درسال ۲۰۱۳ مؤسسهٔ تحقیقاتی پیو نظرسنجیِ گستردهای در کشورهای اسلامی در بارهٔ اعتقاد مردم به شریعت اسلامی بهراهانداخته بود. این نظرسنجی در افغانستان نیز شده بود. نتیجهٔ این نظرسنجی در افغانستان این بود که ۹۹ درصد مردم افغانستان نهفقط به شریعت اسلامی اعتقاد داشتند بلکه طرفدار بهمیانآمدن نظامی بودند که شریعت اسلامی را همچون قانون رسمی تطبیق و اجرائی کند. این نظرسنجی دقیقاً زمانی اتفاق افتاده بود که افغانستان در یک وضعیت سیاسی-اجتماعی-اقتصادی نسبتاً خوبی قرار داشت.
طرفداری از نظامی که شریعت اسلامی را عملی و مسئولیت امر دینی را بهعهده بگیردْ هیچ معنای جز طرفداری از حکومتِ اسلامیِ طالبان نداشت. اساساً واقعیت غمانگیز این است که طالبان از جامعهٔ افغانستان نرفته بودند که آمدنشان اینقدر شگفتانگیز بوده باشد. طالبان محصول امیالِ ناخودآگاه جمعی و تاریخی جامعهٔ افغانستان است. ظاهر را کنار بگذاریم. ساختارهای ذهنی، زیستی و نظام فرهنگی افغانستان، ساختارهای بهشدت طالبانی هستند. سازوکارهای اجتماعی جامعه را ببینید: تفاوت زیادی بین نوع نگاه و رفتار مردم نسبت به زنان و نگاه و رفتار طالبان نسبت به زنان وجود ندارد. از کهنسالان بگذریم؛ حتا بسیاری از جوانان تحصیلکرده، دموکراسی را برای دختر همسایهاش میخواست و با خواهران و همسرانشان اما بهشدت طالبانی رفتار میکردند. یکی از دوستانِ تحصیلکردهام بهتازگی ازدواج کرده و حتا دوست ندارد همسرش به خانهٔ پدرش برود، چه برسد به آزادیهای دیگر. اینها مشت نمونهٔ خرواراند. زیستجهان ما فاصلهٔ زیادی با زیستجهان طالبانی ندارد. منطق تاریخی حکم میکند که برساختهشدن یک ساختار حکومتی پیوندِ یکراست با نظام فرهنگی، مناسباتِ اجتماعی و مبانیِ الهیاتی یک حکومت [دولت] در آن جامعه دارد. شکلگیری حکومتِ طالبان نیز نسبتِ یکراست با نظام فرهنگی، حیات ذهنی، مناسبات اجتماعی و مبانیِ الهیات حکومت در افغانستان دارد. بهعبارت دیگر، طالبان روحِ جمعی و تاریخی مردم افغانستان است.