Meteor95
Meteor95
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

-*( کــــرم‌کوئست )*-

خانواده کریمی ساکن آدلاید استرالیا است و به تازگی به این کشور مهاجرت کرده‌اند. زندگی در یک کشور جدید برای آنها تازگی‌های خاصی دارد که بعضی از آنها حتی عجیب‌تر از برعکس بودن زمان تابستان و زمستان است. در حیاط پشتی خانه‌ای که در آن ساکن شده‌اند، جعبه‌ای نصب شده که می‌بایست همه مواد غذائی دورریختنی را در آن ریخت. در نتیجه حتی اگر خودشان هم زحمت تفکیک ذباله‌ّهای منزل را نکشند؟ محتویات کیسه ذباله منزل‌شان فقط شامل ذباله خشک است که هیچ مشکل تعفن و آلودگی ندارد. طبق دستورالعمل نصب شده روی جعبه حیاط پشتی، تنها نگهداری لازم از سیستم، برداشت ماهانه مقداری کودبسیار مغذی گیاهی از آن می‌باشد.

در ایران، امّا . تعریف ورمی‌کمپوست و سرنوشت این کرم‌های خاکی کوچک و محصولات‌شان، تعریف دیگری پیدا کرده است. از صنعتی مبهم و پرسود! تا تجارتی عجیب و پرطرفدار.

تجارتی که شایع است، فقط یکی از فعالان آن بیش از نهصد میلیارد تومان سرمایه دارد!

تعداد قابل توجهی از همشهریان ما سرمایه گذاری‌های قابل توجه کرده‌اند و تا جائی که ما اطلاع داریم نه تنها هیچ‌کس از آن سودی نبرده است، بلکه عده زیادی عمده سرمایه و پس‌اندازی که داشته‌اند و در این راه به جریان انداخته‌اند. از دست داده‌اند.

ماجرا از آنجا شروع شد که تعدادی بسیار محدود به صورت غیر رسمی، شروع به جذب سرمایه به نام تجارت ورمی‌کمپوست کردند. و با ادعای سودآور بودن آن. وعده سودهائی بالاتر از عرف معمول بانکداری و حتی بالاتر از عرف بازار را دادند. نظر به ناشناخته بودن اصل تجارت و تولید(این فرآورده)، برای عامه مردم. و زمزمه‌های صادراتی بودن محصول تولیدی. و در نهایت پرداخت یکی دو قسط از سود وعده داده شده با نرخ نامتعارف و قابل توجه، باعث شد تا سیل طرفداران و دارندگان پس‌انداز به امید چند برابر شدن اندوخته‌اشان در مدتی محدود! به سمت صاحبان این حرفه گمنام سرازیر گردد.

در مدتی بسیار کوتاه و در اثر یک‌کلاغ، چهل‌کلاغ های رایج و به علت علاقه تعداد زیادی از مردم به درآمدهای بدون زحمت! دیگر در کوچه و خیابان و جمع‌های دوستانه کمتر جائی بود که صحبت از این تجارت و بحث‌های مالی آن نباشد.

تعداد سرمایه گذاران(بهره‌بگیر) روزبه روز بیشتر شد. و عده‌ای هم در صدد رقابت با آن عده اولیه برآمدند. دیگر هم پول به عنوان مشارکت در سرمایه و دریافت سهم سود، به سمت آنها سرازیر بود. و هم جوانان خوش اشتهاتر با خرید سبدهای کرم، نه تنها رقابتی با آنها نمی‌کردند، بلکه به سود و شهرت آنها اضافه کردند. سوله‌ها ،‌مزارع، انبار‌ها، و زیرزمین‌های زیادی به این کار اختصاص پیدا کردند. بدون اینکه هیچ‌کس دقیقا بداند که این محصول قرار است به چه کسی فروخته شود؟ فقط شایعه سود سرشار بر سر زبان‌ها بود و رقابت بر سر تامین سرمایه و شروع سریع‌تر کار!

مابقی جزئیات و اتفاقات رخ داده را تقریبا همه هم‌شهریان شنیده‌اند و می‌دانند. بعد از پرداخت هفت یا هشت قسط از بهره (ببخشید، «زبانم‌لال» : مشارکت در سرمایه‌گذاری) بدقولی و بدحسابی شروع شد. قضیه با شایعه ممنوعیت صادرات محصول (که اصلا از اول هم معلوم نبود صادر شده؟ یا نه؟؟) پیچیده تر شد. و ادامه پیدا کرد تا به امروز که تقریبا همه سرمایه گذاران سرمایه اولیه خود را از دست داده‌اند و امیدی به بدست آوردن آن هم ندارند. و کسانی هم که مستقیما با خود محصول درگیر شده‌ بودند. یا بسترها و سبدهای کود و کرم را رها کرده‌اند. یا به امید پیدا شدن مشتری از غیب، به نگهداری آن ادامه می‌دهند.

در این کارزار پس‌اندازهای زیادی نابود شد. از حق بازنشستگی،‌گرفته، تا قرض از فامیل و دوست، و حتی وام بانکی. همه به امید بهره بالا و بازگشت سریع سرمایه!.

در شهری که صدها نفر در بازار و فروشگاه‌های آن، با حقوق‌های ماهانه پنجاه تا صدوپنجاه‌هزار تومان کار می‌کنند!

در شهری که، عمده مشتریان بانک‌ها به امید وام‌های دو تا پنج میلیون تومان دوندگی می‌کنند؟ و حتی اغلب دوره‌های آموزش‌ فنی و حرفه‌ای و مدارک آن، به امید وام‌هائی در همین حد گذرانده می‌شوند، چگونه سرمایه‌های هفت تا هفتاد میلیون تومان و بالاتر به راحتی و به سرعت و به تعداد بسیار زیاد به سمت این نوع کلاهبرداری‌هائی سرازیر می‌شود.

اما اصلا این قصّه چرا به این شکل درآمد؟ آیا ادامه قصّه‌های مشابه قبلی مانند گلدکوئست نیست؟

تا زمانی که فقط پرداخت کننده پول باشیم، و منتظر دریافت پول زیاد! آیا تفاوتی بین سکه طلای ضرب شده در بانک مرکزی بالی، با الماس‌های آفریقای‌جنوبی یا اشتراک‌زمانی (TimeSharing) هتل‌های زنجیره‌ای . . . ، با سبدهای تاپاله حاوی کرم خاکی وجود دارد؟ تنها تفاوت اینجاست که در بازاریابی‌های شبکه‌ای(هرمی) قبلی، یک سایت اینترنتی و بودن اسم سرمایه‌گذار درآن، وجود سرمایه و افزایش آنرا نشان می‌داد. و در این مورد، تعدادی سبد کود و یک متصدی یا واسطه یا معرف آشنا!

آیا این آخرین بار است که چنین اتفاقاتی رخ می‌دهد؟

علت وقوع چنین رخدادهائی چیست؟ - طمع بیش ازحد مردم؟ - نبود اطلاعات عمومی درباره کار و سرمایه؟ - نبودن بسترهای استاندارد جهانی برای به کار انداختن سرمایه مانند: بورس و سهام؟ - وجود سرمایه‌های راکد و بلاتکلیف؟ - عدم اعتماد مردم به روش‌های رایج کشورمان برای پس‌انداز(بانک‌ها)؟

حد اقل در شهر ما. قدر مسلم این است که در کنار آمار بیکاری قابل توجه ، سرمایه‌های بیکار هم کم نیستند. گاهی به شکل سکه طلا در خانه انبار می‌شوند. گاهی سپرده بلندمدت بانکی می‌شوند، گاهی به شکل سنتی به خرید ملک و خانه اختصاص داده می‌شوند. و گاهی هم در یکی از اشکال جدید کلاهبرداری به باد می‌روند.

درست است که تاسیس تالار بورس محلی ممکن است دور از ذهن به نظر برسد و در بهترین شرایط هم شاید با اعتماد و استقبال مردم مواجه نشود. اما کارهای ساده تر و عملی‌تر هم مقدور است.

نگاه مسئولانه‌تر به موضوع آموزش‌های فنی و حرفه‌ای .

برقراری ارتباط واقعی بین نیازهای صنعتی و تحقیقات دانشگاهی (بدون شعار زدگی و ادعا) .

سعی در تغییر نگرش عمومی خانواده‌ها به مقوله کار و سرمایه.

و اقداماتی دیگر که نیازمند جدی گرفتن مشکلات موجود، و استفاده از تخصص و مهارت نیروهای تحصیل‌کرده و با تجربه است.

نظر شما چیست؟

زشت‌ترین سگ سال ۲۰۲۲
زشت‌ترین سگ سال ۲۰۲۲


سرمایهورمی کمپوستکلاهبرداریامید
برنامه‌نویس فسیل شده. دایناسور وبلاک‌نویسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید