نوشته‌های کوتاه دربارهٔ همه چیز
نوشته‌های کوتاه دربارهٔ همه چیز
خواندن ۷ دقیقه·۳ روز پیش

و الحمدلله

تفسیری بدیع از ذکر الحمدلله استاد مسعود ریاعی

و الحمدلله
این “حمد” نه مدح است نه شکر . مداحی و شکرگزاری مقام دیگرند. “حمد”، عین حیات است. یک تجلی بزرگ است. و این تجلی ، خاص او و از آن اوست . به تعبیری “حمد” ، “ظهور” حق است. اگر تسلیم وار زندگی کنی ، تو “حمد” خود را گزارده ای .
«حمد» به تمامی از آنِ اوست. زیرا ظهور حق، به تمامی از آنِ خود حق است. آنچه که دیگران را شامل می شود «شکر» است نه «حمد». و شکر را نباید با حمد، اشتباه گرفت. حمد، خاص است. برای همین است که پیامبر ص میفرمایند” الحمدُ رِداءُ الرَّحمَنِ” (حمد، رداء خدای رحمن است). و رداء، نشان و نماد ظهور است. ظهور حق.
اگر «سبحان» ثابتِ هستی است، «الحمد» آغاز وجود است. خودِ وجود است. ای دوست، سپاس و ستایش با ظهور حیات و بالندگی آن معنا می یابد. اگر هستی نباشد، که را و چه را میخواهی ستایش کنی؟! اینجا سخن از خروش حیات است سخن از جریان زندگی است. یک ظهور تام.
در آغاز، اولین کلام «حمد» بود. اولین چیزی که به ظهور رسید، “حمد” بود. حمد، اشاره به نور اول است. و دقیقاً از این روست که اولین آیه پس از بسم الله الرحمن الرحیم است. و “محمّد”ص ریشه در “حمد” دارد. برای همین است که میفرماید: “اَوّلُ ما خَلَقَ اللهُ رُوحِی”.(اول چیزی که خلق شد، روح من بود). امّت او نیز، “حامدون”اند. اهل “حمد”اند. حمد آشنایند. پیامبر(ص) ریشه خود را میشناسد. او ظهور تام را میشناسد. خوب میداند که آغاز هستی با “حمد” است و پایان آن نیز با هموست. همچنانکه قرآن میفرماید؛ آخرین کلام نیز «الحمد» است. «آخِرُ دَعواهُم أنِ الحَمدُللهِ رَبِّ العالَمینَ»۱. حمد “کلمه”ی شروع و کلمه ی پایان است. و این یک “کلمه”ی تامه است.
در سوره “حمد” تنها این اسم حمد است که مرفوع است و هر اسم دیگری مجرور آمده است. اینجا سوره و قلعه ی «حمد» است. همان است که مرده را زنده می کند. این نیز در “خبر” آمده است و اشاره به عظمت “حمد” دارد.
حمد، یک تجلّی بزرگ است. «حمد» هستیِ متجلّی شده است. او یک ستایشِ عملی و زنده است. اگر «سبحان» هستیِ نامتجلّی است، حمد آن هستیِ متجلّی است. و این حمد از آنِ اوست. سبحان الله و الحمدلله. این ظاهر و آن باطن است. و ظاهر و باطن یکی است. جز این باشد نفاق است. پس او عاشق خویش است. و معشوق، خود اوست. و این “عشق” است. جز او کس دیگری حقیقت تام ندارد. حمد، اشاره به ظهور است. از وجود «الحمد» است که طبیعت را می بینی، “وجود” را نظاره میکنی. این انعکاس انوار اوست. الحمدلله.
این روندِ نامکشوف به مکشوف، در آدمی نیز تعبیه شده است. تو بجز این وجود ظاهری ات، در درون خویش وجه نامکشوفی داری که متجلّی نیست. چیزی درون توست که “حق” است و باید “متجلّی” شود. این وظیفه توست. اصلاً برای همین آمده ای. چنانچه آن را متجلّی کنی، تو سپاسگزاری عملی داشته ای و صلوه را «إقامه» نموده ای. یعنی حق را ظهور بخشیده ای. این داستان تو و درون توست. این روند را به تعبیری «إقامه صَلوه» گویند و خود بالاترین ستایش است. و « إقامه صَلوه» بی «حمد» میسر نیست.
تجلّیِ بزرگ، ستایش بزرگ است. عملی است از جنس حضور. تقدیم وجود است به مبداء وجود. و این معنای «حمد» است. و حمد، خود «وجود» دارد و یک مفهوم انتزاعی نیست.
الحمدلله که میگویی نمادی است از این تجلّی. و منظور از این تجلّی، «هستی» با تمام عمق و وسعت آن است.
تو با این ذکر، «هستی» را ذکر کرده ای. سپاسگزار “کل” بوده ای. پس خدمات این “کل” را به خوب و بدهای ذهنی تقسیم نمی کنی. مفهوم خیر مطلق را تکه پاره نمی کنی. و در همه حال الحمدلله را ذاکری. “الحَمدُللهِ عَلَی کُلِّ حال”.
«الحمدلله»، ذکر قدرتمندی است و از این منظر همه «اسماء» و «صفات» را در برگرفته است. شامل همه می شود.
الحمدلله، سراسر رنگ و بوی «تسلیم» دارد. و تسلیم، کسی است که روی جز سوی معشوق «خویش» ندارد. این ذکر، حقیقت «عشق» را به وفور در خود نهان داشته است.
الحمدلله یعنی هستی به تمامی از آنِ تو. هستِ ناب تقدیم تو. این “هست” خود تویی ای هستِ جاودان.
الحمدلله، یکسره، بهره مندی است. زیرا «تسلیم» بهره مندی است. “الحمدلله” پادشاه اقلیم وجود است در لباس “ظهور”.
الحمدلله، اولین آیه است پس از بسم الله. آن هم نه یکجای قرآن که در چندین سُوَر مختلف. چه آن اشاره به ذات است و حمد به “تجلّی”. و هر دو “واحد”اند. دوگانگی در کار نیست. حمد تجلّیِ آن نور است. در خود او و با خودِ اوست. الحمدلله رب العالمین.
الحمدلله که می گویی، خدا را نیز خوانده ای. مگر می توان این نور را از منبع آن جدا دانست و جدا خواند.
اگر به «الحمدلله» آگاه شوی و آنرا آگاهانه در وجودت به جریان بیندازی، بی شک آتش از زندگی ات رخت بر خواهد بست. زیرا تو رد امانت کرده ای و «حمد» را که نیرویی خاص است با نَفَسِ وجودیت، به صاحبش برگردانده ای. “حمد” را با حرارت و نار رابطه ای تنگاتنگ است و نشانه هایی از حروف و عدد نیز گواه این است. اصلاً ظهورات با آتش عجین اند. زیرا حیات بی این دم گرم امکانپذیر نیست. آنچه خاصِ خداست دست دیگری نباید باشد! نور حقیقی از آنِ صاحب نور است. آن را آن به آن رد کن!
در ذکر “الحمدلله”، نهایت آزادی است. زیرا ردّ امانت معنایش همین است. گویی ذرّه ی نورانی ات را آگاهانه تقدیم “کل” کرده ای.
چنانچه «الحمد» بر زبان آوری اما نسبت به حق و ظهور آن بی توجه باشی و در یک کلام، آگاهی در ذکر تو نباشد چه بسا از منظر آسمان به دروغ متهم شوی. و دروغگو را خیری نیست و رد امانتی در کار نباشد. اگر ذکر «الحمدلله» تو را از رنج، رهائی نبخشد، ریشه اش را در همین عدم آگاهی بجوی.
حقیقت آنست که ذکر اذکار چون بر طریق راستی و درستی نباشند وَبال گردن می شوند. چه بسا «اِیّاکَ نَعبدُ» های کسی، او را وارد دوزخ کند. چه خود، خوب میداند که فقط خدا را بنده نبوده است. و این دروغ با آنکه در لباس «ذکر» است وَبال گردن است.
اذکار الهی، راست و درست اند پس زبان و قلبی راست و درست می طلبد. این اذکار بر زبان ریاکاران و مزوّران، تیرهای آتشینی است که بر پیکره شان وارد می شود و خود نمیدانند. هیچکس نمیتواند از نام های خداوند، سوء استفاده کند چه اگر چنین شود تاوان سنگینی را پرداخت خواهد نمود.
در ذکر الحمدلله، نهایت «توکّل» است. و «توکّل» اوج آرامش. سالک با سلوک در این ذکر، همه چیز را به “کل” واگذار کرده و از این واگذاری، خشنود است. پس چه در خوبی و خوشی باشد ، چه در سختی و ناخوشی، او جریان “حمد” را قطع نمی کند. زیرا میداند تفسیر خوب و بد بعهده ی او نیست بلکه در حیطه ی رب العالمین است. و سالک در این جریان، صرفاً “تسلیم محض” است. و این تسلیمِ آگاهانه، خود بالاترین “سپاس” است. تقدیم حمد است. فهم و درایت با الحمدلله شکوفا می شود.
«حامد» بودن از ویژگی های بارز اهل ایمان است. «التائِبُونَ العابِدُونَ الحامِدُونَ السائِحُونَ الراکِعُونَ الساجِدُونَ الآمِرُونَ بِالمَعروفِ وَ النّاهُونَ عَنِ المُنکَرِ وَ الحافِظُونَ لِحُدُودِاللهِ وَ بَشِّرالمُؤمِنینَ»۲«حامد» کسی است که امانت بزرگ «حمد» را به صاحب اصلی آن «رب العالمین» رد می کند. چه نیک می داند «حمد، خاص اوست». و این خاص، دست مایه ی رب العالمین، در جریان ربوبیّت است. نیرویی زنده که دست اندر کار خلقت و ظهور است. “حمد”، مقام ربوبیّت دارد. با «حمد»، تطوّر و گذر، امکانپذیر است. “حمد” ردّ نور است به منبع آن. “نور” را به صاحب نور رد کن. تا تو نیز صاحب نور خویش گردی. آنچه تو را بالا میبرد، آنچه تو را عروج می بخشد، همین “حمد” است. پیامبر(ص) میفرمایند؛ “الحَمدُ یُعرَجُ بِهِ اِلَی عَرشِ رَبِّ العالَمِینَ”. با “حمد” است که “عروج” میسر میشود. این “حمد” است که قیمت هر نعمتی است. ” الحَمدُ ثَمَنُ کُلِّ نِعمَه”.
این «حمد» برتر از «شکر» است. «شکر» را میتوان به مخلوق اعطا کرد «مَن لَم یَشکُرِ المَخلُوقَ لَم یَشکُرِ الخالِقَ»۳ اما “حمد” را جز به خداوند به دیگری نمیتوان تقدیم نمود. و همین وجوه است که آدمی را به وجود زنده و اسراری «حمد» رهنمون می شود.
۱- آخرین سخن شان اینست که الحمدلله رب العالمین، قرآن.
۲- (از ویژگی های اهل ایمان اینست که) توبه کنندگانند، پرستندگانند، ستایندگانند. روزه دارانند رکوع کنندگانند، سجده کنندگانند، امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکرند و حافظان حدود الهی اند و مؤمنان را بشارت ده. (توبه ۱۱۲)
۳- آنکه از مخلوق تشکر نکند از خالق تشکر نکرده است.

ذکرخداتسلیم
داستانک، دل‌نوشته، آزادنویسی، نقل قول
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید