ویرگول
ورودثبت نام
دکتر مریم شجاعیان
دکتر مریم شجاعیان
خواندن ۲۰ دقیقه·۲ سال پیش

تشخیص اختلالات روانی

دکتر مريم شجاعيان روانشناس باليني و مدرس دانشگاه.شماره نظام روانشناسي:8311
دکتر مريم شجاعيان روانشناس باليني و مدرس دانشگاه.شماره نظام روانشناسي:8311


اهمیت ارزیابی و تشخیص در خدمات روان درمانی غیر قابل انکار است. در تمام دنیا قبل از اینکه فرد وارد فرایند درمان شود با کمک ابزارهای تشخیصی همچون مصاحبه، مشاهده و آزمون ها، مشکل فرد شناسایی می شود و فرد با توجه به نیازی که دارد از درمان های مختلف بهره می برد.

دکتر مريم شجاعيان و مدرس دانشگاه .شماره نظام روانشناسي:8311
دکتر مريم شجاعيان و مدرس دانشگاه .شماره نظام روانشناسي:8311
https://dr-maryamshojaeeyanpsychologist.ir/دکتر مريم شجاعيان روانشناس و مدرس  دانشگاه
https://dr-maryamshojaeeyanpsychologist.ir/دکتر مريم شجاعيان روانشناس و مدرس دانشگاه

به طور کلی تشخیص[1]به معنای قرار دادن افراد، بر اساس مجموعه‌ای از علائم و نشانه‌ها در یک طبقه در درون نظام طبقه بندی است. می توان گفت تشخیص آخرین مرحله از مصاحبه بالینی است. تشخیص اختلال ر‌وانی می بایست فایده بالینی داشته باشد، یعنی باید به متخصصان بالینی در تعیین کردن پیش‌آگهی، سبب شناسی، برنامه‌های درمان و نتایج بالقوه درمان برای مراجعان کمک کند. و از همه مهمتر یک راه ارتباطی بسیار خوبی است برای ارتباط برقرار کردن با دیگران به این صورت که با یک اصطلاح تشخیصی می توان انبوهی از اطلاعات را با درمانگران دیگران به اشتراک گذاشت و با آنان نیز مشورت کرد. و نیز تشخیص گذاری امکانی فراهم می کند که به تحقیقات تجربی در زمینه آسیب شناسی روانی بپردازیم.

در این صورت، هر چه درمانگر با تجربه تر باشد و درباره توانایی‌ها ، نقاط ضعف ، ناراحتی‌ های مراجع بیشتر بداند، بهتر می‌تواند به یک ارزیابی خوب از وضعیت روانی مراجع دست پیدا کند و در نهایت یک تشخیص دقیق ارائه دهد.

اهمیت ارزیابی و تشخیص در خدمات روان درمانی غیر قابل انکار است. در تمام دنیا قبل از اینکه فرد وارد فرایند درمان شود با کمک ابزارهای تشخیصی همچون مصاحبه، مشاهده و آزمون ها، مشکل فرد شناسایی می شود و فرد با توجه به نیازی که دارد از درمان های مختلف بهره می برد.

اصولا تشخیص یا به صورت مدلهای طبقه بندی[2]است و یا به صورت مدل اندازه گیری[3]می باشد . که مدلهای طبقه بندی خود نیز یا بر اساس علائم[4]تشخیص گذاری می کنند که در اینجا دو نوع طبقه بندی در نظر گرفته شده است: ICD-10[5] ،سبب شناسی، که شامل علیت های متعدد اختلال روانی است و طبقه بندی[6]، و بیان می کند که آیا پدیده های مربوطه طبقاتی مجزا هستند یا نه . اگرچه این نظامها دارای درجه های مختلفی همپوشانی ودر عین حال دارای ویژگی های متمایز هستند، هدف مشترک همه آن ها کاهش رنج ناشی از ابتلا به اختلال روانی است که به وسیله درک بهتر و طبقه بندی مناسب آن ها می تواند میسر شود.

و در نظام تشخیص های فرایندی و ساختاری که مهمترین نوع مدل تشخیصی آن ابعادی[7]است که در واقع آستانه ها ، که مرز بین اختلال و عدد اختلال را تعیین میکنند. همچون مدل کرنبرگ می باشد و هر کدام متدلوژی خاص خود را دارند و شواهد بالینی متفاوتی برای نظریه خودشان قائلند. دسته ای دیگر که دیدگاهشان مدل فرایندی می باشد، فرمول بندی موردی را در دستور کار خود قرار می دهند.

و اما در مدل اندازه گیری که عمدتا از طریق اجرای تست ها انجام می گیرد و این تست ها ممکن است عینی همچون MMPI باشد یا فرافکن همانند TAT و شروع به ارزیابی فرد در محورهای بالینی و شخصیت کنند.

اصولا ما در درمان، مکاتب ، رویکردها و مدلهای درمانی داریم.

همانگونه که اذعان دارید در بین مکاتب مهم درمانی، مکتب اول روان کاوی، مکتب دوم رفتاری و مکتب سوم انسانگرایی و وجود گرایی هست.در دل هر مکتبی یک سری رویکرد قرار گرفته است و مدلهای نظریی وجود دارد که برگرفته از هر رویکرد می باشد.

[1] Diagnosis

[2] categorizing

[3] measurement

[4] Symptoms

[5] International Classification of Diseases (ICD)

[6] Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (DSM)

[7] Psychoanalysis Diagnosis manual(PDM)

اصولا ارزیابی و تشخیص بالینی برای درک اختلال روانی بسیار اهمیت دارد، چرا که بدون تشخیص روانی، مطالعه، ارزیابی و درمان اختلال روانی، بسیار آشفته خواهد شد. روانشناسان بالینی به زبان مشترکی نیاز دارند که از طریق آن با هم ارتباط برقرار کنند. به عنوان مثال طبقه بندی ابزاری است که می‌تواند این زبان مشترک را فراهم سازد. با این حال، تشخیص و طبقه بندی آسیب شناسی روانی همیشه دشوار و مناقشه انگیز بوده است. تشخیص به معنای قرار دادن افراد، بر اساس مجموعه‌ای از علایم مانند، شاخص‌های قابل مشاهده نظیر گریه کردن در بیماران افسرده و نشانه‌ها همچون، شاخص‌های ذهنی، مانند احساس گناه در بیمار افسرده، یا هر دو در یک طبقه در درون نظام طبقه بندی است. روان شناسان بالینی با استفاده از اصول علمی و روش های نوین روان شناسی که برگرفته از آموزشهای آکادمیک و دوره های حرفه ایست که سپری کرده اند، به درمان افرادی که از مشکلات و اختلالات روانی رنج می‎برند، می‎پردازند. هدف روانشناسی بالینی ارائه یک روش درمانی کارآمد به مراجع است که می‎تواند ذهن و روان او را بهبود بخشد. و روانشناسان بالینی بنا بر رویکرد خاصی که دارند و بنا بر اینکه از کدام مدل درمانی آن رویکرد استفاده می کنند به درمان بیماران مبادرت می ورزند. که درمانهای شناختی- رفتاری متمرکز بر شناخت و رفتارها، درمانهای روانکاوی و روان پویشی متمرکز بر الگوهای روابط ناخودآگاه ناشی از دوران کودکی، درمان انسان گرایانه، مبتنی بر توسعه ی فردی می باشد.

به طور کلی تشخیص[1]به معنای قرار دادن افراد، بر اساس مجموعه‌ای از علائم و نشانه‌ها در یک طبقه در درون نظام طبقه بندی است. می توان گفت تشخیص آخرین مرحله از مصاحبه بالینی است. تشخیص اختلال ر‌وانی می بایست فایده بالینی داشته باشد، یعنی باید به متخصصان بالینی در تعیین کردن پیش‌آگهی، سبب شناسی، برنامه‌های درمان و نتایج بالقوه درمان برای مراجعان کمک کند. و از همه مهمتر یک راه ارتباطی بسیار خوبی است برای ارتباط برقرار کردن با دیگران به این صورت که با یک اصطلاح تشخیصی می توان انبوهی از اطلاعات را با درمانگران دیگران به اشتراک گذاشت و با آنان نیز مشورت کرد. و نیز تشخیص گذاری امکانی فراهم می کند که به تحقیقات تجربی در زمینه آسیب شناسی روانی بپردازیم.

در این صورت، هر چه درمانگر با تجربه تر باشد و درباره توانایی‌ها ، نقاط ضعف ، ناراحتی‌ های مراجع بیشتر بداند، بهتر می‌تواند به یک ارزیابی خوب از وضعیت روانی مراجع دست پیدا کند و در نهایت یک تشخیص دقیق ارائه دهد.

اهمیت ارزیابی و تشخیص در خدمات روان درمانی غیر قابل انکار است. در تمام دنیا قبل از اینکه فرد وارد فرایند درمان شود با کمک ابزارهای تشخیصی همچون مصاحبه، مشاهده و آزمون ها، مشکل فرد شناسایی می شود و فرد با توجه به نیازی که دارد از درمان های مختلف بهره می برد.

اصولا تشخیص یا به صورت مدلهای طبقه بندی[2]است و یا به صورت مدل اندازه گیری[3]می باشد . که مدلهای طبقه بندی خود نیز یا بر اساس علائم[4]تشخیص گذاری می کنند که در اینجا دو نوع طبقه بندی در نظر گرفته شده است: ICD-10[5] ،سبب شناسی، که شامل علیت های متعدد اختلال روانی است و طبقه بندی[6]، و بیان می کند که آیا پدیده های مربوطه طبقاتی مجزا هستند یا نه . اگرچه این نظامها دارای درجه های مختلفی همپوشانی ودر عین حال دارای ویژگی های متمایز هستند، هدف مشترک همه آن ها کاهش رنج ناشی از ابتلا به اختلال روانی است که به وسیله درک بهتر و طبقه بندی مناسب آن ها می تواند میسر شود.

و در نظام تشخیص های فرایندی و ساختاری که مهمترین نوع مدل تشخیصی آن ابعادی[7]است که در واقع آستانه ها ، که مرز بین اختلال و عدد اختلال را تعیین میکنند. همچون مدل کرنبرگ می باشد و هر کدام متدلوژی خاص خود را دارند و شواهد بالینی متفاوتی برای نظریه خودشان قائلند. دسته ای دیگر که دیدگاهشان مدل فرایندی می باشد، فرمول بندی موردی را در دستور کار خود قرار می دهند.

و اما در مدل اندازه گیری که عمدتا از طریق اجرای تست ها انجام می گیرد و این تست ها ممکن است عینی همچون MMPI باشد یا فرافکن همانند TAT و شروع به ارزیابی فرد در محورهای بالینی و شخصیت کنند.

اصولا ما در درمان، مکاتب ، رویکردها و مدلهای درمانی داریم.

همانگونه که اذعان دارید در بین مکاتب مهم درمانی، مکتب اول روان کاوی، مکتب دوم رفتاری و مکتب سوم انسانگرایی و وجود گرایی هست.در دل هر مکتبی یک سری رویکرد قرار گرفته است و مدلهای نظریی وجود دارد که برگرفته از هر رویکرد می باشد.

[1] Diagnosis

[2] categorizing

[3] measurement

[4] Symptoms

[5] International Classification of Diseases (ICD)

[6] Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (DSM)

[7] Psychoanalysis Diagnosis manual(PDM)

اصولا ارزیابی و تشخیص بالینی برای درک اختلال روانی بسیار اهمیت دارد، چرا که بدون تشخیص روانی، مطالعه، ارزیابی و درمان اختلال روانی، بسیار آشفته خواهد شد. روانشناسان بالینی به زبان مشترکی نیاز دارند که از طریق آن با هم ارتباط برقرار کنند. به عنوان مثال طبقه بندی ابزاری است که می‌تواند این زبان مشترک را فراهم سازد. با این حال، تشخیص و طبقه بندی آسیب شناسی روانی همیشه دشوار و مناقشه انگیز بوده است. تشخیص به معنای قرار دادن افراد، بر اساس مجموعه‌ای از علایم مانند، شاخص‌های قابل مشاهده نظیر گریه کردن در بیماران افسرده و نشانه‌ها همچون، شاخص‌های ذهنی، مانند احساس گناه در بیمار افسرده، یا هر دو در یک طبقه در درون نظام طبقه بندی است. روان شناسان بالینی با استفاده از اصول علمی و روش های نوین روان شناسی که برگرفته از آموزشهای آکادمیک و دوره های حرفه ایست که سپری کرده اند، به درمان افرادی که از مشکلات و اختلالات روانی رنج می‎برند، می‎پردازند. هدف روانشناسی بالینی ارائه یک روش درمانی کارآمد به مراجع است که می‎تواند ذهن و روان او را بهبود بخشد. و روانشناسان بالینی بنا بر رویکرد خاصی که دارند و بنا بر اینکه از کدام مدل درمانی آن رویکرد استفاده می کنند به درمان بیماران مبادرت می ورزند. که درمانهای شناختی- رفتاری متمرکز بر شناخت و رفتارها، درمانهای روانکاوی و روان پویشی متمرکز بر الگوهای روابط ناخودآگاه ناشی از دوران کودکی، درمان انسان گرایانه، مبتنی بر توسعه ی فردی می باشد.

به طور کلی تشخیص[1]به معنای قرار دادن افراد، بر اساس مجموعه‌ای از علائم و نشانه‌ها در یک طبقه در درون نظام طبقه بندی است. می توان گفت تشخیص آخرین مرحله از مصاحبه بالینی است. تشخیص اختلال ر‌وانی می بایست فایده بالینی داشته باشد، یعنی باید به متخصصان بالینی در تعیین کردن پیش‌آگهی، سبب شناسی، برنامه‌های درمان و نتایج بالقوه درمان برای مراجعان کمک کند. و از همه مهمتر یک راه ارتباطی بسیار خوبی است برای ارتباط برقرار کردن با دیگران به این صورت که با یک اصطلاح تشخیصی می توان انبوهی از اطلاعات را با درمانگران دیگران به اشتراک گذاشت و با آنان نیز مشورت کرد. و نیز تشخیص گذاری امکانی فراهم می کند که به تحقیقات تجربی در زمینه آسیب شناسی روانی بپردازیم.

در این صورت، هر چه درمانگر با تجربه تر باشد و درباره توانایی‌ها ، نقاط ضعف ، ناراحتی‌ های مراجع بیشتر بداند، بهتر می‌تواند به یک ارزیابی خوب از وضعیت روانی مراجع دست پیدا کند و در نهایت یک تشخیص دقیق ارائه دهد.

اهمیت ارزیابی و تشخیص در خدمات روان درمانی غیر قابل انکار است. در تمام دنیا قبل از اینکه فرد وارد فرایند درمان شود با کمک ابزارهای تشخیصی همچون مصاحبه، مشاهده و آزمون ها، مشکل فرد شناسایی می شود و فرد با توجه به نیازی که دارد از درمان های مختلف بهره می برد.

اصولا تشخیص یا به صورت مدلهای طبقه بندی[2]است و یا به صورت مدل اندازه گیری[3]می باشد . که مدلهای طبقه بندی خود نیز یا بر اساس علائم[4]تشخیص گذاری می کنند که در اینجا دو نوع طبقه بندی در نظر گرفته شده است: ICD-10[5] ،سبب شناسی، که شامل علیت های متعدد اختلال روانی است و طبقه بندی[6]، و بیان می کند که آیا پدیده های مربوطه طبقاتی مجزا هستند یا نه . اگرچه این نظامها دارای درجه های مختلفی همپوشانی ودر عین حال دارای ویژگی های متمایز هستند، هدف مشترک همه آن ها کاهش رنج ناشی از ابتلا به اختلال روانی است که به وسیله درک بهتر و طبقه بندی مناسب آن ها می تواند میسر شود.

و در نظام تشخیص های فرایندی و ساختاری که مهمترین نوع مدل تشخیصی آن ابعادی[7]است که در واقع آستانه ها ، که مرز بین اختلال و عدد اختلال را تعیین میکنند. همچون مدل کرنبرگ می باشد و هر کدام متدلوژی خاص خود را دارند و شواهد بالینی متفاوتی برای نظریه خودشان قائلند. دسته ای دیگر که دیدگاهشان مدل فرایندی می باشد، فرمول بندی موردی را در دستور کار خود قرار می دهند.

و اما در مدل اندازه گیری که عمدتا از طریق اجرای تست ها انجام می گیرد و این تست ها ممکن است عینی همچون MMPI باشد یا فرافکن همانند TAT و شروع به ارزیابی فرد در محورهای بالینی و شخصیت کنند.

اصولا ما در درمان، مکاتب ، رویکردها و مدلهای درمانی داریم.

همانگونه که اذعان دارید در بین مکاتب مهم درمانی، مکتب اول روان کاوی، مکتب دوم رفتاری و مکتب سوم انسانگرایی و وجود گرایی هست.در دل هر مکتبی یک سری رویکرد قرار گرفته است و مدلهای نظریی وجود دارد که برگرفته از هر رویکرد می باشد.

[1] Diagnosis

[2] categorizing

[3] measurement

[4] Symptoms

[5] International Classification of Diseases (ICD)

[6] Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (DSM)

[7] Psychoanalysis Diagnosis manual(PDM)

اصولا ارزیابی و تشخیص بالینی برای درک اختلال روانی بسیار اهمیت دارد، چرا که بدون تشخیص روانی، مطالعه، ارزیابی و درمان اختلال روانی، بسیار آشفته خواهد شد. روانشناسان بالینی به زبان مشترکی نیاز دارند که از طریق آن با هم ارتباط برقرار کنند. به عنوان مثال طبقه بندی ابزاری است که می‌تواند این زبان مشترک را فراهم سازد. با این حال، تشخیص و طبقه بندی آسیب شناسی روانی همیشه دشوار و مناقشه انگیز بوده است. تشخیص به معنای قرار دادن افراد، بر اساس مجموعه‌ای از علایم مانند، شاخص‌های قابل مشاهده نظیر گریه کردن در بیماران افسرده و نشانه‌ها همچون، شاخص‌های ذهنی، مانند احساس گناه در بیمار افسرده، یا هر دو در یک طبقه در درون نظام طبقه بندی است. روان شناسان بالینی با استفاده از اصول علمی و روش های نوین روان شناسی که برگرفته از آموزشهای آکادمیک و دوره های حرفه ایست که سپری کرده اند، به درمان افرادی که از مشکلات و اختلالات روانی رنج می‎برند، می‎پردازند. هدف روانشناسی بالینی ارائه یک روش درمانی کارآمد به مراجع است که می‎تواند ذهن و روان او را بهبود بخشد. و روانشناسان بالینی بنا بر رویکرد خاصی که دارند و بنا بر اینکه از کدام مدل درمانی آن رویکرد استفاده می کنند به درمان بیماران مبادرت می ورزند. که درمانهای شناختی- رفتاری متمرکز بر شناخت و رفتارها، درمانهای روانکاوی و روان پویشی متمرکز بر الگوهای روابط ناخودآگاه ناشی از دوران کودکی، درمان انسان گرایانه، مبتنی بر توسعه ی فردی می باشد.

