چگونه عادت ها شخصیت فرد را شکل می دهند ( و برعکس)
اغلب احساس می کنیم حتی با تلاش صادقانه ، ادامه دادن به عادت های خوب بیش تر از چند روز مشکل است. عادت هایی مثل ورزش کردن ، مطالعه ، ثبت خاطرات و... فقط یکی دو روز منطقی به نظر می آیند و بعد به چشم دردسر به آن ها نگاه می کنیم.
با این حال به نظر می رسد وقتی عادتی نهادینه شود ، دیگر تا ابد باقی می ماند.
تغییر دادن عادت ها به دو دلیل مشکل است :
1- سعی می کنیم عامل های اشتباه را تغییر بدهیم.
2- سعی می کنیم عادت ها را به شکل غلط تغییر بدهیم.
تغییرات در سه سطح رخ می دهند : تغییر دادن نتیجه ، تغییر دادن فرآیند و تغییر دادن هویت.
لایه اول تغییر دادن نتیجه است : در این سطح ، مسئله اصلی تغییر دادن نتیجه است. کم کردن وزن ، منتشر کردن کتاب و... اهدافی که فرد برای خودش در نظر میگیرد در این سطح دسته بندی می شوند.
لایه دوم تغییر فرآیند است : در این سطح مسئله اصلی تغییر دادن عادت ها و سیستم های کار است. مانند دنبال کردن تمرین جدید در باشگاه ، مرتب کردن میز برای رسیدن به نتایج بهتر و... بیشترِ عادت های فرد در این لایه قرار می گیرد.
لایه سوم و عمیق ترین لایه تغییر هویت است : در این سطح ، مسئله اصلی تغییر دادن عقاید است. مانند : دیدگاه فرد نسبت به جهان ، تصوری که از خودش دارد و... بیشتر باورها ، فرضیات و جانب داری ها به این لایه مربوط هستند.
"نتیجه" همان چیزی است که به دست می آید و "فرآیند" نحوه انجام کار است. "هویت" باور ما به امور است.
خیلی از ما فرآیند تغییر در عادت های مان را با تمرکز روی چیزی که می خواهیم به دست بیاوریم ، شروع می کنیم. این کار ما را به عادت های مبتنی بر نتیجه می رساند. راه جایگزین این است که عادت هایی مبتنی بر هویت بسازیم. با این رویکرد ، با تمرکز کردن روی این که "چه کسی" می خواهیم باشیم ، کار را شروع می کنیم.
تصور کنید دو نفر می خواهند در مقابل میل به سیگار کشیدن مقاومت کنند. وقتی به آن ها سیگار تعارف می کنند ، اولی می گوید : ("نه ، ممنون ، دارم سعی می کنم بذارم کنار") به نظر پاسخی منطقی است ، ولی او هنوز هم باور دارد آدمی سیگاری است که دارد تلاش می کند آدم دیگری باشد.
دومی هم دست تعارف کننده را رد می کند ، ولی می گوید : ("نه. ممنون ، سیگاری نیستم") این فقط یک تفاوت کوچک است ، ولی در این جمله می توانید تغییری را در هویت حس کنید.سیگار کشیدن بخشی از زندگی گذشته او بود ، نه زندگی فعلی اش. او دیگر خودش را سیگاری نمی داند.
بیشتر آدم هایی که در پی بهبود هستند ، حتی به فکر تغییر دادن هویت هم نمی افتند.
رفتاری که با خود واقعی ناهمخوانی دارد ، پایدار نخواهد بود.
ممکن است پول بیشتری بخواهید ، ولی هویت شما ، هویت آدمی است که خرجش بیشتر از دخلش است و به همین دلیل مدام به سمت خرج کردن بیشتر از درآمد کشیده می شوید.
بالاترین نوع انگیزش درونی وقتی است که عادتی به بخشی از هویت شما تبدیل می شود.
