MoMaleki·۲ ماه پیشچوبلباسی عاطفینکته اول: عبارت "چوبلباسی عاطفی" ساخته خودمه. در ادامه متوجه میشین چرا این اسم رو انتخاب کردم برای پدیدهای که میخوام توضیح بدم. نکته دو…
MoMaleki·۲ سال پیشبرای چند ثانیهیک آن احساس کردم غریبهام. یک سکوت عجیبی یکهو ریخته شد تو سَرم. مثل زمانی که آب یخ رو ناغافل میریزن رو سرت و تو بند میری. فقط میدیدم لبها…
MoMaleki·۲ سال پیشسُربیعرق سرد روی پیشونیم نشست. یک استیصالِ تمام بهم هجوم آورد. مغزم سعی میکرد چند تا حرف رو تند و تند پشت هم بچینه و به انگشتان حالا-از-حرکت-ایس…
MoMaleki·۴ سال پیشدر ستایش modularityچند روز پیش به سرم زد که یه دستی به سر و روی به یه لپتاپ قدیمی (حدود 13 سال پیش خریدمش) که یه گوشه افتاده بود بکشم. یا استفادهای ازش بکنم…
MoMaleki·۴ سال پیش3 تسلابا لباس مسخره آبی رنگ یک بار مصرفی که محض رضای خدا هیچ جاش اندازم نبود منتظر نشسته بودم. شلوارش به اندازه چهار انگشت از کش جورابم بالاتر بو…
MoMaleki·۵ سال پیشپورشه 911تلاش بیهودهای میکنم. قلبم شصت هفتاد بار کافئین اون قهوه ناوقت رو توی بدنم میچرخونه. امشب خواب به حجله چشمام نمیاد. پا میشم. در بالکن رو با…
MoMaleki·۵ سال پیشدیگنیتاسبا اضطراب عجیبی که نمیدونستم برای چیه مشغول کندن زمین بودم. سوز عجیبی از تار و پود وارفته شال گردن کهنهام عبور میکرد و به سینه و گلوم نهی…
MoMaleki·۵ سال پیشمهمتا پام رو گذاشتم بیرون، هُرم گرمای عجیبی یه چَک زد تو گوشم. از اون غروبهای کشدار بیحوصله بود که اصلا نمیدونی چته، هیچیام خوشحالت نمیک…
MoMaleki·۵ سال پیشسفیدهنوز گیج و کرختم از چیزی که به من گذشت، انگار توالی زمانی همه چیز رو گم کردم. حتی نمیدونم کی خوابیدم و کی بیدار شدم. فقط یه سری فکر بهم شب…
MoMaleki·۷ سال پیشخاکستری شوریِ خون رو تو دهنم مزه میکنم. مثل همون موقعها که زبونت رو گاز میگری و لعنتی مثل سِیمَرّه خون میزنه بیرون. "طبقه همکف، خوش آمدید" صدای زنیکه تو آسانسور رفته رو مُخم. آخه حمال، خوش آمدید رو وقتی میگن که آدم داره میاد تو نه منی که دارم میرم بیرون. همه جا خاکستریه، فضای عجیبیه. ازون خاکستری های بهاری نیست که پشتش مثل د...