ویرگول
ورودثبت نام
منا هاشمیان .... عکاس ، گردشگر، راهنمای گردشگری
منا هاشمیان .... عکاس ، گردشگر، راهنمای گردشگری
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

زاینده رود

من تمام کودکیم اینجا گذشت

کنار این رودخونه

اون وقتا اینجایی که ایستادم، در حدی عمق داشت و فشار آب بالا بود که حتی تو مخیلاتم نمیگنجید که یه روزی وسطش بایستم

یه رودخونه خروشان که پایین جاده تونل درختی، همیشه پر از هیجان و صدا بود و تا به سی و سه پل و بقیه راه گذرای شهر برسه آروم و متین میشد، تو غالب یه آدم آروم و متشخص برای پناه بودن پرنده های مهاجر

انتهای اون جاده درختی بالای یه بلندیه کوچولویی که برای من مثل یه کوه بلند میموند، خونه پدر بزرگ و مادر بزرگی بود که تمام هیجان من برای رسیدن بهشون از ابتدای یه مسیر سربالایی شروع میشد، که وقتی روش میدویدی، پر میشد از صدای سنگ ریزه هایی که به هم می خوردن و سکوت فضارو میشکستن تا همه بفهمن که یه کوچولوی دلتنگ‌ اومده.

وقتی نفس زنون بالا میرسیدم، یه درخت آلبالو بالای یه تاب بزرگ بود و پدر بزرگی که همیشه تو باغچه لابلای سبزی ها گم‌ میشد

این پایین پر بود از ماهیهای قزل آلای خال قرمز و قلاب پدر بزرگمو رفقاش توش سرگردون،

اگر زاینده رود برای خیلی ها یه آب روان و آروم، زیر چند دوره از تاریخه

و دلیلی برای زنده بودن یه شهر،

برای من تمام کودکیمه، که توش غوطه وره و هر روز داره حتی تو مسیر بکر و دست نخوردش کمرنگتر میشه

اینجا بستر پشت سد اصلی زاینده رود، جایی که ورود برای عموم هیچ وقت آزاد نبود و آدماش فکر نمیکردن که یه روزی بشه وسط رودخونش ایستاد.

عاشق سفر و عکاسیم، سفر برای دیدن و تجربه کردن و عکاسی برای ثبت ( insta: menamonworld)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید