کل زندگی مهربان بودم و سعی کردم تا جایی که میتوانم مهربان باشم. ولی اسیب دیدم حال خواستم مثل بقیه دیگر مهربان نباشم تا اسیب نبینم ولی این دنیا به اندازه کافی دردناک و شکننده بود و به مهربانی نیاز داشت پس تصمیم گرفتم مهربان بمونم اما هر ازگاهی هم خودخواه بودم. دل دیگران را شکوندم و ادم خوبی نبودم اما سعی کردم مهربان باشم و بودم شاید هم مهربان نبودم بلکه فقط مهر طلب بودم و توقع داشتم مهری که دادم را پس بگیرم اما نگرفتم.پس دیگر مهر طلب نبودم اما مهربانی کردم با وجود تمام سختی ها و تکه تکه های قلبم که شکسته بود مهربانی کردم
فکر کردم حتما ادم خوبیم اما ته دلم هنوز یقین داشتم مهرم رو بهم برمیگردونن.