فرید زکریا در مقالهای تحت عنوان «آمریکا چطور قدرتش را به دست خود به باد میدهد؟» میپرسد: «آیا مرگ جایگاه خارقالعاده ایالات متحده نتیجه عوامل بیرونی بود، یا واشنگتن با عادات و رفتارهای بدش آن را شتاب بخشید؟»
بیایید کمی مرور کنیم؛ امریکا بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل به یک ابرقدرت بزرگ شد و بعد از فروپاشی شوروی قدرت مطلق دنیا را قبضه کرد و هژمونیش را با ابزار رسانه و پایگاههای نظامیش در سراسر جهان تثبیت کرد، اما مگر میشود قدرتی فائق به وجود بیاید و هیچکس در برابرش برنخیزد؟ یقینا نه! اما بحث اینجاست که این قدرت فائق چطور با مخالفانش برخورد میکند؛ آیا سعی میکند با آنها مماشات کند و با زیرکی از هژمونیش کم کم خرج کند تا طول پایداری قدرتش بیشتر شود یا سعی میکند هر طور شده قدرتش را در بالاترین سطح ممکن نگه دارد؟ فرض کنید توپی را به دیوار فشار بدهیم با قدرت زیاد، قطعا نمیشود تا ابد با همان قدرت توپ را به دیوار بچسبانیم و باید قبول کنیم که توپ در نهایت روی زمین میغلتد، پس میتوانیم انرژیمان را تقسیم کنیم تا توپ بیشتر سرجایش بماند یا میتوانیم دیوانهوار بیشتر فشار دهیم و امریکا گزینه دوم را انتخاب کرد، با ابزار CIA کودتاها کرد، با ارتشش جنگها راه انداخت، با دستگاه دیپلماسیش قراردادها بست و شکست و به عبارتی تمام تلاشش را کرد تا توپ بین دستانش ذرهای هم نلغزد؛ پس قطعا مستحق این است که توپ با شدت زیاد توی صورتش بخورد!
فرید زکریا هم در همان مقاله میگوید: «مثل هر مرگ دیگر، چند عامل در این قضیه دخیل بودند. قوای ساختاری عمیقی در نظام بینالملل سرسختانه علیه هر ملتی در کار بودند که چنین قدرتی تلنبار میکرد ولی در مورد آمریکا، جای تعجب است که واشنگتن در آن جایگاه بیسابقهاش، چقدر در اداره هژمونی خویش سوءمدیریت داشت و از قدرتش سوءاستفاده کرد چنانکه متحدانش را از دست داد و دشمنانش را جسورتر ساخت.» به عبارت دیگر یعنی قدرت امریکا دقیقا همان چیزی است که دارد امریکا را کاملا از پا در میآورد!
یکی از نمودهای این سوءمدیریت فشار بیاندازهای است که امریکا در این چند دهه به کشورهای کوچک استقلالطلب (به نظر من داستان کشورهای بزرگی مثل چین و روسیه جداست) وارد کرده است. کشورهای نسبتا کوچک و کمتر توسعه یافتهای که به علت عدم ارتباط چندان با نظام اقتصاد بینالملل از تحریمها ترس چندانی ندارند، کشورهایی مثل ایران، ونزوئلا، کره شمالی، کوبا، سوریه، عراق، یمن و... که در نتیجه فشارهای مکرر از جانب امریکا از نفرت لبالب شدهاند و با این وجه اشتراک خود را کنار یکدیگر میبینند. مثل بچههای کوچکی که از بازی بیرونشان میکنند و آنها سراغ بازی خودشان میروند و قطعا هیچ تضمینی نیست که این بازی دوم آن بازی اول را از رونق نیاندازد. پس ایران به سوریه و عراق مستشار نظامی میفرستد، یمنیها کنار ایران با سعودی میجنگند و ایران برای ونزوئلا 5 نفتکش حامل گازوئیل و بنزین میفرستد در حالی که ونزوئلا از جانب امریکا کاملا تحریم است و اینچنین بازی تازهای شکل میگیرد که نفرت بازیگرانش از بازیگران بازی اول میتواند دنیا را به هم بزند.
شما چه فکر میکنید؟ امریکا، باز هم به این توپ لغزان بیشتر فشار میآورد یا تصمیم میگیرد تا صبر کند شاید چند صباحی بیشتر دست خستهاش دوام بیاورد؟