به طور کلی تشخیص[1]به معنای قرار دادن افراد، بر اساس مجموعه‌ای از علائم و نشانه‌ها در یک طبقه در درون نظام طبقه بندی است. می توان گفت تشخیص آخرین مرحله از مصاحبه بالینی است. تشخیص اختلال ر‌وانی می بایست فایده بالینی داشته باشد، یعنی باید به متخصصان بالینی در تعیین کردن پیش‌آگهی، سبب شناسی، برنامه‌های درمان و نتایج بالقوه درمان برای مراجعان کمک کند. و از همه مهمتر یک راه ارتباطی بسیار خوبی است برای ارتباط برقرار کردن با دیگران به این صورت که با یک اصطلاح تشخیصی می توان انبوهی از اطلاعات را با درمانگران دیگران به اشتراک گذاشت و با آنان نیز مشورت کرد. و نیز تشخیص گذاری امکانی فراهم می کند که به تحقیقات تجربی در زمینه آسیب شناسی روانی بپردازیم.

در این صورت، هر چه درمانگر با تجربه تر باشد و درباره توانایی‌ها ، نقاط ضعف ، ناراحتی‌ های مراجع بیشتر بداند، بهتر می‌تواند به یک ارزیابی خوب از وضعیت روانی مراجع دست پیدا کند و در نهایت یک تشخیص دقیق ارائه دهد.

اهمیت ارزیابی و تشخیص در خدمات روان درمانی غیر قابل انکار است. در تمام دنیا قبل از اینکه فرد وارد فرایند درمان شود با کمک ابزارهای تشخیصی همچون مصاحبه، مشاهده و آزمون ها، مشکل فرد شناسایی می شود و فرد با توجه به نیازی که دارد از درمان های مختلف بهره می برد.

اصولا تشخیص یا به صورت مدلهای طبقه بندی[2]است و یا به صورت مدل اندازه گیری[3]می باشد . که مدلهای طبقه بندی خود نیز یا بر اساس علائم[4]تشخیص گذاری می کنند که در اینجا دو نوع طبقه بندی در نظر گرفته شده است: ICD-10[5] ،سبب شناسی، که شامل علیت های متعدد اختلال روانی است و طبقه بندی[6]، و بیان می کند که آیا پدیده های مربوطه طبقاتی مجزا هستند یا نه . اگرچه این نظامها دارای درجه های مختلفی همپوشانی ودر عین حال دارای ویژگی های متمایز هستند، هدف مشترک همه آن ها کاهش رنج ناشی از ابتلا به اختلال روانی است که به وسیله درک بهتر و طبقه بندی مناسب آن ها می تواند میسر شود.

و در نظام تشخیص های فرایندی و ساختاری که مهمترین نوع مدل تشخیصی آن ابعادی[7]است که در واقع آستانه ها ، که مرز بین اختلال و عدد اختلال را تعیین میکنند. همچون مدل کرنبرگ می باشد و هر کدام متدلوژی خاص خود را دارند و شواهد بالینی متفاوتی برای نظریه خودشان قائلند. دسته ای دیگر که دیدگاهشان مدل فرایندی می باشد، فرمول بندی موردی را در دستور کار خود قرار می دهند.

و اما در مدل اندازه گیری که عمدتا از طریق اجرای تست ها انجام می گیرد و این تست ها ممکن است عینی همچون MMPI باشد یا فرافکن همانند TAT و شروع به ارزیابی فرد در محورهای بالینی و شخصیت کنند.

اصولا ما در درمان، مکاتب ، رویکردها و مدلهای درمانی داریم.

همانگونه که اذعان دارید در بین مکاتب مهم درمانی، مکتب اول روان کاوی، مکتب دوم رفتاری و مکتب سوم انسانگرایی و وجود گرایی هست.در دل هر مکتبی یک سری رویکرد قرار گرفته است و مدلهای نظریی وجود دارد که برگرفته از هر رویکرد می باشد.

[1] Diagnosis

[2] categorizing

[3] measurement

[4] Symptoms

[5] International Classification of Diseases (ICD)

[6] Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (DSM)

[7] Psychoanalysis Diagnosis manual(PDM)

اصولا ارزیابی و تشخیص بالینی برای درک اختلال روانی بسیار اهمیت دارد، چرا که بدون تشخیص روانی، مطالعه، ارزیابی و درمان اختلال روانی، بسیار آشفته خواهد شد. روانشناسان بالینی به زبان مشترکی نیاز دارند که از طریق آن با هم ارتباط برقرار کنند. به عنوان مثال طبقه بندی ابزاری است که می‌تواند این زبان مشترک را فراهم سازد. با این حال، تشخیص و طبقه بندی آسیب شناسی روانی همیشه دشوار و مناقشه انگیز بوده است. تشخیص به معنای قرار دادن افراد، بر اساس مجموعه‌ای از علایم مانند، شاخص‌های قابل مشاهده نظیر گریه کردن در بیماران افسرده و نشانه‌ها همچون، شاخص‌های ذهنی، مانند احساس گناه در بیمار افسرده، یا هر دو در یک طبقه در درون نظام طبقه بندی است. روان شناسان بالینی با استفاده از اصول علمی و روش های نوین روان شناسی که برگرفته از آموزشهای آکادمیک و دوره های حرفه ایست که سپری کرده اند، به درمان افرادی که از مشکلات و اختلالات روانی رنج می‎برند، می‎پردازند. هدف روانشناسی بالینی ارائه یک روش درمانی کارآمد به مراجع است که می‎تواند ذهن و روان او را بهبود بخشد. و روانشناسان بالینی بنا بر رویکرد خاصی که دارند و بنا بر اینکه از کدام مدل درمانی آن رویکرد استفاده می کنند به درمان بیماران مبادرت می ورزند. که درمانهای شناختی- رفتاری متمرکز بر شناخت و رفتارها، درمانهای روانکاوی و روان پویشی متمرکز بر الگوهای روابط ناخودآگاه ناشی از دوران کودکی، درمان انسان گرایانه، مبتنی بر توسعه ی فردی می باشد.

به طور کلی تشخیص[1]به معنای قرار دادن افراد، بر اساس مجموعه‌ای از علائم و نشانه‌ها در یک طبقه در درون نظام طبقه بندی است. می توان گفت تشخیص آخرین مرحله از مصاحبه بالینی است. تشخیص اختلال ر‌وانی می بایست فایده بالینی داشته باشد، یعنی باید به متخصصان بالینی در تعیین کردن پیش‌آگهی، سبب شناسی، برنامه‌های درمان و نتایج بالقوه درمان برای مراجعان کمک کند. و از همه مهمتر یک راه ارتباطی بسیار خوبی است برای ارتباط برقرار کردن با دیگران به این صورت که با یک اصطلاح تشخیصی می توان انبوهی از اطلاعات را با درمانگران دیگران به اشتراک گذاشت و با آنان نیز مشورت کرد. و نیز تشخیص گذاری امکانی فراهم می کند که به تحقیقات تجربی در زمینه آسیب شناسی روانی بپردازیم.

در این صورت، هر چه درمانگر با تجربه تر باشد و درباره توانایی‌ها ، نقاط ضعف ، ناراحتی‌ های مراجع بیشتر بداند، بهتر می‌تواند به یک ارزیابی خوب از وضعیت روانی مراجع دست پیدا کند و در نهایت یک تشخیص دقیق ارائه دهد.

اهمیت ارزیابی و تشخیص در خدمات روان درمانی غیر قابل انکار است. در تمام دنیا قبل از اینکه فرد وارد فرایند درمان شود با کمک ابزارهای تشخیصی همچون مصاحبه، مشاهده و آزمون ها، مشکل فرد شناسایی می شود و فرد با توجه به نیازی که دارد از درمان های مختلف بهره می برد.

اصولا تشخیص یا به صورت مدلهای طبقه بندی[2]است و یا به صورت مدل اندازه گیری[3]می باشد . که مدلهای طبقه بندی خود نیز یا بر اساس علائم[4]تشخیص گذاری می کنند که در اینجا دو نوع طبقه بندی در نظر گرفته شده است: ICD-10[5] ،سبب شناسی، که شامل علیت های متعدد اختلال روانی است و طبقه بندی[6]، و بیان می کند که آیا پدیده های مربوطه طبقاتی مجزا هستند یا نه . اگرچه این نظامها دارای درجه های مختلفی همپوشانی ودر عین حال دارای ویژگی های متمایز هستند، هدف مشترک همه آن ها کاهش رنج ناشی از ابتلا به اختلال روانی است که به وسیله درک بهتر و طبقه بندی مناسب آن ها می تواند میسر شود.

و در نظام تشخیص های فرایندی و ساختاری که مهمترین نوع مدل تشخیصی آن ابعادی[7]است که در واقع آستانه ها ، که مرز بین اختلال و عدد اختلال را تعیین میکنند. همچون مدل کرنبرگ می باشد و هر کدام متدلوژی خاص خود را دارند و شواهد بالینی متفاوتی برای نظریه خودشان قائلند. دسته ای دیگر که دیدگاهشان مدل فرایندی می باشد، فرمول بندی موردی را در دستور کار خود قرار می دهند.

و اما در مدل اندازه گیری که عمدتا از طریق اجرای تست ها انجام می گیرد و این تست ها ممکن است عینی همچون MMPI باشد یا فرافکن همانند TAT و شروع به ارزیابی فرد در محورهای بالینی و شخصیت کنند.

اصولا ما در درمان، مکاتب ، رویکردها و مدلهای درمانی داریم.

همانگونه که اذعان دارید در بین مکاتب مهم درمانی، مکتب اول روان کاوی، مکتب دوم رفتاری و مکتب سوم انسانگرایی و وجود گرایی هست.در دل هر مکتبی یک سری رویکرد قرار گرفته است و مدلهای نظریی وجود دارد که برگرفته از هر رویکرد می باشد.

[1] Diagnosis

[2] categorizing

[3] measurement

[4] Symptoms

[5] International Classification of Diseases (ICD)

[6] Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (DSM)

[7] Psychoanalysis Diagnosis manual(PDM)

اصولا ارزیابی و تشخیص بالینی برای درک اختلال روانی بسیار اهمیت دارد، چرا که بدون تشخیص روانی، مطالعه، ارزیابی و درمان اختلال روانی، بسیار آشفته خواهد شد. روانشناسان بالینی به زبان مشترکی نیاز دارند که از طریق آن با هم ارتباط برقرار کنند. به عنوان مثال طبقه بندی ابزاری است که می‌تواند این زبان مشترک را فراهم سازد. با این حال، تشخیص و طبقه بندی آسیب شناسی روانی همیشه دشوار و مناقشه انگیز بوده است. تشخیص به معنای قرار دادن افراد، بر اساس مجموعه‌ای از علایم مانند، شاخص‌های قابل مشاهده نظیر گریه کردن در بیماران افسرده و نشانه‌ها همچون، شاخص‌های ذهنی، مانند احساس گناه در بیمار افسرده، یا هر دو در یک طبقه در درون نظام طبقه بندی است. روان شناسان بالینی با استفاده از اصول علمی و روش های نوین روان شناسی که برگرفته از آموزشهای آکادمیک و دوره های حرفه ایست که سپری کرده اند، به درمان افرادی که از مشکلات و اختلالات روانی رنج می‎برند، می‎پردازند. هدف روانشناسی بالینی ارائه یک روش درمانی کارآمد به مراجع است که می‎تواند ذهن و روان او را بهبود بخشد. و روانشناسان بالینی بنا بر رویکرد خاصی که دارند و بنا بر اینکه از کدام مدل درمانی آن رویکرد استفاده می کنند به درمان بیماران مبادرت می ورزند. که درمانهای شناختی- رفتاری متمرکز بر شناخت و رفتارها، درمانهای روانکاوی و روان پویشی متمرکز بر الگوهای روابط ناخودآگاه ناشی از دوران کودکی، درمان انسان گرایانه، مبتنی بر توسعه ی فردی می باشد.


اختلالات روانیبهترين روانشناس باليني و مشاور تهرانآسيب شناسي روانيتشخيص و درمان اختلالات روانيبهترين روانشناس باليني در تهران
دکتر مریم شجاعیان، دکتری روانشناسی و مدرس دانشگاه و جزء استعدادهای درخشان و دانش آموخته ممتاز دانشگاه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید