بازار را می توان به میدان جنگ تشبیه کرد. در این میدان معاملات نقش سربازان را دارند و ما فرمانده این جنگ هستیم. هیچ فرمانده ای انتظار ندارد همه سربازان سالم باقی بمانند و از قبل می داند تعدادی از سربازان کشته خواهند شد. از طرفی فرمانده جنگ از قبل نمی داند کدام سرباز زنده خواهد ماند و به همین جهت به همه سربازان امکانات یکسان می دهد و یکی را مسلح تر از دیگری نمی کند. هدف نهایی فرمانده جنگ پیروزی در میدان جنگ است نه زنده ماندن همه سربازان در میدان جنگ.
در معامله گری، هدف نهایی داشتن برآیند معاملات مثبت در یک دوره مالی بلند مدت است.
زمانی که درگیر معاملات هستیم از قبل نمی دانیم چه زمانی و کجا قرار است ضرر کنیم و از آنجا که در هر معامله احتمال ضرر وجود دارد، بنابراین به مدیریت سرمایه نیاز داریم.
مدیریت سرمایه دیدگاه محاسباتی و مکانیکی به مسائل دارد و سلیقه ای نیست (از فردی به فرد دیگر تفاوت ندارد).
با مدیریت سرمایه درگیر ریسک های خارج از کنترل نمی شویم و مهمتر از همه در هر معامله مقدار ریسک ما مشخص است و در نتیجه با افت سرمایه های بزرگ مواجه نخواهیم شد.
در ادامه به بررسی مهمترین شاخص های مدیریت سرمایه که در تصویر زیر مشخص شده اند می پردازیم.
درصد معاملاتی که ضررده نیستند را مشخص می کند. در این شاخص معاملات با بازده صفر جزو معاملات سودده به حساب می آیند.
این شاخص مهمترین عامل در روانشناسی معامله گر است و تاثیر مستقیمی بر روحیه معامله گر دارد اما به تنهایی هیچ معنایی ندارد، یعنی معامله گری با نرخ برد بالا لزوما معامله گر خوبی نیست. این شاخص در کنار شاخص های دیگر مدیریت سرمایه که در ادامه گفته می شود معنا پیدا می کند.
هر چه این شاخص بیشتر باشد احتمال سود کردن معامله گر در معاملات بیشتر بوده و در نتیجه تعداد ضررهای متوالی سیستم معاملاتی کاهش می یابد.
نرخ برد بالا به معنای سود بیشتر نیست. برای مثال فرض کنید معامله گری در چهار معامله پشت سر هم در هر کدام 2 دلار سود کرده باشد(8 دلار سود) اما در معامله آخر 10 دلار ضرر کرده باشد، در این مثال نرخ برد 80 درصد است اما بر آیند معاملات منفی است .
از آنجایی که داشتن سیستم معاملاتی با نرخ برد بسیار بالا با توجه به ماهیت احتمالاتی بازار تقریبا غیر ممکن است:
در صورت مشاهده نرخ برد بالای 90 درصد باید سیستم معاملاتی شخص بررسی گردد؛ برای مثال معامله گر ممکن است در معاملات حد ضرر نمی گذارد و یا به صورت دستی معاملات را می بندد که در این حالت این آمار جعلی است و بدان نمی شود اتکا کرد.
از طرفی نرخ برد کمتر از 40 درصد هم مناسب نیست چرا که بیانگر این نکته است که احتمال ضرر کردن در هر معامله بیشتر از سود کردن است.
این شاخص از تقسیم میانگین سودها بر میانگین ضررها حاصل می شود.
این شاخص بیانگر توانایی سیستم معاملاتی در سود سازی است. این شاخص نیز مانند نرخ برد به تنهایی معنایی ندارد.
ریسک به بازده هر چه بیشتر باشد معاملات شما ضررهای بیشتری را پوشش می دهند و در واقع توانایی سیستم در جبران ضررها افزایش می یابد.
نرخ برد و ریسک به بازده با هم نسبت عکس دارند یعنی هرچه ریسک به بازده معاملات افزایش یابد نرخ برد معاملات کاهش می یابد و با کاهش نرخ برد ضررهای متوالی سیستم افزایش می باید.
در تصویر بالا فرض کنید در نقطه 1 وارد معامله فروش شده ایم. همانطور که می بینیم هر چه اهداف بزرگتری برای معامله تعیین کنیم عایدی ما بیشتر می شود اما به همان نسبت احتمال برد معامله کاهش می یابد زیرا از نقطه ورود دورتر می شویم و احتمال تاچ شدن هدف قیمتی ما هم کمتر می شود.
اگر با بالا بردن ریسک در هر معامله نرخ برد کاهش پیدا نکند، در واقع به سود دهی سیستم معاملاتی کمک کرده ایم.
نرخ ریسک به بازده خیلی زیاد هم به معنای عالی بودن سیستم معاملاتی نیست چرا که در این حالت احتمال برد کاهش پیدا می کند و از طرفی مشخص نیست چه تعداد از معاملات سود بوده است. برای مثال معامله گر در چهار معامله پشت سر هم در هر کدام 2 دلار ضرر میکند اما در معامله آخر 10 دلار سود میکند. در این حالت ریسک به بازده بزرگتر از یک است اما نرخ برد 20 درصد است .
نرخ ریسک به بازده کمتر از نیم(1/2) هم چندان مناسب نیست چرا که در این صورت توانایی سیستم معاملاتی برای جبران ضررها کاهش می یابد. (یعنی در هر معامله کمتر از نصف مقداری که ممکن هست ضرر کنیم احتمال سود داریم)
ریسک کم هم به اندازه ریسک زیاد مشکلاتی دارد و معامله گر دچار هزینه فرصت می شود یعنی با اینکه سیستم معاملاتی توانایی کسب سود بیشتر دارد اما معامله گر این سود را از بازار نمی گیرد.
توجه کنید که ریسک به بازده عدد ثابتی نداشته و با توجه به سیستم معاملاتی هر فرد تعیین شود. اینکه بگوییم ریسک به بازده هر چی بیشتر باشد بهتر است یا اعداد ثابتی برای آن در نظر بگیریم یک اشتباه رایج بین معامله گران تازه وارد است و به هیچ وجه منطقی نیست.
همانطور که در تصویر زیر می بینیم با افزایش ریسک تا یک مقطع زمانی بازدهی افزایش می یابد و در نقطه ای به بیشینه این نسبت میرسیم اما از یک مقدار حدی به بعد با افزایش ریسک دیگر تغییری در مقدار بازدهی نداریم و در ادامه با افزایش هر چه بیشتر ریسک، بازدهی کمتر و کمتر می شود.
بیشتر معامله گران فقط به دنبال افزایش ریسک به بازده در معاملات به منظور سود بیشتر هستند اما توجهی ندارند که مقدار این ریسک باید متناسب با روحیه معامله گر و رفتار سیستم معاملاتی تعیین شود.
تا اینجا متوجه شدیم که هیچ یک از دو شاخص بالا به تنهایی بیانگر سودده و ضررده بودن سیستم معاملاتی نیست و این دو شاخص در کنار هم معنا دارند.
از ترکیب دو شاخص بالا شاخص سود آوری حاصل میشود که بیانگر سودده یا ضرر بودن سیستم معاملاتی است.
اگر عدد این شاخص کمتر از یک باشد یعنی نتیجه معاملات ما ضررده است و اگر بزرگتر از یک باشد به معنای سود آور بودن نتیجه معاملات است و اگر یک باشد یعنی نتیجه معاملات صفر(برآیند صفر) است یعنی معامله کردن یا نکردن ما تفاوتی ندارد.
فرمول شاخص سودآوری:
احتمال باخت * میانگین ضررها / احتمال برد * میانگین سودها
با دقت در این فرمول متوجه می شویم که تعداد معاملات برنده اثر بیشتری در تغییر این شاخص دارد (چون نرخ برد در صورت کسر قرار دارد)، در واقع با افزایش تعداد معاملات برنده این شاخص نیز افزایش می یابد.
در صورت هرگونه تغییر در سیستم معاملاتی این شاخص مجددا باید محاسبه گردد. همچنین برای مقایسه چند سیستم معاملاتی متفاوت و بررسی عملکرد هر کدام می توان از این شاخص بهره برد.
در این شاخص بیشترین دفعات متوالی ضرر در معاملات را محاسبه می کنیم.
شاید سوال شود اصلا چرا به این شاخص نیاز داریم؟
واقعیت این است که انسان همیشه در مواقعی که تحت فشار قرار میگیرد رفتارهای خارج از کنترل و غیر ارادی از خود بروز می دهد که ریشه در نا خود آگاه دارد. حتما براتان پیش آمده که مواقعی که خیلی عصبانی یا ناراحت هستید تصمیمات و رفتارهایی بروز می دهید که بعدا وقتی به آنها فکر می کنید باور نمی کنید که آن رفتارها از شما سر زده است.
وقتی ما ضرر های پشت سر هم داریم بدترین حالت سیستم معاملاتی در حال روی دادن است و در این مواقع معامله گر رفتار های هیجانی و غیر ارادی از خود بروز می دهد. از آنجا که هر معامله گر روحیه ریسک پذیری متفاوت و آستانه تحمل متفاوتی در مواقع ضرر دارد پس باید بدترین حالت ممکن سیستم معاملاتی که همان تعداد ضررهای متوالی است را به دست آوریم که از دو طریق زیر ممکن است:
پس از بدست آوردن مقدار بیشترین ضرر متوالی سیستم از هر دو روش، عدد بزرگتر را به عنوان بیشترین ضرر متوالی سیستم در نظر می گیریم.
منظور از بیشترین افت سرمایه قابل انتظار مقداری است که معامله گر از لحاظ روحی در صورت از دست دادن آن می تواند تحمل کند. در اینجا باید مقداری لحاظ شود که اگر به یک باره از دست رود شخص دچار ضررهای بیش از حد و غیر قابل تحمل از لحاظ مالی و روحی نشود و این مقدار به صورت درصد بیان می شود.
مثلا معامله گری با توجه با در نظر گرفتن شرایط مالی و روحی خود قادر به تحمل 30 درصد افت سرمایه است.
در نظر گرفتن مقادیر افت سرمایه بیش از 60 درصد توصیه نمی شود.
همه شاخص های بالا گفته شد تا بتوانیم نهایتا ریسک در هر معامله (RPT) را محاسبه کنیم.
همانطور که فرمانده جنگ به تمام سربازان امکانات یکسان می دهد و یکی را به دیگری ترجیح نمی دهد ما نیز در معاملات باید نگاه مستقل و به دور از تعصب داشته باشیم و در هر معامله باید مقدار ریسک ما ثابت و مشخص باشد. (مثلا یکی از معاملات را به جهت خوش بینی با حجم بیشتر و یکی را با حجم کمتر وارد نمی شویم).
ریسک در هر معامله 1 درصد یعنی:
با چه حجمی وارد معامله شوم که در صورت فعال شدن حد ضرر، مقدار ضرر بشود یک درصد اصل سرمایه در اول دوره مالی.
مقدار این پارامتر با توجه به شاخص های بیشترین افت سرمایه قابل انتظار (EMDD) و بیشترین ضررهای متوالی سیستم (MCL) بدست می آید.
فرمول محاسبه ریسک در هر معامله (RPT) :
بیشترین ضررهای متوالی سیستم (تعداد) / بیشترین افت سرمایه قابل تحمل (درصد)
برای مثال فرض کنید مقدار ریسک قابل تحمل معامله گر 30 درصد باشد و تعداد ضرر های متوالی سیستم معاملاتی 5 عدد باشد، با تقسیم این دو عدد بر هم مقدار ریسک در هر معامله (6 درصد) بدست می آید.
توجه شود که مقدار این پارامتر نباید بیشتر از 10 درصد باشد.
تا اینجا در مورد شاخص های مهم مدیریت سرمایه سخن گفتیم و مقدار ریسک در هر معامله(RPT) را محاسبه کردیم.
در نوشته بعدی به نحوه استفاده از درصد ریسک در هر معامله (RPT) جهت محاسبه حجم ورود به هر معامله می پردازم.
در پایان اگر مطلب برایتان جالب بود، حمایت کنید و در دیگر شبکه های اجتماعی منتشر کنید.
منابع:
کتاب مدیریت ریسک و سرمایه نوشته علی سعدی