"مشاور و روان شناس "بودن کار سختی است
این را به این دلیل نمیگویم که مدتها باید بنشینی و در سر خودت و تستهایت بزنی تا یک رتبه خوب بیاوری وکارشناسی که تمام شد ،سریع بروی سراغ ارشد و پایان نامه و بعد تستهای به زبان مادری و به زبان اصلی را بخوانی و از برکنی تا تازه ، بشوی کسی که رتبه آورده و می تواند برود برای مصاحبه!!!!
در آن لحظه می فهمی که فروید و یونگ و راجرز و دوستان ،همه و همه چه سختیها کشیده اند در راه قبولاندن نظریه ها و ایده هایشان..چون تو همان نظریه ها را به سختی می توانی به اهل علمش!!!بقبولانی...! ...
مشاوربودن فقط بهخاطر این سخت نیست که 6 سال باید در سرما و گرما بروی و بیایی و امتحان بدهی، امتحانهای آخر ترم، امتحان ارشد، کارورزی و پایان نامه و تازه بعد از کلی زحمت، یک کنکور بدتر از کنکور اولی، به اسم "دکتری" که هر سال یک مدل برگزار و با صدها مدل نتایج عجیبغریب تمام میشود.
فقط نظریه ها و نظریه ها و الگوهای تشخیصی و نه درمانی...که درمانی در کار نیست و فقط "همراهی" با بیماری که از تو دارویی می خواهد...علاجی که با"دکتر جان من چه بخورم تا وسواسم از بین برود و چه به همسرم بدهم که مرا بیشتر دوست بدارد و....!!!!!!"دریغ از فهم اینکه هیچ با خوردن نتوان علاج کرد درد تو را که با خوردن به وجود نیامده و رفتارت است که باید اصلاح شود ....و حال سخت تر از آن که "این رفتار چیست و من چه بخورم تا رفتارم بهبود یابد؟!!!!!"
"روانشناس " برای همیشه روانشناس است
مشاور بودن فقط سخت نیست چون هرکس از لحظهای که سفره دلش را برایت باز میکند، تو را مسئول هر آنچه از آن به بعد به سرش میآید میداند!
مشاوربودن فقط سخت نیست چون گاهی میمانی کیفیت را برای مریضت انتخاب کنی یا کمیت را .... به رفرنست اعتماد کنی یا قلبت...
مشاور بودن فقط به این دلیل سخت نیست که وقتی پشتمیز مطبت نشستهای، باید نگرانیهای خودت را دور بریزی و نگران دیگرانی باشی که شاید اولینبارت است در زندگیات، آنها را ملاقات میکنی...
مشاور بودن فقط به خاطر این سخت نیست که همیشه مسوول شنیدن بدترین خبرها و اتفاقات ممکن که در زندگی انسانها پیش می اید هستی....
فقط به این دلیل سخت نیست که میبینی با این همه خواندن چقدر حقیری و نمیتوانی با چند باور ساده و گاهی احمقانه بجنگی .....
مشاور بودن خیلی سخت است چون چه در مطبت باشی چه نه، چه در خانهات چه در خیابان یا بانک یا هر جای دیگر، همیشه باید بهترین و کمخطاترین باشی. خطاهای همه زود کمرنگ و خطاهای تو خیلی زود پررنگ میشوند. همیشه عنوان"روانشناس" را یدک میکشی. هر جا باشی، فقط خودت آنجا نیستی، همه همکارانت آنجا هستند و هر خطای تو خطای همه آنان است. همه چشمها به سمت توست تا از تو بیاموزند یا خطاهایت را شکار و نقد کنند... تو باید بهترین باشی تا مراجعینت حرفهای تو را بهتر از همه بهخاطر بسپارند. کوچک ترین خطایی از جانب تو با تیر"مگر تو روانشناس نیستی!!!!!" شکار می شود ....
هرگز نباید تحت تاثیر هیچ حس عاشقانه ای قرار بگیری....بیش از حد عاقل بودن هم برازنده تو نیست..!!!!تحت تاثیر هیچ رفتار ناشایستی ، حتی حق عصبانی شدن هم نداری ..چون تو"یک روانشناسی"!!!!
بی تابی در سوگ از دست دادن عزیزی از جانب تو بسیار عجیب است....چون تو همان "سنگ صبوری" که همه از عالم غمهایشان به دنیای پر مهر و زیبای کلام و عشق تو پناه می آورند.....
مشاوران "آموزگاران روزگارند" که خود با سختی روزگار دست و پنجه نرم می کنند و باز "لبخند بر لب دارند و امید ناامیدانند" .......