محمد جواد تقیپور
محمد جواد تقیپور
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

آدمی به نیستی ایمان آورده!

آدم‌ها به نیستی ایمان آورده‌اند. به اینکه برای بار هزارم از آنچه هستند دور شوند! آن‌ها قدم می‌زنند، از جایی که خود را دارند عبور می‌کنند و خارج می‌شوند به کجا؟ به آنجا که «نیستی» است. «نیستی» یک انگاره محمل یا انتزاعی نیست. «نیستی» جایی است میان خود و دیگری. بین آنچه هست و آنچه برای دیگریست! آدم‌ها انگار نمی‌دانند چه دارند، پس برای آنچه فکر می‌کنند خواهند داشت یا باید داشته باشند از بودن خود فاصله می‌گیرند، البته که همیشه فاصله گرفتن از خود، دور شدن از منطقه امن خود، چیزی نامیمون به شمار نمی‌آید اما ماجرا جایی غم‌انگیز و هولناک می‌شود که این دور شدن از خود، این رفتن، به هیچ منتهی شود! آنجاست آدم به نیستی می‌رسد. هیچ البته همیشه به معنای پوچ و بی‌معنا نیست. یعنی آدم‌ها به هر حال وقتی از یک بودن دور می‌شوند و در مسیر یا همان گذار قرار می‌گیرند می‌توان معنای نسبی به آن‌ها بخشید و وقتی به یک نقطه دیگر می‌رسند به هر حال دست آوردی نصیبشان می‌گردد اما نیستی آنجا معما می‌یابد که آنچه حاصل است هیچ باشد، یعنی یک سقوط! آنجاست که آدم به ورطه نیستی می‌رسد و حتی به آن ایمان می‌آورد. شاید همه‌ی این گفتمان یک محمل باشد اما باید پرسید تو که از آن «بودن» خود فرار می‌کنی، به کدامین قرار خواهی رسید؟ به یک بودن معنادارتر یا یک نیستی در عین بودن جسمانی!

بودننیستیحرکتایمان
نویسنده، علاقه مند به سینما با رویای بسیار کانال تلگرام: https://t.me/vahmsabz
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید