در جامعه با نوع جدیدی از افراط و تفریط همزمان مواجه هستیم. که روز به روز جلوههای جدیدتری پیدا میکند.
بارزترین نمونههای آن در اپلیکیشنهای اجتماعی دیده میشود.
به جای استفادهی نرمال و عادی از یک شبکهی اجتماعی یعنی داشتن شبکهای از دوستان، فامیل، و آشنایان و دنبال کردن آنها. گروهی شروع به دنبال کردن انواع پیج و کانال تجاری و سرگرمی و حتی خرافی و شایعهساز میکنند.
طبعا هرکدام مقداری از وقت شخص را گرفته و تعدد آنها ، در زندگی عادی او اختلال ایجاد می کند.
تا اینجای کار یک اتفاق نسبتا عادی است که راهحلّی ساده دارد. آنفالو کردن همهی متفرقهها! و برگشتن به استفادهی معمول و رایج از آن شبکهی اجتماعی و اپلیکیشن.
امّا اینجاست که خیلیها خر را با پالانش عوضی میگیرند. و در عوض انتخاب راه کار ساده! کلا اکانت خود را میبندند. و اپلیکیشن را حذف می کنند.
انحصار به اینستاگرام امروز و تلگرام و وایبر و ویچت دیروز و پریروز هم ندارد. حتی تعویض سیم کارت و تعدد شماره هم یک نمود دیگر از همین عدم کنترل روی ارتباطات و حریمها برای افراد دارد.
در موردی عجیبتر دوستی داشتم که تقریبا در تمام عمرش از شهری که در آن بهدنیا آمده بود خارج نشده بود. طبعا هرچه دوست و آشنا و فامیل میشناخت همگی در اطرافش بودند. اکانت فیسبوک ساخته بود. آمده بود پیش من و با اصرار می گفت این سایت چه کاربردی برای من دارد؟ و چرا ساخته شده؟ «هرچه پیج دنبال کردم همه چرتو پرت هستند. مردم چرا از این استفاده می کنند؟!؟.» برای من یکی که توضیح دادن دوستان راهدور و توجیه آن شخص بسیار مشکل بود. در نهایت هم اکارنت را حذف کرد و هنوز که هنوز است با هر کسی که اکانت فیسبوک دارد. بحث می کند که برنامهی بیخودی است.
در کمال تاسف . شخصا شاهد رشد چنین رفتاری هستم. که تقریبا در همهی موارد. مانند معتادانی که بعد از مدتی ترک با اعتیادی شدیدتر برمی گردند. همان حذف اکانت و کنار گذاشتن اپلیکیشن هم موقتی و است با برگشتی فجیعتر همراه است. یا این که جایگزینی که برای آن پیدا میکنند را به همین روز میاندازند.
نمیدانم بحث کلاسیک سنت و مدرنیته در این جا بیشتر کاربرد دارد؟ یا آموزش ناقص رفتارهای اجتماعی؟ یا تضاد بین ارزشهای اموزشی با واقعیات رفتاری جامعه. اصلا نمیدانم.
فقط میدانم چیزی که شاهد آن هستم. با هیچ منطقی جور در نمیآید.