ویرگول
ورودثبت نام
مهرداد قربانی
مهرداد قربانیMim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

آیا تقلب‌کردن تو امتحان، تمرینی برای زندگی واقعی بود؟

در نوجوانی، تقلب کردن در امتحان نه فقط یک تاکتیک برای بقا، بلکه نوعی آزمون هوش و زرنگی به شمار می‌رفت. آنکه خوب تقلب می‌کرد، اغلب مورد تحسین دوستانش قرار می‌گرفت، نه ملامت. آنچه اهمیت داشت، نه یادگیری ریاضی یا حفظ فرمول‌های فیزیک، بلکه قدرت هماهنگی با سیستم، شناخت ضعف‌های مراقب، و توان خلاقیت در لحظه بود. تقلب در مدرسه، برای بسیاری از ما، نخستین تجربه مواجهه با شکاف بین اخلاق رسمی و واقعیت زندگی بود.

اما آیا تقلب در امتحان تمرینی برای زندگی واقعی بود؟ اگر زندگی واقعی را نوعی مسابقه بدانیم که قوانینش از پیش نوشته شده‌اند اما مسیر موفقیت در آن، اغلب نه با اطاعت از قواعد بلکه با دانستن اینکه کی و کجا می‌توان آن‌ها را دور زد، هموار می‌شود، آنگاه شاید تقلب یک تمرین زودهنگام و ناخودآگاه برای زنده‌ماندن در چنین ساختاری باشد. ساختاری که خود را اخلاقی می‌نامد، اما با معیارهایی قضاوت می‌کند که اغلب ناعادلانه و ناکارآمدند.

مدرسه؛ ماشین بازتولید اطاعت

نظام آموزشی مدرن، در ظاهر بر پایه عدالت و برابری بنا شده است: همه امتحان می‌دهند، همه براساس نمره ارزیابی می‌شوند، و همه فرصت دارند با تلاش و مطالعه، موفق شوند. اما این فقط سطح ماجراست. در عمق، نظام آموزشی ساختاری‌ست برای آموزش اطاعت، نه تفکر. پرسش‌گری، بدعت، و حتی تفسیر متفاوت از یک مفهوم علمی، غالباً تنبیه می‌شود، نه تشویق.

دانش‌آموزی که خلاقانه تقلب می‌کند، درواقع خلاقیتش را برای شکستن قاعده‌ای بی‌معنا به کار می‌گیرد. در امتحانی که نه برای فهمیدن، بلکه برای رتبه‌دادن طراحی شده است، چرا نباید تقلب کرد؟ آیا تقلب در چنین سیستمی صرفاً بی‌اخلاقی است، یا نوعی نافرمانی مدنی خردسالانه؟

اخلاق یا انقیاد؟

نظم اخلاقی‌ای که مدرسه به ما آموخت، نظمی مصنوعی و متناقض بود. از یک سو، به ما می‌گفتند صداقت مهم‌ترین ارزش انسانی است، اما از سوی دیگر، شاهد بودیم که بسیاری از باهوش‌ترین هم‌کلاسی‌هایمان، آن‌هایی که «حق داشتند» بیشتر بدانند، در سیستم عقب می‌ماندند چون حافظه خوبی نداشتند یا زبان مؤدبانه‌ای برای جلب رضایت معلم بلد نبودند.

درحالی‌که جامعه بیرون از مدرسه، ارزش‌هایی چون زرنگی، زیرکی، و «یافتن راه میان‌بر» را تجلیل می‌کرد، مدرسه به‌مثابه مکانی برای آموزش فروتنی مطلق، اطاعت کورکورانه و پذیرفتن ساختارهای ناعادلانه عمل می‌کرد. این دوگانگی، بسیاری از ما را نه به سمت اخلاق، بلکه به سمت نفاق تربیت کرد. «در ظاهر قانون‌مدار، در باطن راه‌یاب و زرنگ»؛ این شاید مهم‌ترین درسی بود که از سال‌های مدرسه آموختیم.

تقلب، شکل ابتدایی مقاومت

برای برخی، تقلب نه به‌عنوان راه میان‌بر، بلکه به‌مثابه فریاد بی‌صدایی برای عدالت بود. دانش‌آموزی که امکان دسترسی به کلاس خصوصی نداشت، در خانه‌ای پرتنش و بی‌کتاب بزرگ شده بود، و حالا قرار بود در همان امتحانی نمره بیاورد که فرزند خانواده‌ای مرفه با معلم خصوصی، آرامش روانی، و امکانات کامل شرکت می‌کرد، چه گزینه‌ای جز تقلب داشت؟

تقلب در این معنا، تلاشی‌ست برای برقراری توازن. نه اخلاقی‌ست، نه آرمانی، اما شاید انسانی‌ترین واکنش در برابر ساختاری باشد که تظاهر به برابری می‌کند، بی‌آنکه واقعاً عادل باشد.

در ستایش نافرمانی صادقانه

این یادداشت، تجلیل از تقلب نیست، تجلیل از شجاعت نافرمانی است. تقلب وقتی به یک عادت یا مهارت برای گول‌زدن دیگران تبدیل می‌شود، خطرناک است. اما وقتی تقلب، نشانی‌ست از هوشیاری در مواجهه با نظمی ساختگی، آن وقت شاید بهتر است به جای محکوم‌کردنش، آن را بفهمیم. شاید وقت آن رسیده که به‌جای پافشاری بر دروغی به‌نام «نظم اخلاقی آموزشی»، به‌دنبال نظم‌هایی بگردیم که انسان را تربیت می‌کنند، نه مطیع را.

تقلب در مدرسه، تلنگری بود برای ما تا بفهمیم اخلاق، چیزی‌ست فراتر از تبعیت کورکورانه. اخلاق، توان تشخیص عدالت است، حتی وقتی قانون ناعادلانه است. و شاید دقیقاً به همین دلیل، مدرسه هرگز نتوانست ما را اخلاقی بار بیاورد. فقط ما را تربیت کرد تا بهتر نقش بازی کنیم.

تقلبنظام آموزشیزندگیروانشناسیمسیر موفقیت
۳۳
۸
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
Mim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید