همه میدونیم که تحقیقات زیادی نشان داده که طلاق، تجربه سختی رو برای بچه ها رقم میزنه ولی تا کی باید دید خانوادههایی فقط به خاطر بچهها به زندگی مشترک ادامه میدن!
به نظرم دیگه وقتشه که یک نفر بایسته و حقیقت رو بگه:
گر چه کسی شک نداره که طلاق برای بچهها سخته، اما به مراتب بهتر از اینه که بچهها در یک ازدواج توأم با خشونت، اهانت، خشم و نارضایتی عمیق رشد کنند.
وقتی والدین در یک ازدواج بد باقی می مونند، بچهها دور بیپایان مواجهه با اختلافات، خشم، غم و حتی نفرت گرفتار میشن!
ازدواج بدی که به خاطر بچهها حفظ شده، مثل زخم بازی هست که مدام به اون آسیب جدید وارد شده و بزرگ شدن در محیطی که عشقی در اون نیست، آسیب دائمی به کودکان خواهد زد.
بله، این خیلی عالی نیست که دو خانه داشته باشید ولی این بهتر از شرایطیه که بچهها هر روز باید شرایط پرتنش یک خانۀ پر از چالش و درگیری رو مدیریت کنن!
شرایط در چند ماه منتهی به طلاق پیچیده می شه، ولی بعد از عبور از دوران گذار، همه به شرایط "نرمال جدید" عادت می کنند و کودکان مجبور نیستند هر روز بر موج احساسات منفی والدینشون سوار باشن.
وقتی بچهها ببینند پدر و مادرشون شرایط طلاق و مراقبت از فرزندان رو به درستی مدیریت می کنند، به اهمیت این موضوع بیشتر پی می برن.
والدینی که سختی طلاق رو تحمل می کنند تا راه حلی بهتر از دعوای دائمی پیدا کنند، به بچههاشون این آموزش رو میدن که می شه سختیها رو برای ساختن آیندهای روشن تر تحمل کرد.
گرچه اولویت دادن به فرزندان به عنوان ارزشی طلایی برای والدین معرفی می شه، تصمیم بر اینکه به شادی شخصیتون اولویت بدید، پیام مهمی به بچهها می ده.
این بهشون آموزش میده که هر شخصی لایق شادیه و شادی یکی از مهمترین عوامل در تصمیمگیری برای مسیر زندگیمون هست.
گفتن از طلاق، کار راحتی نیست برام، با توجه به اینکه خودم پدر هستم، اما حقیقتاً موارد زیادی را می بینم که کودکان، در خانه های پر از تنش و درگیری، در حال پرپر شدن هستند!
نظر شما چیه؟
آیا باید یک زندگی مشترک رو به هر قیمتی حفظ کرد؟
محمدجعفر زاهدپور
یک روانشناس