Meteor95
Meteor95
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

-*( چطور! به این‌روز؟ افتادیم. )*-

مجله‌ای را باز می کنم. هرچند صفحه یک آگهی است. هر کدام یک ادعای کار خیر. از سرپرستی یک کودک یا تقبل هزینه‌ی تحصیل یک کودک گرفته، تا اهدای بذر(هزینه‌ی سالانه‌ی نگهداری از یک گیاه) برای حفظ طبیعت زیست.

توی ذهنم مشغول فکر کردن به این‌ها، صداقت‌شان یا خاطرات منفی دیگر هستم که تلفنم زنگ می‌خورد. پیش‌شماره‌ای از استانی دیگر که لااقل ۸۰۰کیلومتر با من فاصله دارد. {از خیریه‌ی آبشار عاطفه‌ها.... چقدر مایل هستید پول! بدهید؟} یادم می‌آید که در طول همین یکی دو هفته از چندین استان مختلف تماس گرفتند و با همین مقدمه درخواست پول داشتند. کمی جستجو می‌کنم. بله، سر کوچه‌ی خودمان بود. موسسه‌ای به همین نام. هربار وسایل کم مصرف یا لباس مستعمل را می‌گذاشتیم جلوی در و میرفتیم. خودشان بر میداشتند و خبر داشتم که اسفاده هم می‌شود. یک بار اصرار کرد که بیائید تو فرم پر کنید تا بیشتر کمک باشید. و تلفن را هم گرفت. از آن موقع شروع شد.

همه چیزمان رفته روی سینی برای فروش. شماره‌تلفن یک خَیِّر!!! در فلان شهر. به خودشان حق میدهند که به سرتاسر کشور شماره من را بدهند و تلفن کنند که درخواست پول کنند. چرا؟ چون شخص مورد نظر در یک فرم داوطلبی همراه مشخصاتش، موبایل را هم(با اصرار متصدی موسسه) نوشته بوده‌است.

اهدای بذر، و تقبل هزینه‌ی سرپرستی یک گیاه
اهدای بذر، و تقبل هزینه‌ی سرپرستی یک گیاه

در خاطراتم ده‌ها مورد اطلاعات نشت کرده از موسسات خیریه‌ی مشهور کشور رژه می‌روند که متهم به صرف درآمد برای مقاصد غیر مرتبط و سواستفاده از بودجه شده بودند.

اصلا نیازی هم به این‌ها نیست. بزرگ‌ترین موسسه‌ی فعال شهرمان(از نظر تعداد معلول‌ذهنی) را به خاطر می‌آوردم. چهار جعبه شیرینی به مناسبتی گرفتیم بردیم هدیه کردیم. در حین خروج گفتم چرا خودم پذیرائی نکنم؟ برگشتم و گفتم امکانش هست که خودم بین بستری‌ها توزیع کنم؟ دیدم رنگ‌شان پرید. چیزی طول نکشید که فهمیدم سه جعبه به دفتر منتقل شده برای کارمندان و احتمالا بردن به خانه‌ی خودشان. و فقط یکی را گذاشته‌اند برای توزیع بین بیماران.

باز یاد خبری دیگر می‌افتم که صادرات خون به اروپا با قیمت بالا همیشه وجود داشته و هرگز از مقدار آن کم نشده است. در حالی که ماهی نیست که سازمان انتقال خون شهرمان برایم پیغام نفرستند که کمبود خون داریم، بانک‌خون خالی شده، و شما بعنوان اهدا کننده‌ی مستمر با گروه خونی منفی بهتر است مجددا مراجعه کنید.

خاطرات و تجربیات ناامید کننده کم نیست. قضیه به فرهنگ رایج و عادی‌سازی سواستفاده برمی‌گردد. حق همه پایمال می‌شود و هر کسی حق خودش میداند که در صورت امکان حق شخص یا اشخاص دیگر را پایمال کند.

موسسات خیریه فقط برای معافیت مالیاتی و پوشش فعالیت‌های رانتی دیگر تاسیس می‌شوند. بسیاری از آن‌ها فقط در حد تابلو و تصرف‌مکان(که طبعا بسیاری از آن‌ها هزینه‌ی اجاره هم ندارند...) یا گهگاه اعلام حضور و بیلان ساختگی سالیانه نگهداری میشوند.

از ادارات و سیستم دولتی که رسما برای انجام کار مفید و موثر ناامید شده‌ایم. اعتمادی به موسسات مدعی خیریه(یا حفظ محیط زیست یا...) هم که نیست.

چرا ؟

چطور شد؟ که این‌طور شدیم ؟

چه‌طوری!! قرار است از این وضع بیرون بیائیم ؟

نمی‌دانم به این تحول فکری دوماه اخیر امیدوار باشم که حس تعلق به وطن را دربین هموطنان زنده کرده؟ یا نگران خشونت‌ها و آسیب‌‌های همراه آن باشم.

هرچه هست، دوران عجیبی است. بعد از نیم‌قرن زندگی ابهام و نگرانی بیشترین چیزی است که حس می‌کنم.





موسسات خیریهسواد خیریه ایتکامل اعتمادفروش اطلاعات شخصیتجاوز به حریم خصوص
برنامه‌نویس فسیل شده. دایناسور وبلاک‌نویسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید