ویرگول
ورودثبت نام
محمود
محمود
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

یادداشت اول. تصمیم گرفتم اَبَرقهرمان بشم

خوزستان. شوش
تقریبا پنج ساعت می‌شه که بارون می‌باره. از عصر تا این لحظه یک‌سره صدا و نور رعد و برق از آسمون پخش می‌شه. دیشب خواب عجیبی دیدم که روی تصمیمی که یک ساعت پیش گرفتم تاثیری نداشت. حتی یادم نمیاد اون خواب چی بود. یک تصمیم یهویی و بدون هیچ پیش‌زمینه.
معمولا آدم متناسب با این هوا و فضای نوآر تصمیم‌هایی می‌گیره. یکی تصمیم می‌گیره از یکی متنفر بشه. یکی تصمیم می‌گیره خودکشی کنه. یکی تصمیم می‌گیره قاتل سریالی بشه. من تصمیم گرفتم ابرقهرمان بشم. درسته. تصمیم گرفتم تو دل آدمای فاسد این شهر وحشت ایجاد کنم. یکی یکی اون‌ها رو شکار کنم. روی تک تک‌شون عدالت رو به روش صحیح و خودم اجرا کنم. می‌خوام قانون جدید شهر بشم. این شهر نیاز به ابرقهرمان داره. چون از هیچ کس دیگه‌ای کاری بر نیومد و اگه کسی علیه فساد نجنگه، فساد تبدیل به قانون می‌شه.
شاید برای هیچ کس باورپذیر نباشه که یه ابرقهرمان می‌تونه واقعی باشه. برای ابرقهرمان بودن نیازی به قدرت ماورایی نیست. به نقاب و باور قلبی نیاز هست. این نقاب‌ه که رعب و وحشت ایجاد می‌کنه. چون تو رو نمی‌شناسن تا بهت آسیب بزنن. هر چقدر هم که قدرت  داشته باشن، اگه نتونن راهی پیدا کنن بهت ضربه بزنن، احساس ضعف می‌کنن. ضعف اون‌ها، قدرت تو رو بیشتر می‌کنه. من از ضعف‌شون تغذیه می‌کنم.
حالا که این تصمیم‌و گرفتم، بايد به فکر لباس و اسم باشم. و پول هم ندارم تجهیزات بخرم. فکر می‌کنم با یه شوکر می‌شه شروع خوبی کرد. چینی‌هاشون توی بندر گناوه گیر میاد. یک بار که رفته بودم، از کنار چند نفر که رد شدم آروم تو گوشم گفتن: پاسور، شوکر، اسپری فلفل. باید ببینم کی تو این هفته می‌ره تا بهش بسپرم برام شوکر و اسپری بگیره. قبلش باید برم دزدی تا بتونم از پس هزینه‌ها بر بیام. بعدا که آدمای فاسد رو به سزای اعمال‌شون برسونم، اموال‌شون رو مصادره می‌کنم و پول اون بدبختی که ازش قرض گرفتم رو پس می‌دم.
فعلا باید به فکر راهی باشم چطور و از کجا پول رو موقتا بدزدم.

طنزیادداشتابرقهرمانسوپرهیروکمیک
یادداشت‌های یک ابرقهرمان معمولی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید