلی چیز ازش یاد میگرفتم.
شخصا اعتقاد دارم خیلی از کاسبای قدیمی و موفق بازار چیزی دارند به نام شهود یا دریافت درونی یا شاید هم شمّ(توانایی و استعداد درک و فهم در زمینه ی کسب و کار) همون چیزی که ما با خانواندن mba با dba در جستجوی آن هستیم.