Meteor95
Meteor95
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

جرخوردگی فرهنگی

سر سفره‌ی شام، دختر خانم دانشجو خاطره‌ی عصرش رو تعریف کرد:

«بعدازظهر خواب بودم بیدار شدم دیدم یک مرد کنارم خوابیده. هرچی فکر کردم؟ یادم نمیومد! که دِیت گذاشته باشم! » (باضافه‌ی لبخند)

مادرش: «باباش خسته بود، منم داشتم تلفنی صحبت می‌کردم گفتم برو تو اطاق دخترت کنارش بخواب.» (لبخند رضایت بابت روشنگری!)

پدرش: « دِیت چیه؟ » (سکوت ممتد تا پایان شام)


و . . . همچنان سکوت !

عدم درکتفاوت فرهنگوالدین ناآگاهدانشجوقرارعاشقانه
برنامه‌نویس فسیل شده. دایناسور وبلاک‌نویسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید