-*( نظرات شخصی خودم )*-
روی اعتماد به نفس کسی که دماغشو عمل کرده(یا هرنوع پروتز گذاشته) نمیشه حساب کرد.
روی ارادهی کسی که سیگار میکشه، نمیشه حساب کرد.
کسی که سیستم صوتی روی ماشینش بسته و با صدای بلند دوردور میکنه، درکی از موسیقی نداره.
البته نداشتن درک از موسیقی شامل طرفداران دوآتشه ی موسیقی سنتی(و هر سبک خاصّ دیگه) هم میشه.
طرفداران افراطی (تماشای)رشتههای ورزشی معمولا هیچ ورزش مناسبی انجام نمی دهند. اگر هم گاهی ورزش کنند نمایشی و تقلید و ژست گرفتن است.
اکثر جوانان این روزها درک درستی از زندگی مشترک ندارند. گاهی با خالهبازی، (لباس عروس و مراسم پرنسسوار و...) یا تفریحات مشترک عوضی میگیرند. آمار بالای طلاق هم شاید از همینجا باشد. {حالا بحث بیزنسمهریه و سایر موارد هم جای خودش}
در جامعهی امروز ما اغلب پزشکان بدبختترین انسانها هستند. یا به اندازه تصوّرات مادی خودشان(و اطرافیان) درآمد ندارند و تا آخر عمر حسرت همکاران پر درآمدشان را میخورند. یا به قیمت زندگی نکردن و سگدو زدن از حد درآمد نرمال بالاتر رفتهاند. به قیمت از دست دادن آرامش و آسایش و زندگی آسوده.
و.ن(مسط نوشته!): اینجا رو برای دل خودم مینویسم. پس لازم نیست بنویسم: دور از جون اون قشر زحمتکش و بیتوقع و انسان.... و چیزهای دیگه..
*** آخیش. بالاخره نوشتم. هی وسوسه میشدم جاهای مختلف اینا رو بنویسم. به کسی بر بخوره. اینجا رو هم که کسی نمیخونه.
پ.ن: این نظرات! به تدریج(اگر زندهماندم؟) کاملتر خواهند شد.