MoSaRa
MoSaRa
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

"رقص برف و سبزه: نبرد سرد و امید برای ادامه راه"


سبز، سفید، رد سر خوردن
سبز، سفید، رد سر خوردن

این عکس‌ها برای من خیلی بیشتر از یه منظره ساده از طبیعت هستند؛ انگار زندگی خودم رو توشون می‌بینم. برف‌های سفیدی که قله‌های کوه رو پوشوندن، شبیه همون لحظات سرد و بی‌روح زندگی‌ان که همه‌مون تجربه‌ش کردیم. اون لحظه‌هایی که انگار همه چی تو زندگیت یخ زده و هیچ راهی برای ادامه نیست.

اما، درست کنار این برف‌ها، یه سری سبزه‌های سبز و پرطراوت به چشم می‌خوره؛ سبزه‌هایی که نماد امید و زندگی‌ان. این سبزه‌ها بهم یادآوری می‌کنن که حتی وقتی همه چیز به نظر بی‌حرکت و سرد میاد، زندگی هنوز زنده‌ست و تو اعماق وجودمون جریان داره. این سبزه‌ها به من می‌گن که هر چقدر هم زندگی سخت باشه، همیشه یه نقطه از امید هست که باید بهش چنگ بزنم.

این برف‌ها اومدن تا آب باشن برای همین سبزه‌ها؛ تا با آب شدنشون، دوباره زندگی و طراوت به زمین برگرده. اما اگه بخوایم تسلیم این سردی بشیم، اگه بذاریم این برف‌ها مارو بگیرن و تو یخبندون خودشون حبس کنن، اونوقت دیگه به جای اینکه باعث رشد و زندگی بشن، می‌شن نابودگر. این برف‌ها، درست مثل خیلی از چالش‌های زندگی‌مون، می‌تونن یا مارو رشد بدن و یا اگه حواسمون نباشه، زمینمون بزنن.

اما من، برخلاف خیلیا، تصمیم گرفتم زندگی‌مو به یه شکل دیگه تجربه کنم. من نمی‌خوام از این برف‌ها و سردی‌ها فرار کنم. نه، من تصمیم گرفتم که اون‌ها رو بخشی از مسیرم بدونم. به جای اینکه از برف‌ها بترسم یا بخوام ازشون دوری کنم، انتخاب کردم که رو اون‌ها سر بخورم (رد سر خوردنم رو روی عکس اول میتونید ببینید)، ازشون لذت ببرم و مسیر زندگی‌مو خودم بسازم. این برف‌ها دیگه برای من مانع نیستن، بلکه فرصتی هستن برای حرکت به جلو، برای رسیدن به اون یادمانی که بر فراز کوه‌ها می‌درخشه و هدف نهایی منه.

هر روز با خودم درگیرم؛ یه جنگ درونی بین برف‌های سرد و سبزه‌های پر از امید. شاید گاهی حس کنم که این برف‌ها دارن غلبه می‌کنن، که این سرما و یخبندون هیچ پایانی نداره. شاید تو هم این حس رو تجربه کرده باشی، همون لحظه‌هایی که فکر می‌کنی هیچ چیزی قرار نیست بهتر بشه. ولی ته دلم، یه چیزی منو به جلو می‌رونه؛ همون سبزه‌ها، همون حس زنده بودن که نمی‌ذاره تسلیم بشم.

من این زندگی رو انتخاب کردم، یه زندگی که توش تصمیم گرفتم متفاوت باشم. می‌خوام بهت بگم، هرچند مسیر زندگی پر از برف‌های سرد و یخ‌زده‌ست، این برف‌ها نمی‌تونن تو رو متوقف کنن مگه اینکه خودت اجازه بدی. من تصمیم گرفتم از این برف‌ها به عنوان وسیله‌ای برای جلو رفتن استفاده کنم، که اون‌ها رو به بخشی از بازی زندگی تبدیل کنم. زندگی من خاصه، چون خودم اون رو اینجوری ساختم؛ نه با تسلیم شدن، بلکه با روبرو شدن با هر چالش و تبدیل کردنش به فرصتی برای رشد و پیشرفت.

شاید تو هم تو زندگی‌ت با برف‌ها و سرماهای خودت روبرو شده باشی. شاید تو هم گاهی حس کرده باشی که همه چیز یخ زده و راهی برای ادامه نیست. اما می‌خوام بهت بگم که همیشه راهی وجود داره، همیشه یه نقطه از امید هست که می‌تونی بهش تکیه کنی. می‌خوام بهت امید بدم، بهت بگم که حتی تو سردترین و سخت‌ترین شرایط هم می‌شه راهی برای جلو رفتن پیدا کرد.

این زندگی منه؛ پر از تضاد، پر از چالش، اما در نهایت، پر از امید. و به خودم قول دادم که در برابر هر برف و سرما، هر چالشی که سر راهم قرار می‌گیره، مقاومت کنم و به جلو حرکت کنم. این راهیه که من انتخابش کردم، راهی که منو به یه یادمانی از امید و زندگی می‌رسونه. تو هم می‌تونی راه خودت رو پیدا کنی، حتی اگه مجبور باشی روی برف‌های سرد سر بخوری و به سوی یه آینده متفاوت حرکت کنی. فقط یادت باشه که برف‌ها، اگرچه می‌تونن سنگین و سرد باشن، اما اگه تسلیم نشی، اون‌ها هم می‌تونن آبی باشن برای سبزه‌های امید درونت.

در نهایت خودم در جامه سبز و در میان رقص برف و سبزه:


در ادامه دو عکس دیگر از همین منظره:

دوتا از دوستای خوبم(خورشید و کوه)
دوتا از دوستای خوبم(خورشید و کوه)


امیدوارم لذت برده باشین؛

منتظر نظراتتون هستم🌱

امیدمسیر زندگیداستان عکس منادامه دادن
مینویسم. MoSaRa:MohammadSaleh Raftari
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید