معین صبوحی
معین صبوحی
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

پایتخت! (داستان مترو)

در مدت حدودا دو ماهی که تهران بودم هر روز صبح حدود ساعت 9 با مترو از میدان انقلاب به سمت محل کارم می‌رفتم؛ مترویی که فقط وسیله حمل نقل نیست!

از ورودی ایستگاه مترو انقلاب که شروع کنیم قبل از ورود، انبوهی از مقاله و پایان‌نامه نویسان مقابل شما قرار دارند؛ گویی قرار است هر آن کس از انقلاب رد می‌شود دانشجوی ترم آخر باشد و دنبال پایان‌نامه باشد! حالا اینکه اینگونه پایان‌نامه نویسان کارشان ممنوع و خلاف است به کنار.

بعد از عبور از قشر نویسنده به نوازندگان می‌رسیم! انصافا برخی‌هاشون خیلی خوب ساز می‌زنند و صدای سازشون بیانگر انبوهی از حرف هست. حرف‌هایی از زندگی‌هایی که باعث شده آنها کنار ورودی ایستگاه بنشینند و ساز بنوازند. به جرئت می‌تونم بگم اگر یه نفر بتونه همه این نوازندگان رو جمع کنه و چند جلسه‌ای باشون کار کنه؛ آنها خواهند توانست یکی از بهترین کنسرت‌ها را اجرا کنند.

راهروهای مترو، مدرسه و پارک کودکانی است که دستمال و آدامس می‌فروشند. هر دفعه از این راهروها رد می‌شدم و به این بچه‌ها نگاه می‌کردم، رنج تو چشم‌هاشون کلافه‌ام می‌کرد.

از گیت‌های ورودی ایستگاه که عبور می‌کنید با مغازه‌های کوچکی که بیشتر شبیه غرفه هستند رو به رو می‌شوید. غرفه‌های فروش عطر، عروسک و... نکته جالب این غرفه‌ها فروشنده‌های آنهاست که تمامی مسافران مترو را دائما با این عناوین خطاب می‌کنند:

عشقم؟این عطر رو تست کنید. عزیزم! عروسک نمی‌خواین؟ قشنگم! چند ثانیه وقت دارین؟

از غرفه‌ها که عبور کنید به پله‌های برقی می‌رسید و نهایتا به سکوهای عبور قطارها. خداروشکر در اینجا هنوز کسب و کاری شکل نگرفته و می‌توانید چند لحظه‌ای آسوده در انتظار مترو بنشینید.

وقتی سوار مترو می‌شوید با مشاغل متعددی رو به رو خواهید شد! از کتاب فروش‌هایی که تنها یک کتاب دارند و آن هم کتاب "بچه‌های مهربان" که از ویژگی های خاصش وایت بورد بودنش هست!!! تا لباس فروش، اسباب بازی فروش، لامپ نشکن فروش، کابل و لوازم جانبی فروش و...

چیزی که در مورد این فروشندگان نظر رو به خودش جلب می‌کنه جملاتی هست که برای معرفی کالاهایشان بیان می‌کنند؛ تکه کلام یکیشون "آقا" بود و دائما تکرار می‌کرد:

آقا کمربند چرم آقا، مقاوم آقا، بیرون زیر 20تومن نمی دن آقا، آقا 5تومن آقا.

یا یکی دیگه رویه جمله تبلیغاتیش خیلی کار کرده بود فکر کنم. تبلیغش خیلی کوتاه بود و کامل کالایی که می فروخت رو معرفی می‌کرد:

آدامس۱۰۰۰، چشم بند خواب و کفی کفش ۲۰۰۰؛ آدامس۱۰۰۰، چشم بند خواب و کفی کفش ۲۰۰۰؛ آدامس۱۰۰۰، چشم بند خواب و کفی کفش ۲۰۰۰؛ آدامس۱۰۰۰، چشم بند خواب و کفی کفش ۲۰۰۰؛ آدامس۱۰۰۰، چشم بند خواب و کفی کفش ۲۰۰۰؛ ...

فقط نمی‌دونم چرا یکبار جملاتشون رو ضبط نمی‌کنند و بعد با بلندگو دائم پخش کنند؟!؟

نکته جالب دیگر در مورد جملات این فروشندگان، یکسان بودن جملات فروشنده‌های مختلف بود. مثلا اگر دو فروشنده یک نوع کالا را می‌فروختند هر دو دقیقا یک جمله را تکرار می‌کردند! بدون حتی یک کلمه تفاوت! تا جایی که آدم حس می کنه ربات هستند!

بعد از پیاده شدن از مترو هم باز در ایستگاهی دیگر همان روند ورود به ایستگاه با ترتیبی عکس اتفاق می‌افتد!

مترو تهران دیگر فقط یک وسیله حمل و نقل نیست! مترو محل کسب و کاری متحرک است! کل شهر را بگردید و در عین حال محصولاتتان را هم بفروشید!

شاید بد نباشه استارت‌آپی به وجود بیاد و به نحوی کسب و کارهای موجود در مترو را سر و سامان بدهد؛ چون فکر نمی‌کنم بعد از این همه سال قرار باشه مترو به همان حالت صرفا یک وسیله نقلیه بودن برگردد.

پایتخت داستان متروتهرانپایتختمترومحل کسب و کار
گرافیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید