۱.
کار از رواداری و مسامحه و گفتمان گذشته. یک قلدرمآبی عریان نشانمان دادند و یک انگشت میانه به سمتمان گرفتند. نه نقدی را فهمیدند، نه نظری را برتافتند و نه گوشهچشمی به چندصدهزار نظرمان روی کارزار داشتند. حتی این اعداد و آدمها که ما ساختیم و باشیم، آنقدرها مهم هم نبود که دو خط توضیح بنویسند.
۲.
در دورهای که هیچچیز این مُلک سر جایاش نیست و با هر عقلی به قصه نگاه کنی، اولویت و اهمیت باید در جای دیگری دنبال شود، #طرح_صیانت را در مسیری بردند که با کمترین درد و خونریزی (و خبر) تکمیل، تصدیق، تصویب و اجرا شود. گوشهی خلوت و «پایدار» مجلسی که همهچیزش به همهچیزش میآید. آن سیزده صفحهی کذایی را بناست آدمهایی «تحلیل» کنند که هیچکدام صفحهی فعالی در همین فضای مَجازی که بنای صیانتش را دارند، ندارند.
۳.
چندروز پیش نوشتم مساله این طرح نیست، که بیشتر از «طرح» به مزاحی قبیح شباهت دارد. آنچه اهمیت دارد، جریان و تفکریست که تمامقد در تلاش است تا نگاه بستهی خود را به جملگی ما حقنه کند. مساله، تلاش صدباره برای ساخت گوگل ملی نیست، که انگارهی ساخت امالقرایی منفصل از جهان است.
امروز اما میخواهم بنویسم، مساله اینها هم حتی نیست. مساله، اصرار به قلع و قمع ما مختصر باقیماندگانِ خوشباور و امیدوارِ به اصلاح و بهبودیم. مصیبت، تلاشی مستمر برای آن است که همین چندنفری که ماندهایم را هم برانند. تیر کم آمده شاید.
۴.
عکس چندان هم تزئینی نیست