زندگی را با تمام افت و خیز هایش، غم هایش، غصه هایش هنوز دوست دارم. چه آن زمان که در گدازه های آتشفشان عشق در حال سوختن بودم و هیچ امیدی به نجات از آن نبود و عشق با تمسخر مرا در خود حل می کرد و یا زمانی که در باتلاق بی کسی در حال دست و پا زدن برای زنده ماندن بودم و حتی رهگذری، دستی برای کمک به سویم دراز نکرد. و یا زمانی که تلاش می کردم پناهی باشم برای دوستی، آشنایی و او در همان حال به فکر راهی بود برای نابودی ام و کشیدن من در منجلابی که خود در آن گرفتار بود . من زندگی را ورای تمام سختی هایش به خاطر کوچکترین زیبایی هایش دوست دارم. هر اتفاق و چالشی که در زندگی برایم رخ میدهد برای ساختن من است. برای ساختن منی بهتر، قدرتمند تر و آبدیده تر. هر اتفاق خوبی که می افتد پاداشی است برای این مقاومت و سرسختی. شادی در زندگی بدون سختی و غم هیچ معنایی ندارد. بدون ناز معشوق ، عشق برای عاشق، آن درد لذت بخش را ندارد. همان رد شدن ها توسط معشوق است که عشق را شیرین می کند. وقتی تمام دنیا تلاش می کند تا مرا از راهی که در پیش گرفته ام بازدارد، من می ایستم و نشان میدهم که قویتر از آنی هستم که آنها تصور می کنند. همین ایستادن هاست که مرا صیقل میدهند و زندگی را برایم دوست داشتنی میکنند. همین سختی هاست که به من می گویند از پس ما بر می آیی، نگران نباش.
باران های زندگی برای این می بارند تا مایه ی رشد تو باشند و تو را تازه نگه دارند، نه برای اینکه ریشه ات را سست کنند و باعث زمین خوردنت شوند.