ویرگول
ورودثبت نام
شعله امتیاز
شعله امتیازیه برنامه‌نویس خسته
شعله امتیاز
شعله امتیاز
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

جادوی صدای پرندگان

یک وقت‌هایی که خسته هستم، مثلاً روز قبلش تا ساعت ده-یازده شب بیرون از خانه بوده‌ام؛ مثلاً به دیدن دوستی یا به کمک یک همکار قدیمی رفته‌ام، کلاس آموزشی‌ داشته‌ام یا با کوچ و مربی‌ام وقت مراجعه روتین هفتگی‌ام را دارم، کمی بیشتر خسته‌ام. در این مواقع، حق خواب و استراحت بیشتر به خودم می‌دهم. ضمن اینکه با هیچ تلاشی هم از خواب بیدار نمی‌شوم مگر یک چیز! نه با صدای آلارم گوشی‌ام که با صدای دیلینگ‌دیلینگ‌اش خودکشی می‌کند و نه حتی با صدای مادری که پسرهایش را برای رفتن به مدرسه آماده می‌کند و از قضا اتاق‌شان دیوار به دیوار تخت من است؛ با هیچ کدام بیدار نمی‌شوم.

اما پرنده‌ها بیدارم می‌کنند. می‌پرسی چطور؟ وقتی صدای نوک‌ها و قوقوهایشان را از پشت پنجره می‌شنوم. وقتی که به شیشه پنجره خودشان را می‌کوبند و نوک‌هایشان را روی زمین تراس به زمین می‌‌زنند، آن‌گاه به طرفه‌العینی از خواب بر‌میخیزم. همان‌هایی که صدایم می‌کنند و می‌گویند به سحرخیزی روزهای قبل نبوده‌ام. صدایم‌ می‌کنند تا گندم‌های طلایی را که روزی هر روزشان است برایشان در تراس بریزم. چقدر ساعت نداشته‌شان با دقت بهشان آلارم گرسنگی می‌دهد. بی خطا! و چه شگفت‌آنگیز است.

بله! فقط همین است که من را بیدار می‌‌کند. فقط همین... جادوی صدای پرندگان.

۱
۰
شعله امتیاز
شعله امتیاز
یه برنامه‌نویس خسته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید