افسانه سیزیف
سیزیف قهرمانی در اساطیر یونان است.
طبق افسانه ها سیزیف پایهگذار و پادشاه حکومت افیرا بود. او به علت خود بزرگ بینی و حیله گری ، توسط خدایان یونان به مجازاتی بی پایان و بی حاصل محکوم شد.
مجازات سیزیف این بود که اون باید هر روز تخته سنگ بزرگی را تا نزدیک قله کوه ببرد ، اما هر بار با نزدیک شدن به قله و قبل از رسیدن به پایان مسیر ، سنگ رها شده و به پایین کوه سقوط می کند و این چرخه تا ابد برای سیزیف ادامه پیدا می کند.
او مجبور است هر روز صبح تخته سنگ را تا نزدیک قله ببرد و در انتهای مسیر شاهد رها شدن و غلتیدن سنگ به مکان اول باشد.
طبق نظر خدایان این سخت ترین شکنجه و مجازاتی است که برای یک انسان میتوان در نظر گرفت. کاری سخت و طاقت فرسا که در عین دشواری ، بی معنی و تمام نشدنی نیز است.
آلبر کامو در بخش پایانی کتاب افسانه سیزیف می نویسد :
« آنگاه سیزیف میبیند که سنگ لحظهای چند به جانب این جهان زیرین نزول میکند، که از آنجا او باید آن را از نو به سوی بالا برد. سیزیف دوباره به سوی دشت پایین میرود. لحظهی این برگشت و این توقف است که مرا به سیزیف علاقهمند میسازد. چهرهای که تا این اندازه نزدیک به سنگها نقش بسته، اکنون خود سنگ است. من او را میبینم که با گامی سنگین ولی شمرده به جانب شکنجهای که پایانی برای آن نمیشناسد، پایین میرود. این ساعتی که همچون وقفهی استراحتی است و برگشتنش به قدر سیهروزی او مسلم است، این ساعت، لحظهی آگاهی است. در هر یک از این لحظاتی که او قلهها را ترک گفته، اندک اندک به سوی مغازهی خدایان فرو میرود؛ بر سرنوشت خویش برتری دارد. او نیرومندتر از تخته سنگش میباشد.»
اگر به خواندن اطلاعات بیشتر درباره سیزیف علاقه مند هستید ، به لینک زیر در ویکی پدیا سر بزنید :
همچنین پیشنهاد می کنم در صورت علاقه داشته کتاب اسطوره سیزیف را هم مطالعه کنید.