میخوام بنویسم از کوله پشتی سنگینی که تو سال 97 پر شد...
احساس میکنم کوله پشتی ام در حین سنگینی، نامنظم هم بود؛ چون سال 97 برای من سالی بود که خیلی به خودم و زندگی ام فکر میکردم...سالی بود که بیشتر از هرموقع تو رفتار ادما دقیق میشدم و سعی میکردم بشناسمشون...سالی بود که نیمی از اون رو به این فکر میکردم که از زندگی چی میخوام؟!من خودمو تا چه حد میشناسم...؟
یه سری چیزا فهمیدم که خیلی برام با ارزش بود...
فهمیدم به چیزی که میخوای برسی، باید تلاش کنی و مطمئن شدم که اگه بخوام میتونم.
قبلنا یه جمله معروف خونده بودم و امسال اینو با تمام وجودم حس کردم "هرموقع دیدی داری شکست میخوری و میخوای کنار بکشی، بدون فقط چند قدم با موفقیت فاصله داری" پس فهمیدم که وقتی ناامیدم، باز هم تمام تلاشم رو کنم.
علاوه بر فهمیدنی ها، سعی و تلاش زیادی برای خودم کردم...
سعی کردم از ادمایی که تو زندیگم مثل سم میمونن دوری کنم...ادمایی که زهرشون ذره ذره بیمارت میکنن و قبل از اینکه باعث کشتنت بشن، باید از زندیگت خطشون بزنی...
سعی کردم کارهایی که من رو ناراحت میکنن، انجام ندم؛ حتی اگه مجبور باشم... نمیدونم...ولی تازگیا فهمیدم که هرسال بزرگتر که میشم دوست دارم با عشق زندگی کنم و کارهایی که من رو خوشحال میکنن ، انجام بدم...
سعی کردم تو رفتارم با بقیه بیشتر رعایت کنم تا مبادا چیزی ناراحتشون نکنه...
سعی کردم بخاطر اتفاقات و اشتباهاتی که مربوط به گذشته هست، ناراحت نشم چون زمان دیگه برنمیگرده و با فکر کردن به اون ها فقط خودم رو سرزنش کردم...
پس امسال فهمیدم که با آدمای با ارزش زندگیت مهربون باشی چون شاید فردایی دیگه برای باهم بودن نداشته باشی...پس شاد باش و از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و برای چیزی که میخوای تلاش کن تا بدستش بیاری...
و اخرین جمله ای که برای خاتمه دادن به این متن میخوام بگم اینه که امیداوارم سال 98 اشتباهاتم رو تکرار نکنم و برای خودم و آدمایی که دوسشون دارم یه سال خوب رو رقم بزنم:)
سال 98 تون پر از خوشی و سلامتی❤️?
پ.ن:از متن این عکس خوشم اومد؛ برای همین به اشتراک گذاشتم تا شما هم ببینید.