این که بگوییم من آدمی هستم که فلان چیز را "می خواهد" ، یک چیز است و اینکه بگوییم من چنین آدمی "هستم" ، چیز کاملا متفاوتی است.
هرکس می تواند خودش را متقاعد کند که یک یا دو بار به باشگاه برود یا غذای سالم بخورد ، ولی اگر عقیده ی پشت آن کار را تغییر ندهد ، دیگر به سختی می تواند در دراز مدت این تغییر در عادت ها را حفظ کند.
پیشرفت همیشه موقت است ، مگر اینکه به بخشی از وجود شما تبدیل شود.
هدف این نیست که کتابی بخوانید ، هدف این است که به آدمی کتاب خوان تبدیل شوید.
هدف این نیست که نواختن سازی را بیاموزید ، هدف این است که به فردی نوازنده تبدیل شوید.
انجام کار درست راحت است. چون وقتی رفتار و هویت شما هماهنگ باشند ، دیگر نیازی نیست دنبال تغییر رفتار باشید ، چون فقط همان رفتارهایی را خواهید داشت که عقیده دارید آدمی که حالا هستید باید از خودش نشان دهد.
برای رسیدن به بهترین نسخه ممکن از خودتان باید دائم عقایدتان را ویرایش و هویت تان را به روز کنید و آن را گسترش دهید.
در اینجا سوالی مطرح می شود : هویت شما دقیقا چطور شکل میگیرد؟ و چطور می توانید روی جنبه های جدید هویت که به نفع تان عمل می کند تمرکز کنید تا به تدریج بخش هایی که مانع پیشرفت تان می شوند ، از بین بروند؟
هویت شما از دل عادت هایتان بیرون می آید.
شما با مجموعه ای از عقاید از پیش تعیین شده به دنیا نمی آیید.
وقتی هر روز تخت تان را مرتب می کنید ، به هویت یک فرد منظم تجسم می بخشید.
وقتی هر روز می نویسید ، به هویت یک فرد خلاق تجسم می بخشید.
وقتی هر روز ورزش می کنید ، به هویت یک فرد ورزشکار تجسم می بخشید.
هرچه بیشتر یک رفتار را تکرار کنید ، هویت مرتبط با آن رفتار را تقویت می کنید.
هم اکنون هویت تان را فقط به این دلیل باور دارید که شواهدش را می بینید.
اگر بیست سال تمام به مسجد بروید ، مدرکی برای متدین بودن تان دارید.
اگر شبی یک ساعت زیست شناسی بخوانید ، مدرکی برای درس خوان بودن تان دارید.
اگر حتی وقتی برف می آید هم ورزش را کنار نگذارید ، آن وقت مدرکی دارید که می گوید شما مقید به ورزش کردن هستید.
البته عادت ها تنها کارهایی نیستند که روی هویت شما تاثیر می گذارند ، اما به لطف تکرار شدن شان معمولا مهم ترین و موثرترین هستند.
این یک سیر تکاملی است. این طور نیست که اراده کنید و با بشکن زدنی بلافاصله تبدیل به آدم کاملا جدیدی بشوید. ذره ذره ، روز به روز و عادت به عادت تغییر می کنید. شما دائم در حال طی کردن مسیر های تکاملی میکروسکوپی و ساختن "من" جدید هستید.
به تغییرات افراطی نیازی نیست. خرده عادت ها هم می توانند تغییرات معناداری ایجاد کنند.
این فرآیندی ساده و دو مرحله ای است :
1- تصمیم بگیرید چه نوع آدمی می خواهید باشید.
2- با بُردهای کوچک آن را به خودتان ثابت کنید.
از خودتان بپرسید : ("برای بدست آوردن آن چیزهایی که می خواهم ، باید چه کسی باشم؟")
تمرکز همیشه باید بر تبدیل شدن به نوع خاصی از آدم ها باشد ، نه رسیدن به نتیجه ای خاص.
قدم اول "چطور" و "چگونه" نیست. بلکه "چه کسی" است. باید بدانید دوست دارید چه کسی باشید.