… مسئله اساسی این است که فهمیده اید مردها برایتان جذاب نیستند( صفحه 48)
در سفرهای شهری تهران وقتی وارد مترو میشویم. با خط قرمز( زرد) روی زمین آشنا هستیم: ویژه بانوان. کاری به عنوان این مسلئه ندارم این موضوع چون به شکل فرهنگ و باور درآمده، حداقل برای اکثریت، نمیخواهم به آن ورود کنم.
در یکی از این سفرها وقتی بر روی یکی از صندلی های ابی رنگ قطار نشسته بودم و سعی میکردم خودم را سرگرم کنم نگاهم به تابلوی کتیبه ای شکل بالای صندلی، درست رو به رویم افتاد. روی صحبت با آقایان بود که با ورود به واگن بانوان موجب سلب آسایش آنها میشوند. حالا من در آن لحظه زیاد به فکر عکاسی از آن تابلو نبودم ولی برای من خیلی جالب بود. اصلا سلب آسایش و آرامش یعنی چه؟
و معنی سلب:
شاید قبول داشته باشید که همیشه استثنایی وجود دارد و اگر بخواهیم به همه ی آدم ها بگوییم دزد و قاتل مطمئنا ناراحت کننده و بی انصافی تفسیر میشود( بله میدانم از نظر روانشناسی همه ی ما جوهره ی هر کاری را داریم که بخاطر باور های ساخته شده ی شخصیتی و اجتماعی از آن پرهیز میکنیم و یا برعکس به سمت آن سوق داده میشویم.) پس چرا داریم مدام در گوش خانم و آقا میخوانیم که مردها جنسیت زده یا سکسیزم هستند و مدام نگاه جنسیتی به بانوان دارند؟ بله تجاوز های زیادی میشود و این تلخ ترین اتفاق بشریت از ابتدا تا الان بوده است. مبارزات بسیار عالی در این باره شکل گرفته و افراد بسیار شجاعی بلند شدند تا این باور را عوض کنند.
اما یک مسئله ای همیشه وجود داشته است. وقتی شما من را به عنوان یک فرد خطاکار توبیخ کنید و مثل من، 100 نفر دیگر را پیدا کنید. آنوقت به خیالتان میاید که 101امین نفر هم مثل من خطا کار باشد چون جهانِ کوچک من پر از خطاکار است و این میشود باور اشتباه و فاشیت، میشود مظلوم کشی. میشود همه بخاطر یک نفر.
الان دیگر همه راجع به این موضوع صحبت میکنند هر بانوی جوانی که به اینترنت برسد میتواند به نوعی طرفداری از جنسیت خودش نیز دست پیدا کند. آنوقت اگر آقای خطاکاری را ببیند او را به خاطر جنسیتش توبیخ میکند و نه بخاطر شخصیت پلیدش. این بانوی جوان هیچ وقت خیال نمیکند که ممکن است این کار شیطانی به نوع و ظاهری دیگر در یک بانو تجلی پیدا کند. اینگونه است که ما یک باوری را چه درست چه غلط؛ به شکل ویروسی کشنده( همان یک کلاغ چهل کلاغ خودمان) به نسل های آینده آموزش میدهیم. این نسل دیگر نمیتواند اعتماد کند دیگر نمیتواند عاشق شود و چه جرمی بیشتر از این که کسی بخواهد عشق را و تجربه ی عشق( چه موفق و چه ناموفق) را از آدمی بگیرد.
... کاترین شپردهایر، یکی از هنرجوهایم، مطلبی در روزنامه ی دنورپست منتشر کرده که درباره ی این سوال بود: آیا لوازم بهداشت شخصی را از هتل بر میدارم؟ و اگر بله چرا؟
باورش سخت است چون آدم ها کلا کار بد انجام نمیدهند. اینگونه برنامه ریزی شده اند که درست ترین کار را در زمان خودش انجام دهند. درست مثل من...
برگردیم به چندین خط بالاتر. رها و ناهوشیار بنویسیم. این ستیز و جنگ بزرگ حالا دیگر به تمام عرصه ها رسیده است و رسانه و ادبیات دست به دست هم دادند تا از این مُد استفاده کنند تا بتوانند بازاری را به دست بگیرند. جستار نویسی به شدت زیبا و دل نشین است. ولی متاسفم که میگویم این کتاب تا 40 صفحه ی اول مدام از خانم های جستار نویس و نوشته هایی که نویسنده ی خانم دارند استفاده میکند. انگار جستار نویسی کاری است که خانم های خانه دار میتوانند از آن استفاده کنند برای اینکه سرگرم بشوند و در ستون روزنامه ها اسمشان بیاد ( الان منظور اکسپلور اینستاگرام است) . من باور دارم اینکار و هر کار دیگری هیچ جنسیتی ندارد و همه ی این اتفاقات تبلیغات گسترده ی اندکی آدم است. من امیدوارم نسل بعدی که حوصله ی اندیشیدن و تامل کردن رو مسئله ای از نسل ما هم کمتر است ( چیزی حدود چند دقیقه شاید) بتوانند از این تبلیغات و مُد فرار کنند.
من مثل شما در قطاری به سمت مقصد حرکت میکنم. من هم میتوانم اشتباه کنم فقط دیده ها و اندیشه هایم را به اشتراک میگذارن