سی سالگی به بعد شروع راهی است که نمی دانیم کجای کار هستیم، باید چکار کنیم، چه کاری را نباید انجام دهیم و چه چیزی را نباید بپوشیم و ....
یک جورایی انگار همیشه دیر است و حوصله ای نداریم، هم فکر می کنیم هنوز جوان هستیم و وقت و انگیزه داریم اما عقب هستیم از زندگی! و بهتر است که تلاشی بکنیم و شرایط را تغییر دهیم و هم فکر می کنیم به پایان رسیده ایم و در این سنین دیگر وقت و حوصله و تمرکزی برای آینده نداریم . 35 سالگی از آن هم بدتر است فکر می کنیم واقعا دیگر وقتی نداریم و وقت هم اگر داشته باشیم دیگر حوصله ای نداریم . به طور کل فصل عجیبی از زندگی ما دهه شصتی های فلاکت زده است که نوجوانی و جوانیمان با انرژی هسته ای و تحریم و گرانی و افزایش روزانه قیمت دلار عجین شده است و حالا به جایی رسیده ایم که نمیدانیم کجا هستیم، یک جورایی انگار گم کرده ایم خودمان را در آن روزهای عجیب.
این ها را نوشتم تا سرگذشت خودم را از بیکاری و روزمرگی و گذران بیهوده روزها و شب هایی عرض کنم که بدون هنر و استعداد و یادگیری هیچ علم و حرفه ای، فقط در حدفاصل میدان انقلاب تا 12 فروردین بین این کتابفروشی و آن کتابفروشی سپری شد و تا چشم باز کردیم که دیدیم ای دل غافل عصر IT و فناوری اطلاعات هم آمد و گذشت و عصر مجازی هم شکل گرفت و ما هنوز از شبکه های اجتماعی و وبسایت ها و امثال این تکنولوژی ها فقط برای سرگرمی و بازی و گذران بیهوده وقت استفاده می کنیم.
این مسائل را عرض کردم تا بدانید همیشه نباید به این شکل بماند و از یک جایی به بعد باید تغییر را آغاز کنیم. شاید همه سمینار ده نمک از دکتر محمود معظمی یکی از روانشناسان خبره ایران را دیده باشید یا جایی درباره آن شنیده باشید که جدیدا هم شرکت های هرمی مثل گلدکوییست و کیونت ، از این شیوه برای شست و شوی مغزی جوانانی مثل ما که در میانه راهی هستیم که همیشه فکر می کنیم روزگاری بدی داریم و باید فکری کنیم و راهی بیابیم ، استفاده می کنن تا به اهداف پلیدشان برسند. من در 35 سالگی اما هیچ وقت دوست نداشتم یا ندارم که در ده نمکی که سال ها در خیابان انقلاب و زندگی ای آمیخته با کتاب برای خودم ساخته ام محدود و شاهد غرق شدن جوانیم در این باطلاقی که از نظر خودم در آن گیر کرده ام، شوم.
این شد که روزی از همین ساعاتی که در شبکه های اجتماعی بی هدف فقط صفحات مجازی را اسکرول می کردم توجهم به یک آگهی جلب شد : دوره جامع فریلنسر دیجیتال مارکتینگ مجتمع فنی تهران . این را عرض کنم که تا آن روز اصلا معنی کلمه فریلنسر را حتی نمی دانستم حتی به واسطه شغلم تا آن روز فکر می کردم که مجتمع فنی تهران یک انتشارات کتاب است که در زمینه علوم مهندسی و IT فعالیت می کند و نه صرفا موضوع آموزش. در نهایت سرچ کردم و از صفحه مربوط به این دوره اطلاعات گرفتم اما برای اطلاعات بیشتر تماس گرفتم تا درباه این دوره بیشتر بفهمم یا اصلا بدانم که سواد یا علائق من مناسب شرکت در این دوره هست یا خیر . از پشت تلفن خانمی مودب، خوش صحبت و با حوصله شروع به توضیحاتی درباره این دوره ترکیبی خیلی جذاب کردن و صحبت های آن خانم محترم باعث شد من که سال ها بود در ده نمک خیابان انقلاب و شغل های مرتبط با فروش کتاب گیر کرده بودم از آن روز تصمیم گرفتم با گذشتن از ماهی 3 میلیون تومان اضافه کاری بعد از ظهرهای کتابلند محل کارم، با شوق فراگیری و آموزش، این دوره را برای پایان بحران 35 سالگیم انتخاب کنم . سربالایی های میدان کاج تا یادگار و سرمای سعادت آباد برای شخصی مثل من که کوهستان های برفی تهران بهترین دوست و همدم این روزها و سال های زندگی من بوده اند، جذابیت لوکیشن مجتمع فنی شعبه سعادت آباد را برایم دو چندان کرد .
از شروع دوره فریلنسری تعریف کنم یا از ده نمک بی هنری و روزمرگی و بی حوصلگی؟
از هر کدام که عرض کنم شروع این دوره ترکیبی و کاربردی ، اساتید باسواد و متعهد، همکلاسی های مهربان و با شخصیت و شوق یادگیری بیشتر بهترین روزهای من را رقم زدند، انگار زندگی من از 35 سالگی تازه متولد شده است. دوره ای ترکیبی از ووردپرس و سئو و سرچ کنسول و گوگل ادز تا دوره جذاب بازاریابی محتوایی و شبکه های اجتماعی با یک استاد کاردرست و متعهد و مشهور مثل نیما حقیقت جو عزیز از آژانس معروف تبلیغات صبا ویژن (آپارات و فیلیمو) که من را بیش از پیش در انتخابم مصمم تر و با انگیزه تر کرد . تنها راهی که می توانستم از ده نمک های 3 دهه از زندگیم یعنی "کتاب، صنعت چاپ، خیابان انقلاب، میدان انقلاب و کتابفروشی های مختلف" گذر کنم و از دایره این روزمرگی خارج شوم، شرکت در همین دوره ترکیبی بود که می خواهم از آن به عنوان یک مبدا یا نقطه عطف از زندگیم در 35 سالگی یاد کنم. یکشنبه و سه شنبه های سعادت آباد این روزها جوری از لحاظ روحی زندگی من را دگرگون کرده است که از "بحران 35 سالگی" فقط چیزی جز یک کلمه یا اصطلاح روانشناسی در ذهن من چیزی باقی نمانده است. این را نیز عرض کنم که اکنون که در حال نوشتن این متن هستم سالهاست که از نوشتن بیزار بوده ام و شاید هنوز هم هستم چون هیچ وقت به نوشتن فکر هم نکرده بودم و خلاقیتی در وجود خودم برای نوشتن پیدا نمی کردم، اما با نیما حقیقت جو استاد خلاق و متعهد بخش محتوای این دوره نه تنها قلم، بلکه ذهنم هم در حال نوشتن و ایده یابی برای پیاده سازی هر چه بهتر افکار و علائقم است . نوشتن محتوا و متن را تا دی ماه سال 1402 اینقد جدی نگرفته بودم . اکنون ذهن و ایده و روح من هم درگیر نوشتن و تایپ کردن شده است.
مطالب فوق را نوشته ام تا فقط یک چیز را عرض کنم:
هیچ وقت دیر نیست!!!
برای من که سالهاست دچار روزمرگی در زندگی شخصی و کاری بودم و این بی خیالی درونی مثل آلودگی هوای تهران ذهن و مغز و افکار من را احاطه کرده بودند و قدرت تصمیم گیری و تغییر را، از من که به تدریج شاهد بالا رفتن سن و کم شدن حوصله بودم، گرفته بود، دوره جامع فریلنسر دیجیتال مارکتینگ نقطه عطف و شروعی در پیشرفت شغلی و رضایت از زندگی و شروع فرآیند یادگیری در روزگار بحران 35 سالگی است .
چه 30 سالگی چه 35 سالگی و حتی 50 سالگی برای تغییر دیر نیست . از امروز تغییر را آغاز کنید فردا واقعا دیر است....!
مدیون هستید اگه فکر کنید این متن یک تبلیغ برای مجتمع فنی سعادت آباد یا یک متن کپی رایتینگی است.