مسعود عادلی
مسعود عادلی
خواندن ۴ دقیقه·۶ سال پیش

چگونه با پیش فرض‌های جنسیت‌زده، جهان رو جنسیت‌زده‌تر کنیم

دیروز به توییتی برخوردم که یه نظرسنجی بود با این مضمون "تجربه شخصی کار کردنتون با مدیر زن چطور بوده؟". آدم‌هایی در این نظرسنجی شرکت کرده بودن و بهش ریپلای داده بودند.

این توییت چیز منفی یا مثبتی نیست، صرفا چیزی که توش قابل تامله اینه که جنسیت توش خیلی مهم شده. اینکه مدیری چگونه یک تیم/پروسه‌ای رو مدیریت کند/پیش ببرد، وابسته به عوامل زیادی است از جمله دانش، تجربه، شخصیت، سخت‌کوشی و چندین عامل دیگر است که قاعدتا در یک فضای سالم هیچ کدام از اینها به ماهیت زن/مرد بودن وابسته نیستند یا حتی اگر باشند، درصد این وابستگی خیلی کم است.

ولی در جهانی که ما زندگی می‌کنیم جنسیت تاثیر خیلی مهمی دارد!

اینکه حکومت‌ها باید فرصت‌های برابر برای انسان‌ها، فارغ از جنسیت و نژاد و رنگ پوست و ... ایجاد کنند و انسان‌ها باید از حقوق یکسان برخوردار باشند، چندان چیز قابل بحثی نیست.

ظاهرا هم یک واقعیتی است که حتی جنسیت‌زده‌ترین سیستم‌ها هم قبول کرده‌اند چون از لحاظ تئوری مشکلی بهش وارد نیست ولی خب متاسفانه جوری تفسیر/اجراش می‌کنن که در نهایت چیزی اتفاق می‌افتد که این روزها در ایران و کشورهای دیگه می‌بینیم.

ولی چیزی که من می‌خواهم درباره‌ش بنویسم در سطح پایین‌تر هست. جنسیت‌زده‌گی در نهان‌ترین شکل خود. همان چیزی که به حدی در ذهن‌ها رسوخ کرده که توییت‌هایی از قبیل توییت بالا اصلا برایمان عجیب نیست. و مهم‌تر از آن، تاثیر خود تثبیتی‌ای که افکار جنسیت‌زده دارن.

بذارید یه خورده درباره خود تثبیتی صحبت کنم. البته این اصطلاحی است که من خودم حس کردم به این مفهومی که قصد بیان‌ش رو دارم بیشتر می‌خوره. چند وقت پیش کتاب "چرا کار می‌کنیم؟" رو خوندم. یه جایی از کتاب، نویسنده یه نکته‌ای رو بیان کرده بود که من به مضمون آن را بازگو می‌کنم.

اینکه ما درباره قوانین فیزیک چه فکری کنیم، اینکه فکر کنیم زمین گرده یا صاف، در آخر هیچ تاثیری روی جهان ندارند. اینکه ما چه فکر کنیم، باعث تغییر رفتار جهان نمی‌شود. اما اینکه درباره انسان‌ها چه فکر کنیم، روی اونها تاثیر می‌گذارد. مثالی هم که زده بود این بود که اگر دید مدیری نسبت به اعضای تیم‌ش این باشه که اونها انگیزه کافی برای کار با کیفیت رو ندارند، در نهایت با تصمیم‌هایی که می‌گیره و طوری که تیم رو مدیریت می‌کنه، اعضا رو تبدیل به آدم‌های بی‌انگیزه‌ای می‌کنه و در آخر پیش فرض ذهنی‌ش، برای خودش ثابت می‌شه در حالی‌که شاید اگر پیش فرض دیگری داشت، خروجی چیز متفاوتی بود.
من اسم این پروسه رو، پروسه خود تثبیتی می‌گذارم.

حالا بیاید این رو در مسائل جنسیتی ببینیم. یک فکری در پس ذهن بعضی‌ها، چه مرد چه زن، وجود داره که خانم‌ها راننده‌های خوبی نیستن. حالا فرض کنید در خانواده‌ای که دو فرزند دارند که یکی پسره و یکی دختر این پیش فرض وجود دارد. فارغ از محدودیت‌های ذهنی‌ای که در خلال مکالمه‌ها و رفتارهای پدر مادر در ذهن دختر خانواده برای رانندگی ایجاد می‌شود، تاثیرات واضح‌تری هم مشاهده می‌شه. برای پسر از بچه‌گی ماشین‌های کوچولو می‌خرند. از سنین نوجوانی سعی می‌کنند به پسر رانندگی یاد بدهند و در نهایت وقتی به سن قانونی رسید، به سرعت به گرفتن گواهینامه تشویق می‌شود و ماشین خانواده در اختیارش قرار می‌گیرد. حالا دختر چطور؟ از بچه‌گی از ماشین دور نگهداشته می‌شه، خانواده سعی‌ای بر آموزش‌ش نمی‌کنند و حتی زمانی که دختر علاقه نشون می‌ده، با مخالفت آن‌را سرکوب می‌کنند و وقتی هم که به سن قانونی رسید از طرف خانواده برای گواهینامه گرفتن تشویق نمی‌شود و حتی اگر با تصمیم خودش اقدام به گرفتن گواهینامه کند، ماشین خانواده چندان در اختیارش قرار داده نمی‌شود.
حالا فرض کنیم همین خواهر و برادر به سن ۲۵ سالگی رسیده‌اند و هر دو خودروی شخصی دارند. پسر خانواده نه تنها چند سال تجربه رانندگی با ماشین خانواده را دارد، به خاطر اینکه در سن پایین‌تری (که ریسک پذیری بیشتر هم هست) رانندگی رو به خوبی فراگرفته است. اما دختر چطور؟ علاوه بر تجربه خیلی کم‌تر، رانندگی را در سن بالاتری (که انسان محتاط‌تر می‌شود) فرا گرفته و خب خیلی طبیعی است که وقتی انقدر تفاوت بوده، رانندگی دختر این خانواده از رانندگی پسر این خانواده ضعیف‌تر است.
در نهایت، این پیش فرض ذهنی که رانندگی دختر‌ها از پسرها ضعیف‌تر است در این خانواده تثبت می‌شود، چون پروسه‌ای که در خانواده پیش رفته، دقیقا طوری بوده که خروجی‌ش همین می‌شده.

این مثال رانندگی شاید واضح‌ترین مثال بود ولی مثال‌ها خیلی فراتر از این‌اند.

اگر فکر کنیم مدیر خانم، نمی‌تواند، انقدر تعامل تخریبگری باهاش خواهیم داشت که در نهایت خروجی‌ش آن می‌شود که این پیش فرض ذهنی ما رو تثبیت می‌کند.

اگر فکر کنیم برنامه‌نویس خانم، نمی‌تواند برنامه‌نویس خوبی باشد، در نهایت طوری باهاش همکاری می‌کنیم که خروجی‌ش پیش فرض ذهنی ما رو تثبت می‌کند.

و البته این مسئله پیش فرض‌های ذهنی خیلی فراتر از صرفا بحث جنسیت است. هر پیش فرضی که روی اشخاص دیگر، بدون اینکه آن پیش فرضی چیزی باشد که آن شخص قبلا خود ثابت کرده است، داشته باشیم و با توجه به آن تعامل‌مان را با آن شخص زاویه دار کنیم، در نهایت به احتمال زیاد آن پیش فرض برایمان تثبیت خواهد شد.

دانش‌جو. تجربه‌جو. لذت‌جو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید