بیشتر ما با سرمایه گذار معروف «وارن بافت» آشنا هستیم اما کمتر نامی از سوداگر معروف «جورج سوروس» شنیده ایم.
نام جرج سوروس با چهارشنبه سیاه بریتانیا (سوروس خلاف باور عموم معتقد بود ارزش پوند بالاتر از مقدار واقعی است) گره خورده است. او پس از این واقعه به ویرانگر بانک مرکزی بریتانیا شناخته شد. سوروس در آن روز با فروش استقراضی ده ها میلیارد دلار لیر استرلینگ به یک باره سیستم پولی بریتانیا را دچار نوسان کرد و در حالی که یک شبه میلیارد ها دلار به سرمایه وی افزوده شد، بانک مرکزی بریتانیا را مجبور کرد تاوان اقتصادی سنگینی را بپردازد.
این جمله وارن بافت را شاید شنیده اید:
اگر حاضر نیستید سهمی را برای 10 سال نگاه دارید، حتی فکر اینکه 10 دقیقه هم نگهش دارید را نکنید.
بسیاری از ما در حال سوداگری در بازار هستیم اما به اشتباه فکر می کنیم در حال سرمایه گذاری هستیم.
خلاف باور عموم که سرمایه گذاری و سوداگری را یکسان می دانند، تفاوت های بسیاری میان این دو وجود دارد که در ادامه به آن ها می پردازیم.
سوداگر به شخصی گفته می شود که هدفش کسب سود از تفاوت قیمت خرید و فروش است.
سرمایه گذار شخصی است که به دنبال کسب سود از طریق ایجاد ارزش اقتصادی است.
تفاوت اساسی میان سوداگر و سرمایه گذار در مقدار ریسکی است که هر کدام متحمل می شوند.
سرمایه گذار به دنبال ریسک معمول یا کمتر از حالت معمول برای کسب عایدی متناسب (رضایت بخش) است اما سوداگر به دنبال ریسک هر چه بیشتر برای عایدی های بزرگ است.
در سوداگری ما به دنبال بازاری با هیجانات بالا و عایدی های بزرگ هستیم و در نتیجه ریسک بیشتری را متحمل می شویم و زمانی که سوداگر جهت هیجانات خرد جمعی (برآیند نظرات گروهی از افراد به جای یک فرد متخصص) را پیش بینی کند، اقدام به ورود به معامله می کند.
در سرمایه گذاری هیجان های قیمتی اهمیت چندانی ندارند و سرمایه گذار پس از بررسی مفاهیم بنیادی و ارزش ذاتی و... اقدام به سرمایه گذاری می کند. از آنجا که ارزندگی برای سرمایه گذار مهم است، در قیمت مناسب (نه در هر قیمتی) اقدام به معامله می کند و بنابراین ریسک کمتری هم متحمل می شود.
از آنجا که در سرمایه گذاری ریسک کمتری متحمل می شویم بازده سود انتظاری نسبت به سوداگری کمتر است.
از آنجا که هدف از سرمایه گذاری یا سوداگری کسب سود است، پس باید این سود ارزنده باشد یعنی مقدار سود از حالتی که هیچ ریسکی نکنیم (مثلا سپرده بانکی) بیشتر باشد.
برای محاسبه ارزندگی سرمایه گذاری یا سوداگری کافی است سود کسب شده را با نرخ سود بانکی(بدون ریسک)،نرخ تورم و... مقایسه کنید.
برای مثال اگر عایدی حاصل از سرمایه گذاری، از نرخ سود بانکی کمتر باشد سرمایه گذاری شما ارزنده نیست چرا که می توانستید سود بیشتری را بدون ریسک کسب کنید.
بیشتر سرمایه گذار ها دیدگاه بلند مدت دارند و دارایی مربوطه را برای مدت زمانی بیشتری نگهداری می کنند در صورتی که بازه زمانی سوداگری در بیشتر مواقع کوتاه است اما این موضوع بستگی زیادی به استراتژی معاملاتی معامله گر دارد.
سرمایه گذار پیش از ورود به معامله و با بررسی های مختلف، معمولا قیمتی را به عنوان قیمت هدف (تارگت قیمتی) برای خروج از معامله در نظر می گیرد و تا زمان رسیدن به آن قیمت صبر می کند، اما سوداگر از آن جا که به دنبال استفاده از هیجانات است و هیجانات در بیشتر مواقع مقطعی و کوتاه مدت هستند، بازه زمانی ورود و خروج برای سوداگر معمولا کوتاه تر از سرمایه گذاری است.
هم در سوداگری و هم در سرمایه گذاری شناخت بازار هدف مهم است و بدون دانش کافی ورود به هر بازاری ریسک از دست رفتن سرمایه را به دنبال خواهد داشت.
برای سرمایه گذار این شناخت تخصصی تر و جامع تر است و در بیشتر مواقع ممکن است سرمایه گذار از مشاوران متخصص آن بازار کمک بگیرد اما در سوداگری ممکن است نیاز به شناخت جامع و تخصصی از بازار نداشته باشیم.
نوسان های کوتاه مدت و مقطعی برای سرمایه گذار اهمیت چندانی ندارد اما برای سوداگر این نوسان ها با اهمیت تر است و از همین نوسان ها اقدام به کسب سود می کند.
برای مثال فرض کنید شایعاتی مبنی بر افزایش قیمت دلار در بازار داریم. در این مواقع سوداگر اقدام به ورود به معامله می کند و به محض کاهش این هیجانات اقدام به خروج از معامله می کند و از نوسان های قیمتی بهره
می برد.
مثال دیگر فرض کنید سرمایه گذاری پس از بررسی های مختلف تصمیم به سرمایه گذاری در سهام شرکتی را دارد. او فقط زمانی که قیمت سهام به قیمت مطلوب خود برسد اقدام به ورود و خروج از معامله می کند و در این میان به نوسانات لحظه ای بازار توجهی ندارد.
نوع بازار برای سوداگر مهم نیست زیرا به دنبال کسب سود از طریق هیجانات و خرد جمعی بازار است و در هر بازاری که این هیجانات موجود باشد سوداگر می تواند اقدام به معامله کند. در سرمایه گذاری دیدگاه متفاوت است، چرا که سرمایه گذار باید به به بازار مورد نظر علاوه بر آشنایی تسلط کافی نیز داشته باشد و در بیشتر مواقع سرمایه گذار ریسک ورود به بازاری را که از آن شناخت کافی ندارد نمی کند.
سوداگر با توجه به نمودار قیمتی در بیشتر مواقع اقدام به نوسان گیری می کند و از تحلیل تکنیکال (بررسی نمودار قیمتی) برای ورود و خروج های خود استفاده می کند.
نمودار قیمتی برای سرمایه گذار اهمیت چندانی ندارد و سرمایه گذار به صورت مرتب به نمودار قیمتی و نوسانات کوتاه مدت توجهی ندارد. در بیشتر مواقع سرمایه گذار به صورت دوره ای(روزانه، هفته ای، ماهانه) به نمودار قیمتی نیم نگاهی دارد.
برای سوداگر اخبار و شایعات بسیار با اهمیت هستند و معمولا سوداگران در بازار هایی که اخبار و شایعات زیادی وجود دارد فعالیت دارند. برای سرمایه گذار اخبار و شایعات اهمیت کمتری دارند و سرمایه گذار بیشتر به اخبار مرتبط و معتبر توجه می کند.
برای مثال در بازار فارکس جلسه (SESSION) های معاملاتی آسیا معمولا چون اخبار کمتری دارند و بیشتر این اخبار هم کم اهمیت هستند برای سوداگری جذاب نیستند، اما در مقابل جلسه های معاملاتی مربوط به آمریکا و اروپا به جهت اخبار زیاد و اهمیت بالای این اخبار در اقتصاد جهانی برای سوداگری جذاب تر هستند.
بعضی دارایی ها ذاتا دارای حرکات(گام های) بزرگ و شارپ(رشد های قیمتی سریع و بزرگ) هستند و بعضی حرکات نسبتا کوچکی دارند.
برای مثال طلا با توجه به جایگاهی که در اقتصاد جهانی دارد، حجم معاملات بسیار بالایی دارد و معمولا حرکات بزرگی در آن شاهد نیستیم اما در طرف دیگر شاخص های بورسی کشورهای قدرتمند اقتصادی (مانند نزدک،داوجنز و...) معمولا حرکات بزرگ و شارپی دارند و برای سوداگری جذاب تر هستند.
از آنجا که در سوداگری به دنبال استفاده از هیجانات بازار هستیم پدیده ای به نام حباب قیمتی(فاصله گرفتن قیمت از ارزش ذاتی) مطرح نمی شود و اصلا برای سوداگر معنا ندارد، اما در سرمایه گذاری چون به دنبال ایجاد ارزش اقتصادی هستیم (ارزش افزوده) حباب قیمتی برای سرمایه گذار بسیار با اهمیت است و دارایی های با حباب قیمتی قابل توجه و زیاد برای سرمایه گذاری مناسب نیستند.
تا اینجا دانستیم که سرمایه گذاری و سوداگری تفاوت های بسیاری با هم دارند، بنابراین پیش از ورود به هر بازاری ابتدا باید تعیین کنیم که هدف ما سرمایه گذاری است یا سوداگری و متناسب با آن اقدام به معامله کنیم.
نکته ای که در انتخاب میان این دو روش بسیار اهمیت دارد این است که باید به یک شناخت نسبی از خود برسیم و متناسب با روحیه خود و تریپ شخصیتی و آستانه تحمل مان در سود و ضرر این انتخاب را انجام دهیم چرا که در غیر این صورت نمی توانیم به استراتژی معاملاتی خود به درستی عمل کنیم.
برای مثال شخصی که زمان مناسبی در اختیار دارد و توانایی تحلیلی و معاملاتی لازم و روحیه ریسک پذیری مناسبی دارد منطقی نیست وارد سرمایه گذاری های بلند مدت شود و سوداگری انتخاب مناسب تری برای این شخص است؛ در مقابل فردی که روحیه ریسک پذیری نسبتا پایین و زمان آزاد کمی در اختیار دارد بهتر است بیشتر روی سرمایه گذاری های بلند مدت تمرکز داشته باشد.
در مطلب بعدی در مورد مدیریت ریسک و سرمایه در بازار فارکس خواهم نوشت.
در پایان اگر این مطلب برایتان جالب بود،لایک کنید و با نظرات و انتشار آن در شبکه های اجتماعی حمایت کنید.