ویرگول
ورودثبت نام
مهرداد قربانی
مهرداد قربانیMim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

آیا شاد بودن نوعی مسئولیت اجتماعیه؟

«شاد باش»، «لبخند بزن»، «مثبت فکر کن»، «زندگی کوتاهه»... این جملات آن‌چنان آشنا هستند که به بخشی از بافت زبان روزمره‌مان بدل شده‌اند. اما آیا واقعاً شادی امری درونی، خصوصی و شخصی است؟ یا در جهان مدرن، نوعی اجبار پنهان برای شادبودن بر ما تحمیل شده است؟ آیا ممکن است شاد بودن، از انتخابی شخصی، به وظیفه‌ای اجتماعی بدل شده باشد؟

از همان لحظه‌ای که وارد دنیای شبکه‌های اجتماعی می‌شویم، با خیل عظیمی از لبخندها، صبح‌بخیرها، توصیه‌ها برای «رها کردن گذشته» و «قدردانی از لحظۀ اکنون» مواجه می‌شویم. پیام‌هایی که کم‌کم چنان تکرار می‌شوند که نه فقط به کلیشه، بلکه به معیار سنجش سلامت روان تبدیل می‌شوند. گویی اگر غمگین باشی، نه‌تنها بیمار، بلکه ناکارآمدی؛ عضوی ناکارآمد در دستگاه تولید شادی.

خوش‌بختی: پروژه‌ای ناتمام و پایان‌ناپذیر

در گذشته، غم نشانه‌ای از بلوغ، اندیشه و تجربه بود. حالا اما تبدیل به نقصی برای «اصلاح» شده است. روان‌شناسی عامه‌پسند –یا بهتر بگوییم «شبه‌روان‌شناسی»– با انتشار انبوهی از کتاب‌ها، دوره‌ها و پادکست‌ها به ما وعده می‌دهد که شادی در چند قدمی‌مان است: فقط باید نگاهت را عوض کنی، فقط باید «ذهنت را برنامه‌نویسی» کنی.

این پروژه‌ی خوش‌بختی، برخلاف وعده‌هایش، نه به آرامش که به اضطراب می‌انجامد. اضطرابی که در آن، فرد مدام خود را با چک‌لیست‌های شادی می‌سنجد: «امروز لبخند زدم؟ بابت چه چیزهایی قدردانی کردم؟ آیا ذهنم در لحظه بود؟»

شادی، کالایی لوکس برای مصرف عمومی

در فرهنگی که نظام سرمایه‌داری‌اش را بر شانه‌های مصرف‌گرایی بنا کرده، شادی هم به کالایی مصرفی تبدیل شده است. از اپلیکیشن‌های مدیتیشن گرفته تا نوشیدنی‌های انرژی‌زا و ژورنال‌های مثبت‌اندیشی، همگی وعده می‌دهند که شادی را می‌توان خرید، آن هم در بسته‌های رنگارنگ.

اما شادی که قابلیت سنجش و فروش داشته باشد، دیگر شادی نیست؛ بلکه نوعی عملکرد است. یک نمایش. گاهی برای مدیرت در محل کار، گاهی برای فالوئرها در اینستاگرام، و گاهی برای خانواده‌ای که نمی‌خواهی نگرانت شوند.

فشار برای شاد بودن: خشونتی پنهان

جامعه امروز ما تحمل ناراحتی ندارد. غم را تاب نمی‌آورد. در بهترین حالت، سعی می‌کند آن را نادیده بگیرد؛ در بدترین حالت، آن را محکوم می‌کند. چنین فضایی، همدلی را نمی‌پرورد، بلکه طرد می‌کند. «چرا ناراحتی؟ بیا مثبت نگاه کن.» این جمله، به‌ظاهر مهربان، در باطن ناتوانی ما را در شنیدن رنج دیگری نشان می‌دهد.

از این رو، غمگین بودن به معنای «ناسازگار بودن» تلقی می‌شود. فرد افسرده، نه فقط بیمار، بلکه خطرناک است. او تهدیدی است برای روایت غالب از شادی و موفقیت.

آیا می‌توان از شادی امتناع کرد؟

امروزه شاد بودن نه‌تنها فضیلتی فردی، بلکه وظیفه‌ای اجتماعی تلقی می‌شود. شادی، دیگر نشانه‌ای از رضایت نیست، بلکه شرط مشارکت در جامعه‌ای است که مدام از تو می‌خواهد «حالت خوب باشد».

اما شاید زمان آن رسیده باشد که از شادی امتناع کنیم. نه برای آنکه غم را بپرستیم، بلکه برای آنکه دوباره به خودمان اجازه بدهیم که غمگین باشیم، بی‌آنکه احساس شرم کنیم. برای آنکه بپذیریم زندگی فقط جشن نیست، سکوت است، سوگواری است، تردید است. و هیچ‌کدام از این‌ها، ضعف نیستند.

شاید مهم‌تر از آنکه شاد باشیم، این باشد که بتوانیم به شکلی انسانی زندگی کنیم. انسانی، یعنی با طیفی از احساسات متناقض، و جرأت مواجهه با آن‌ها.

سلامت روانشبکه‌های اجتماعیشادیروانشناسینویسندگی
۴۴
۲۳
مهرداد قربانی
مهرداد قربانی
Mim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید