بیمارستانها را به آتش بکشید. دکتران را زنده به گور کنید. ساختمانها را به خرابه بدل کنید. کارخانهها را ببندید و هزاران خانواده را بیآب و نان کنید. نیزههای سنگی به دست بگیرید و بکشید. نه البته؛ نیزه به دست نگیرید؛ با ناخنهای بلند و با دندانهای کریحتان گوشت را از پوستشان جدا کنید. مبادا از آتش استفاده کنید. باید با تمام وجود مزهی خون شکارتان را زیر لب حس کنید.
کتابخانهها را به آتش بکشید. نباید چیزی از این نسل فاسد به شمایان منتقل شود. مجازات خواندن کتاب را نه یک دست، بلکه یک جان بگذارید. هر که از دانش گفت را سرلاخی کنید. هر که آگاه بود را اعدام کنید. و هر که متفاوت بود را شکنجه کنید تا خودش رسم تفاوتش را فراموش کند.
شبها در غارهایتان دراز بکشید. فراموش کردم بگویم چراغ برقها و بخاریها را هم تکه تکه کنید. در آن تاریکی و سرما پوست شکارتان را بر بَر و رویتان بکشید. شاید از سردی وجودتان بکاهد.
همهی اینها را بر نام مام طبیعت بگذارید. بگوید انسان را به ذاتش برگرداندید. بگویید خشم مام طبیعت را فروکش کردید. بگویید آن خونها که ریخته شد را مام طبیعت طلب کرده بود. بگویید. هر چه دل تنگتان میخواهد بگویید. بگویید و بگذارید برخی باور کنند. برخی باور میکنند. خودتان هم کم کم باور میکنید. کاش باور نکنید؛ کاش باور نمیکردید.
هیچ وقت اینقدر بخاطر بلاک شدن خوشحال نشده بودم
پ.ن: توصیه میکنم سریال سرگذشت ندیمه رو ببینید.