ویرگول
ورودثبت نام
Miya
Miya... in that moment I decided, to do nothing about everything
Miya
Miya
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

"Welcome to hell dear!"

پ.ن (پیش نوشت): هر گونه دیالوگ نوشته شده در غالب "+" دیالوگ مربوط به عوامل (مدیر، معاون، مشاور، دبیر و...) مدرسه‌ست. و هر گونه "-" دیالوگ خودم و علائم دیگه هم مربوط به هر کسی غیر از عوامل (دانش آموز) مدرسه‌ست.

1.

+من فکر می‌کردم بچه‌های مدارس سمپاد سطح فرهنگ بالاتری دارن! شما که دیگه دانش آموز مدارس عادی نیستین که ما صد بار یه چیز رو مجبور باشیم تکرار کنیم! غرور سمپادی شماها رو گرفته! فکر می‌کنین بالاتر از بقیه‌اید...

و دقیقا یه ربع سخنرانی راجع به اخلاقیات، همه اینا فقط بخاطر اینکه روی دایره‌هایی برای صف کشیده بودن واینستاده بودیم.

از این دایره‌ها  که اینا روش وایستادن
از این دایره‌ها که اینا روش وایستادن
2.

+ببینید بچه‌ها، اگه از آلکان‌ها یه هاش (H) کم بشه اسمش میشه آلکیل، مثل متیل...

آلکیل، چقدر شبیه Allkill
All-kill
kill All
همه رو بکش.
جالبه، یا عجیب؟

3.

+ما دانش‌آموز مضطرب نمی‌خوایم توی این مدرسه! قرار نیست بخاطر درس سلامت خودتونو به خطر بندازید! باید سر ساعت ده بخوابید. شما الان توی سنی هستید که به خواب نیاز دارید. بعد ده سال دیگه می‌شید مثل من که هر روز از درد یه جایی مینالم! مادر دانش آموز زنگ زده میگه دختر من تا ساعت یک نصفه شب نشسته پای کتاباش! خب درست نیست این کارا دخترا!

حرفش درسته‌ها، نمیگم غلطه ولی چند روز پیش که رفتم پیشش حرفش فرق می‌کرد.

+الان کارت واقعا سخت نیست! بیا اینجا؛ تو از ساعت 3 هم شروع کنی درس خوندن رو، سه ساعت برای المپیادت، با استراحتا ما میگیریم 4 ساعت، میشه ساعت 7. بعد هفت شروع کنی میتونی تا ساعت یازده دروس تخصیصی رو بخونی که میشه 4 ساعت! تازه میتونی ساعت چهار و نیم پنج هم صبحا بیدار شی که مروری انجام بدی قبل از مدرسه.

-من تا هشت ساعت نخوابم بازدهی مغزم خیلی میاد پایین!

+خب ببین دخترم به هر حال شما دانش آموزای سمپادید! باید سخت تلاش کنید. با این برنامه هم از ساعت 11 تا 4 راحت میتونی بخوابی دیگه.

شام و تفریحم نیاز ندارم دیگه؟ باشه. مدیر قبلی که توقع داشت "زمان خلق کنیم" این یکی هم انتظار داره مثل ربات فقط درس بخونیم؛ بعدشم بزننمون تو شارژ!

مضطرب هم نباشید.
مضطرب هم نباشید.
4.

-این تایم رو از کلاس معافم، می‌خوام برم تو کتاب خونه درس بخونم. میشه کلیدش رو بدین؟

+نمیشه! چند روز پیش در کتابخونه باز بود یکی اومده کل کتابا رو بهم ریخته! بعد منه بدبخت سه ساعت رفتم مرتبشون کردم. دیگه قرار نیست هی برین تو کتاب خونه.

-من که کلا یه دفعه رفتم تو کتاب خونه اونم دو هفته پیش بود!

+باشه؛ ولی دیگه چون یه نفر بهمش ریخته کلا کسی حق نداره بره تو کتاب خونه.

از فرداش برای کتاب خونه رفتن باید از مدیر نامه میگرفتیم و شیشصد نفر امضاش می‌کردن!

5.

"با حجاب هم میشه جلب توجه کرد؛ فقط مشتریش فرق داره!"

عجیبه! واقعا نمی‌دونم چی بگم. مگه اصلا حجاب برای این نبود که کسی توجهش جلب نشه؟ بعدم هیچ جا نه؛ رو بیلبورد می‌زنید همچین چرندیاتو رو؟

+برید سر کلاستون بچه‌ها!

×نه خانم این واقعا یعنی چی بنظر شما؟

نیشخندی که زد نشون داد اونم از دیدن این نوشته خنده‌ش گرفته؛ نمی‌تونست چیزی بگه. فقط فرستادمون سر کلاس.

زنگ تفریح بعدش دیگه اثری از اون نوشته‌ی کذایی نبود. اول فکر کردم خود معاونا به شعوری رسیدن که اونو بردارن ولی بعد مشخص شد یکی از "خودمون" کنده‌تش. فقط می‌تونم بگم دمش گرم.

6.

×ماژیکاشون هیچ کدوم بدرد نمی‌خوره! دبیر میاد یه زنگ می‌نویسه رنگ ماژیکه میره! من میرم ماژیک بگیرم.

بچه‌ها چند بار پیشنهاد دادن که از کدوم ماژیکا بگیرن که بهتره ولی اینا قصد ندارن ماژیک درست بگیرن! اینقدرم میریم ماژیک می‌گیریم عمرا دیگه بهمون بدن.

×من رفتم! فعلا یه ماژیکی دادن ولی گفتن از این به بعد دیگه هی ماژیک نگیرید از دفتر. خودتون خَیِّر باشید و ماژیک بیارید برای دبیراتون.

~اگه می‌خواستیم خَیِّر باشیم این همه شهریه نمی‌دادیم به اینا!

7.

-بعضی وقتا فکر می‌کنم بهتره که پرونده‌مو فاز این مدرسه بگیرم ببرم بدم به یکی از مدارس حاشیه شهر؛ که فقط اسمم ثبت باشه و بعد خودم درسمو بخونم. خیلی راحت‌تره.

+نه یه وقت این کارو نکنی دخترم! افتخار شماها افتخار مدرسه هم هست!

×چندمی؟ دهم؟

+نه یکی از خوبای (!) یازدهمه :))

×پس بای تا الان عادت کرده باشی دیگه.

مگه عادیه که عادت کنم؟!

8.

×دهما رو دیدی داشتن گریه می‌کردن؟ مثل اینکه یکی از بچه‌هاشون تصادف کرده مرده.

~میگن تصادف کرده؛ ولی یکی از دهما رو میشناسم که دختر داییش بوده. فهمیدم خودکشی کرده ولی خانواده‌ش دوست ندارن به کسی بگن. شما هم اینو از من نشنیده بگیرین.

×چی؟ چرا خودکشی کرده؟!

~لابد از دست مدرسه دیگه!

همیشه حس می‌کردم این فشارای مدرسه دست کم یه عده‌ای رو به حد خودکشی می‌رسونه ولی فکر نمی‌کردم کسی واقعا جربزه‌ی این کارو داشته باشه.

9.

+با دهمای یه مدرسه داشتم؛ میگفتن دبیر ریاضی‌شون هفت صفحه فرستاده دیروز که امروز تو دفتر نوشته باشن و حل کرده باشن! تازه امتحانم داشتن اون روزش. نمی‌دونم واقعا این دبیرا چرا این کارا رو می‌کنن ولی اونا هم راه در رو شو بلد بودن. هی سر زنگ من میومدن دنبالشون که ببرشون "دکتر". پرسیدم جریان چیه گفتن زنگ بعد ریاضی داریم!

×ولی خانم ما از این کارا نمی‌کنیم؛ پرو تر از این حرفاییم. با پروییت تمام سر کلاس میشینیم و به دبیر میگیم که ننوشتیم و از عمد ننوشتیم و اگه دوباره هم اینجوری تکلیف بده نمی‌نویسیم.

راس میگه؛ ولی این پرو بودنمونو نمی‌رسونه. اینقدر هیچی نگفتیم که همه‌ی دبیرا اینجوری تکلیف بی‌خود میدن!

10.

+امتحانتون تا پایان فصل دوعه؛الانم فصل سه رو شروع می‌کنیم.

×نمیشه که! ما هنوز فصل دو رو خوب نبستیم و حتی یه دونه تستم ازش کار نکردیم! باید یه جلسه برامون رفع اشکال بذارید قبل امتحان نمیشه که همه‌ی درسا رو تند تند بدین! وقتی هنوز این درسو نبستیم چطوری می‌خوایم درس بعد رو جلو ببریم؟

+خب درس بعد رو شروع می‌کنیم!

×خانم!

+اصلا گوش ندادم چی گفتی.

البته فرقی نمی‌کنه خیلی اگه گوشم می‌داد عمل نمی‌کرد. بعد یکی میاد میگه با دبیراتون شورا کنید :))

11.

×همه صندلیاتونو ببرید ته کلاس خودتون بیان جلو رو زمین بشینید.

~چرا؟

×چارشنبه زنگ آخره! لوس نباشید دیگه بیاید. کیف میده. لباسامون باید یه جوری کثیف بشه دیگه!

~دبیر شیمی از دست بچه‌های اون کلاس عصبیه. کاری نکنید همه‌مون نابود شیم!

×به ما چه؟ ما که کار خلاف نمی‌کنیم فقط می‌خوایم رو زمین بشینیم.

~از من گفتن بود ولی اگه جرئت دارید بشینید و وقتی دبیر اومد پا نشید.

-پا میشیم. همون جوری که وقتی رو صندلی نشستیم پا میشیم. ولی دوباره میشینیم.

طبیعتا نباید نگران این باشیم که دبیر می‌خواد چیزیو سر ما خالی کنه؛ مگه نه؟ وقتی دبیر اومد بازم نشستیم.

+جریان چیه بچه‌ها؟

×ما امروز می‌خوایم رو زمین بشینیم؛ اگه از نظرتون مشکلی نداره.

+اشکالی که نداره ولی اول بگید جریان چیه!

×چارشنبه‌ست و لباسامون باید کثیف‌شه!

"لباسامون باید کثیف‌شه" بهانه‌ی قشنگیه برای خوش بودن؛ مگه نه؟

مدرسه
۱۱۳
۲۰۶
Miya
Miya
... in that moment I decided, to do nothing about everything
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید