عصر امروز با دیدن فیلم "Julie & Julia" تصمیم گرفتم پس از چهار سال به ویرگول بازگردم.در حال حاضر هم واقعا حس میکنم زندگیام در معرض خطر است، به طوری که میتوانم بگویم در معرض نه ، درست در آغوش عاشقانه! خطر قرار دارد. با ورود به سال 1403 دیدم واقعا یک سال دیگر از زندگیام گذشته و در حال ورود به دههی چهارم زندگیم هستم. حالا که به زندگی نگاه می اندازم در طی ده سال گذشته، تعداد کارهایی که توانستم به پایان برسانم کمتر از انگشتان یک دست است. این احساس دستوپاگیری و بیاراده بودن، من را به این وضعیتی زشت و مزخرف که در آن قرار دارم انداخته . به ویژه با مولتیپل اسکلروزیس یا همون ام اس که یک دهه و نیم است که با آن مبارزه میکنم، وضعیت بدتر شده است و واقعاً ام اس ، نقش سرعت گیر را به طور زیبا برایم اجرا کرده است!(دوستان از اتاق فرمان اشاره میکنند که مولتیپل اسکلروزیس یا همون ام اس خودمون تماس تلفنی گرفته و ضمن تکذیب حرف های من اعلام کرد که درسته من رو اذیت کرده اما دلیل اصلی نیمه کاره ماندن تمامی کار های من نبوده و اگر همچنان بخواهم به حرف هایم ادامه دهم از من به مراجع محترم قضایی شکایت خواهد کرد!)
خلاصه که امروز با دیدن اون فیلم تصمیم گرفتم که وضعیتم را تغییر دهم و میخواهم با قدرت و انگیزه، به آخرین کاری که در میانه اش ماندهام، یعنی یادگیری طراحی سایت، ادامه دهم و آن را به پایان برسانم تا بالاخره از خودم یه رضایت کوچیک به دست آورم! ممکن است زمان کافی برای این کار وجود نداشته باشد، اما از اینکه این تصمیم را گرفتهام، اطمینان دارم. امیدوارم مانند Julie بتوانم این مسیری را که در سوم فروردین 1403 شروع کردهام، به خوبی ادامه دهم و همینطور با تعهد در نوشتن در سایت وزین ویرگول هم تعهد خودم را به خودم رو نشان دهم!
با تشکر، [میثاق هاشمی منش]