ویرگول
ورودثبت نام
محدثه کاکاوند
محدثه کاکاوند
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

انسانیت انسان ها را به اوج می رساند!

برای دیدن خانواده بعد از 16 سال دوری به ایران رفته بودم ، یک روز در یکی از خیابان های شلوغ تهران پسری 14 15 ساله اجازه گرفت تا شیشه ماشین را تمیز کند به او اجازه دادم و اتفاقا کارش هم خیلی تمیز بود ، یک 20 دلاری به او دادم و با حیرت گفت شما از امریکا امدید؟ گفتم بله ، بعد گفت امکان دارد از شما چند سوال درباره ی دانشگاه های امریکا بپرسم ، به همین خاطر هم پولی از شما بابت تمیز کردن شیشه نمی خواهم رفتار مودبانه اش تحت تاثیرم قرار داده بود...

گفتم بیا بشین تو ماشین باهم حرف بزنیم ...با اجازه کنارم نشست ...پرسیدم چند ساله هستی؟گفت 16..گفتم دوم دبیرستانی؟گفت نه امسال دیپلم میگیرم..گفتم چطور؟ گفت درسم خوبه است و سه سالی رو جهشی خوندم و الان سال اخرم ...گفتم چرا کار میکنی ؟ گفت من دوسالم بود که پدرم فوت شد و مادرم اشپز یک خانواده ثروتمند است...

من و خواهرمم کار میکنیم تا بتوانیم کمکش کنیم اما درس هم می خوانیم بعد پرسید اقا شنیدم دانشگاه های امریکا به شاگردان استثنایی ویزای تحصیلی و بورس می دهد ..پرسیدم کسی هست کمکت کند؟

کودکی دکتر فرید عبدالعالی
کودکی دکتر فرید عبدالعالی

گفت هیچکس فقط خودمم و خودم گفتم غذا خوردی ؟ گفت نه... گفتم پس باهم برویم یک رستوران غذا بخوریم و حرف بزنیم ...گفت فقط به شرط اینکه بعد توی ماشین را تمیز کنم و من هم قبول کردم با اصرار من سه نوع غذا سفارش داد و با مهارت خاصی بیشتر غذای خودش را در لابه لای غذای خواهر و مادرش گذاشت .. نزدیک بع دوساعت باهم حرف زدیم دیدم از اکثر مسائل روز خبر داره و بع خوبی زبان انگلیسی حرف می زند نزدیک غروب که فرید را (اسمش فرید بود) نزدیک خانه خودشان پیاده کردم تقریبا اطلاعات کافی از او در دست داشتم...

قرارمان این شد که فردای ان روز مدارک تحصیلیش را به من برساند من هم قول دادم هرکاری از دستم بربیاید برای اقامت او انجام بدهم حدود 6 ماهی طول کشید تا توانستم پذیرش دانشگاه را تهیه کنم و انرا با یک دعوت نامه از سوی خودم برای فرید پست کردم چند روز بعد فرید بغض کرده زنک زد و گفت من باورم نمیشود فقط میخواستم ما دو روز است تا صبح داریم اشک شوق میریزیم..

با همسرم نازنین ماجرا را در میان گذاشته بودم او هم با مهربانی ذاتی اش کمک کرد تا همه چیز سریع تر پیش برود ...خلاصه بعد از 6 ماه در فرودگاه لس انجلس به استقبالش رفتیم صورتش خیس اشک بود و فقط از ما تشکر میکرد وقتی دوسال بعد به عنوان جوان ترین متخصص تکنولوژی های جدید در روزنامه نیویورک تایمز معرفی شد به خود می بالیدیم نازنین بدون اینکه به ما بگوید راهی برای اوردن مادر و خواهر فرید پیدا کرد ...

دکتر فرید عبدالعالی
دکتر فرید عبدالعالی


یک روز غروب که از سرکار امدم نازنین سوپرایزم کرد و گفت خواهر و مادر فرید فردا پرواز می کنند !روز زیبایی بود... وقتی فرید انها را دید قدرت حرف زدن و حتی گریه کردن هم نداشت فقط برای لحظاتی در اغوش مادر و خواهرش گم شد و نگاهمان کرد و گفت شما با من چه ها که نکردید...مشغول پذیرایی از مهمان ها بودیم که نازنین صدایم کرد و فرید را نشانم داد که با یک حوله و سطل اب شبیه اولین بار که در خیابان دیده بودمش داشت اتومبیلم را تمیز میکرد ... از خانه بیرون رفتم و بغلش کردم ..گفت می خواهم هرگز فراموش نکنم که شما مرا از کجا به کجا پرواز دادید.

انسانیت انسان ها را به اوج می رساند{ دکتر فرید عبدالعالی یکی از استادان برجسته دانشگاه هاروارد امریکا }

زندگی نامهاستاد هارواردکودک کارفرید عبدالعالی
زیادی نویس در دهکدهِ مدرن!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید