عنوان کتاب: مینیمالیسم دیجیتال
عنوان کتاب به انگلیسی: Digital Minimalism
تعداد صفحات: 240
انتشارات نوین
نویسنده: Cal Newport
مترجم: ناهید ملکی
هدف از این کتاب بیان موارد زیر است: بیان دلایل درستی مینیمالیسم دیجیتال، آنچه از شما می خواهد انجام دهید و توضیح دقیق دلایل تاثیرگذاری آنها. در نهایت، اگر دریافتید این نگرش برای شما مناسب است، چگونگی استفاده از آن را به شما آموزش خواهم داد.
یکی از مشهورترین جملات ثورو در والدن این است: "توده مردم در ناامیدی خاموش زندگی می کنند". اما جملات خوش بینانه ای که در پاراگراف بعدی نوشته، کمتر مطرح شده اند:
"آنها واقعا فکر می کنند که هیچ انتخاب دیگری وجود ندارد؛ اما طبیعت هوشیار و سالم به آن ها یادآوری می کند که خورشید هر روز طلوع می کند؛ بنابراین برای اینکه پیش داوری هایمان را کنار بگذاریم، هرگز دیر نیست".
رابطه کنونی ما با فناوری های این جهان پر از ارتباطات بی ثبات است و ما را به ناامیدی خاموشی نزدیک می کند که ثورو چندین سال پیش مشاهده کرده بود؛ اما همانگونه که وی به ما یادآوری می کند: "خورشید هر روز طلوع می کند". و ما می توانیم این وضعیت را تغییر دهیم.
با وجود این، نمی توانیم منفعلانه عمل کنیم و به ابزارها، و سرگرمی ها و حواس پرتی های آشفته و افسارگسیخته عصر اینترنت اجازه دهیم چگونگی گذراندن وقت یا نحوه احساساتمان را به ما دیکته کنند؛ بلکه باید خوبی های این فناوری ها را استخراج کنیم و بدی های آن ها را کنار بگذاریم. ما به نگرشی نیاز داریم که یک بار دیگر، آرمان ها و ارزش هایمان را به فعالیت های روزانه مان بیفزاید و سلطه هوی و هوس ها و مدل های کسب و کارهای بزرگ مستقر در سیلیکون ولی را کنار بزند. ما به نگرشی نیاز داریم که فناوری های جدید را بپذرید، اما نه به قیمت از دست رفتن صفات انسانی. ما به نگرشی نیاز داریم که هدف بلندمدت را به رضایت کوتاه مدت ترجیح دهد.
به عبارت دیگر، ما به نگرشی مانند مینیمالیسم دیجیتال نیاز داریم.
1 هدفمان از عضو شدن این نبود!
نخستین بار که با فیسبوک آشنا شدم در بهار سال 2004 بود؛ دانشجوی سال آخر بودم و متوجه شدم که هر روز تعداد بیشتری از دوستانم درباره وب سایتی به نام thefacebook.comصحبت می کنند. جولی اولین نفری بود که پروفایلی را در فیس بوک نشانم داد؛ کسی که بعدها نامزدم شد و هم اکنون نیز همسر من است.
او اخیرا به من گفت:"به یاد می آورم آن زمان فیس بوک برایم تازگی داشت. در حقیقت، نسخه ای مجازی از فهرست دانشجویان تازه وارد که ما را با آن اغوا کردند. با آن می توانستیم از میان افرادی که نمی شناسیم، دوستانی برای خود انتخاب کنیم".
کلمه کلیدی این خاطره "تازگی" است. فیس بوک با وعده تغییر ریتم زندگی اجتماعی و مدنی مان وارد دنیایمان نشد؛ بلکه فقط سرگرمی ای از میان سرگرمی های بی شمار آن زمان بود. در بهار سال 2004، افرادی که می دانستم در فیس بوک عضو شده اند، به طرزی چشمگیر، زمان بیشتری را نسبت به بازی کامپیوتری، صرف به روز کردن پروفایل هایشان یا سرزدن به پروفایل دوستان مجازی شان می کردند.
جولی ادامه داد:"فیس بوک جالب بود، اما بی شک آن زمان، چیزی نبود که بخواهیم وقت زیادی صرفش کنیم".
سه سال بعد، اپل آیفون را تولید کرد؛ اقدامی که انقلابی در تلفن همراه به شمار می آمد. با وجود این، بسیاری از مردم فراموش کرده اند "انقلاب" اصلی ای که قرار بود این دستگاه ایجاد کند، بسیار کمتر از تاثیری بود که در نهایت به وجود می آمد! در حال حاضر، گوشی های هوشمند، با امکان اتصال همیشگی به چیزهای سرگرم کننده وحواس پرت کن، تجربه های مردم را از جهان تغییر داده اند. در ژانویه سال 2007، زمانی که استیو جابز از آیفون رونمایی کرد، چشم انداز آن تا این اندازه باشکوه نبود.
آیفون برای نخستین بار در سال 2007 عرضه شد. در آن زمان، اپ استور، رسانه های اجتماعی و امکان آپلود عکس در اینستاگرام وجود نداشت و حتی افراد در طول شام، دلیلی برای چندین بار زیرچشمی نگاه کردن به گوشی تلفن خود نداشتند؛ این همان نکته ظریفی بود که کاملا مطابق با خواسته استیو جابز و میلیون ها نفری بود که در این دوره، اولین گوشی هوشمندشان را خریده بودند. همانند اولین کسانی که از فیس بوک استفاده کردند، اینجا نیز تعداد کمی از افراد پیش بینی می کردند ارتباط ما با این ابزار جدید و پرزرق و برق در سال های بعد تا چه حد تغییر خواهد کرد.
فناوری های جدیدی همچون رسانه های اجتماعی و گوشی های هوشمند، تغییرات زیادی را در زندگی ما، در قرن 21، ایجاد کرده است؛ تغییری که به طور گسترده پذیرفته شده و راه های زیادی برای نشان دادن آن وجود دارد. به نظر من، "لورنس اسکات"، منتقد اجتماعی، این موضوع را به خوبی در قالب کلمات بیان کرده است. اسکات زندگی مملو از ارتباطات مدرن را به این صورت توصیف می کند: "لحظاتی که تنها و بدون گوشی هوشمند باشید، به شکل عجیبی احساس کسالت و یکنواختی می کنید".
با وجود این، جمله بالا بر این نکته ای تاکید می کند که بسیاری از افراد ان را فراموش کرده اند: این تغییرات علاوه بر بزرگ و تحول آفرین بودن، غیرمنتظره و برنامه ریزی نشده هم بودند. دانشجوی ارشدی که در سال 2004، برای پیداکردن هم کلاسی هایش، حساب کاربری ای در thefacebook.comایجاد کرده بود، احتمالا پیش بینی نمی کرد کاربری معمولی در عصر مدرن، روزانه حدود دو ساعت را در رسانه های اجتماعی و سرویس های پیام رسان مرتبط با آن ها سپری خواهد کرد و تقریبا نیمی از آن زمان را هم فقط به محصولات فیس بوک اختصاص خواهد داد! بدین ترتیب، نخستین کسی هم که در سال 2007، آیفون را برای گوش دادن به موسیقی انتخاب کرد. چندان علاقه ای به این موضوع نشان نمی داد که شاید ظرف یک دهه به جایی برسد که این دستگاه را به طور مرتب و 85 بار در روز چک کند! ای همان "ویژگی" ای است که هرگز استیوجابز در سخنرانی معروفش به آن اشاره نکرد!
مدافعان تکنولوژی با مطرح کردن مثالی خاص، به سرعت بحث را به سمت فواید آن می کشاندند؛ برای مثال، تلاش یک هنرمند برای پیداکردن مخاطب از طریق رسانه های اجتماعی یا استفاده یک سرباز از واتس اپ برای اینکه با خانواده اش از راه دور ارتباط برقرار کند. در نهایت نیز نتیجه می گیرند که کنار گذاشتن این فناوری ها به دلیل بی فایده بودن آن ها اشتباه است.
ادعای طرفدان تکنولوژی درست است، اما آن ها هم متوجه نکته موجود نشده اند. زمینه های مزایای استفاده از این ابزارها با زمینه هایی که بایستی در استفاده از آن ها احتیاط کنیم فرق دارد؛ برای مثال، اگر از کاربران معمولی رسان های اجتماعی بپرسید که چرا از فیس بوک، اینستاگرام یا توییتر استفاده می کنند، پاسخ هایی منطقی به شما بدهند. هر یک از این سرویس ها احتمالا اطلاعات مفیدی به افراد می دهد که دستیابی به آن ها در جاهای مختلف دیگر سخت است؛ مثلا، امکان مشاهده تصاویر کودک یکی از اقوام با استفاده از هشتگی خاص برای پیگیری جنبش مردمی.
این فناوری ها به شکلی فزاینده نحوه رفتار و احساسمان را به ما دیکته می کنند؛ تا حدی که مجبور می شویم فعالیت های ارزشمندترمان را فدا کنیم و بیش از حد مجاز از آن ها استفاده نماییم. به عبارت دیگر، آنچه باعث می شود احساس خوبی نداشته باشیم، این است ک فکر می کنیم کنترل اوضاع از دستمان خارج شده است و این احساس هر روز به اشکال متفاوت نشان می دهد؛ مقلا، در طول زمان حمام فرزندان مان با تلفنمان مشغول می شویم یا فرصت لذت بردن از لحظه شیرینی را از دست می دهیم که اصلا نیازی نیست آن را برای دوستان مجازی مان ثبت کنیم.
در حقیقت، صحبت درباره مزایا نیست، بلکه درباره استقلال است.
بسیاری از ابزارهای جدید به اندازه ای که در نگاه اول به نظر می رسد بی ضرر نیست. دلیل تسلیم نشدن مردم در برابر این صفحه نمایش ها تنبلی آن ها نیست؛ نه! دلیل این امر میلیاردها دلار سرمایه گذاری ای است که برای احتناب ناپذیرکردن این تسلیم صرف شده است. انگار ما به پشت درون این دنیای دیجیتال سر خورده ایم؛ اما درست تر این است که بگوییم شرکت هایی ما را به درون این دنیا هل داده اند که چنین ابزار پیشرفته ای را تولید می کنند؛ همچنین گروه های "اقتصاد توجه" که فهمیده اند فرهنگ تحت سلطه گجت ها و اپلیکیشن ها ثروت زیادی را با خود به ارمغان می آورد!
تبناکوکارانی که تی شرت می پوشند
"بیل مار" تمام برنامه تلویزیونی اش را با واحد تمام می کند. موضوعات برنامه های او معمولا سیاسی است؛ اما در دوازدهم می سال 2017 موضوع برنامه سیاسی نبود. مار به دوربین نگاه کرد و گفت:
"سرمایه گذاران رسانه های اجتماعی باید از تظاهر به این موضوع دست بردارند که خدایانی دوست داشتنی اند و جهان را بهتر می کنند. آن ها باید اعتراف کنند که فقط تنباکوکارانی هستند که تی شرت می پوشند و محصولات اعتیادآورشان را به کودکان می فروشند. بیایید روراست باشیم، چک کردن لایک ها نوعی اعتیاد جدید است".
با وجود این، اگر بخواهیم بدترین آثار این دستگاه ها را خنثی کنیم، باید بدانیم که آن ها چگونه به راحتی می توانند بهترین اهدافمان را نابود کنند.
پیش از سال 2013، "آدام آلتر" علاقه اندکی که فناوری را در قالب موضوعی پژوهشی بررسی کند. او استاد کسب و کار بود، مدرک دکترای روانشناسی اجتماعی از دانشگاه پرینسون داشت و درباره چگونگی تاثیر ویژگی های جهان اطراف بر افکار و رفتار ما مطالعاتی گسترده انجام داده بود.
آنچه باعث شد سال 2013 نقطه عطفی برای کار آلتر باشد، پرواز وی از نیویورک به لس آنجلس بود. او گفت: "من برای خوابیدن و انجام دادن کارهایم در طول این پرواز برنامه ای برای خودم داشتم؛ اما زمانی که هواپیما در حال برخاستن بود، با گوشی ام، مشغول بازی فکری ساده ای به نام 2048 شدم. وقتی که شش ساعت بعد فرود آمدیم، من هنوز هم در حال بازی بودم"!
در آن زمان دیگران هم سوالات انتقادی فراوانی درباره روابط به ظاهر ناسالم ما با فناوری های جدید، مطرح می کردند؛ اما آنچه آلتر را از بقیه جدا می کرد، تحصیلاتش در زمینه روانشناسی بود. او به جای اینکه این مسئله را پدیده ای فرهنگی در نظر بگیرد، روی روانشناختی آن تمرکز کرد. این دیدگاه جدید، او را به شکلی اجتناب ناپذیر در مسیری ناخوشایند قرار داد: علم اعتیاد!
برای بسیاری از افراد، اعتیاد کلمه ای ترسناک است. در فرهنگ عامه، این کلمه تصویری از معتادان به مواد مخدر را به ذهن متبادر می کند که جواهرات مادرشان را سرقت می کنند؛ اما به اعتقاد روانشناسان، اعتیاد تعریفی دقیق تر دارد که چنین مولفه های زننده ای دربر نمی گیرد؛ برای مثال:
"اعتیاد شرایطی است که در آن فرد از ماده ای استفاده می کند یا رفتاری انجام می دهد که با وجود عواقب زیان آورش، پاداش های آن انگیزه ای قانع کننده برای ادامه این رفتار به صورت مداوم فراهم می کند".
حال به طور طبیعی، سوالی درباره نتیجه گیری های آلتر مطرح می شود: به طور خاص، چه چیزی باعث می شود فناوری های جدید سبب ایجاد اعتیاد رفتاری شود؟ او در سال 2017، در کتاب خود با عنوان مقاومت ناپذیر، جزئیات مطالعه خود را درباره این موضوع مطرح کرد و به بررسی عوامل گوناگونی پرداخت که باعث می شود فناوری مغز ما را بدزدد و موجب استفاده ناسالم ما از آن شود. در میان این موارد متعدد، به طور خلاصه، بر دو نیرویی متمرکز خواهم شد که به نظر می رسد به بحث ما مربوط اند؛ دو موردی که در پژوهش خود من نیز، به طور مکرر، درباره چگونگی تشویق اعتیاد رفتاری از جانب این شرکت های فناوری مطرح می شوند: پاداش مثبت متناوب و انگیزه جلب تایید اجتماع.
با اولین نیرو شروع می کنیم: پاداش مثبت متناوب. دانشمندان بعد از آزمایش های معروف "غذا خوردن کبوتر" " مایکل زیلر" در دهه 1970 متوجه شدند پاداش هایی که نمی توان آن ها را پیش بینی کرد، بسیار جذاب تر از پاداش هایی است که بر اساس الگویی مشخص عرضه می شود. پیش بینی ناپذیر بودن باعث ترشح دوپامین بیشتر می شود که انتقال دهنده عصبی مرکزی است و حس اشتیاق را در ما تنظیم می کند. در آزمایش اصلی زیلر، دکمه ای در لانه کبوترها بود که غذای پیش بینی نشده ای را در لانه رها می کرد. همان طور که آلتر اشاره می کند، چیزی مشابه این رفتار پایه در دکه های بازخورد بیشتر پست های رسانه های اجتماعی هم وجود دارد که از وقتی فیس بوک آیکون "لایک" را در سال 2009 معرفی کرد، ایجاد شده است.
حال بیایی نیروی دومی را بررسی کنیم که سبب ترغیب اعتیاد رفتاری می شود: جلب توجه اجتماع. همان طور که آدام آلتر می نویسد: "ما موجوداتی اجتماعی هستیم و به طور کامل نمی توانیم تفکر دیگران را درباره خودمان نادیده بگیریم". در دوران پارینه سنگی، مهم بود که روابط اجتماعی تان را با دیگر اعضای قبیله خود مدیریت کنید؛ زیرا بقای شما به این کار بستگی داشت؛ اما در قرن بیست و یکم، فناوری های جدید، این محرک قوی را برای ایجاد یک اعتیاد رفتاری سودآور ربوده اند.
بیایید لحظه ای به عقب برگردیم و ببینیم کجا ایستاده ایم. در بخش های قبلی، توضیح دادم که چرا افراد زیادی احساس می کنند کنترل زندگی دیجیتالی شان را از دست داده اند: فناوری های جدید و پرطرفداری که در دهه گذشته یا پس از آن ظهور کرده اند، اعتیاد رفتاری را افزایش می دهند و باعث می شوند مردم در استفاده از این ابزارها افراط کنند؛ حتی بیش از آنجه فکر می کنند این ابزارها بی ضرر و مفیدند. در واقع، همان طور که افشاگران و محققانی مانند تریستان هریس، شان پارکر، لیا پیرلمن و آدام آلتر نشان داده اند، در بسیاری از موارد، این تکنولوژی ها به عمد، به گونه ای طراحی شده اند که چنین رفتار اعتیادآوری را ایجاد کنند. استفاده وسواس گونه در این زمینه ناشی از نقص شخصیتی نیست، بلکه در واقع تحقق طرح کسب و کاری بسیار سودآور است.
ما برای زندگی دیجیتالی که در حال حاضر به سمت آن رانده شده ایم، ثبت نام نکرده بودیم. بلکه این زندگی به صورتی وسیع در اتاق های هیئت رئیسه شرکت ها طراحی شده است تا منافع گروهی خاص از سرمایه گذاران فناوری را تامین کند.
مسابقه تسلیحاتی نابرابر
همان طور که گفتم، نگرانی فعلی ما درباره فناوری های جدید یا مفید بودن و غیرمفید بودن آن ها نیست؛ بلکه درباره استقلال است. ما به دلایلی جزئی در این سرویس ها ثبت نام کردیم و این دستگاه ها را خریدیم؛ دلایلی ماندن دنبال کردن وضعیت و روابط دوستان یا رفع نیاز حمل آی پاد و تلفنی جداگانه؛ اما سال ها بعد خودمان را در حالی یافتیم که به شکل فزاینده تحت تاثیر نفوذ آن ها قرار گرفته بودیم و به آن ها اجازه دادیم کنترل بیشتر و بیشتری روی وقت گذرانی های ما و نحوه احساس و حتی رفتار ما داشته باشند.
در دهه گذشته، انسانیت ما تحت تاثیر این ابزارها تغییر مسیر داده است و این واقعیتی است که نباید باعث تعجب شود. همان طور که دقیقا توضیح دادم، ما در مسابقه ای نابرابر قرار گرفته ایم. در این روند، تکنولوژی هایی که به استقلال ما دست درازی کرده اند با دقت زیاد، ضعف هایی ریشه ای را در مغر ما طعمه قرار داده اند؛ در حالی که ما هنوز ساده لوحانه اعتقاد داریم آن ها فقط هدیه هایی سرگرم کننده اند که از طرف خدایان دوست داشتنی به ما ارزانی شده اند!
هنگامی که از این منظر به آن نگاه می کنیم، در می یابیم این نبردی است که باید در آن مبارزه کنیم. اما برای انجام دادن این کار، به استراتژی جدی تری نیاز داریم؛ چیزی که به طور خاص برای مبارزه با نیروهایی که ما را به سمت اعتیادهای رفتاری می برد ساخته شده باشد و درباره چگونگی استفاده از فناوری های جدید در راستای برآورده کردن بهترین اهدافمان برنامه ای مشخص عرضه کند. مینیمالیسم دیجیتال یکی از این استراتژی هاست.
راه حل مینیمال
نوشتن این فصل را شروع کرده بودم که همزمان مقاله ای با عنوان "چگونه اعتیاد به گوشی هوشمند را ترک کردم؟ شما هم می توانید این کار را انجام دهید". در نیویورک پست منتشر شد. می خواهید راز این شخص را بدانید؟ او نوتیفیکیشن های 112 اپلیکیشن متفاوت را در آیفونش غیرفعال کرده بود. این مقاله نتیجه گیری خوش بینانه ای داشت: "بازپس گرفتن کنترل کار نسبتا راحتی است".
ما در زمینه استفاده از فناوری های جدید مشکلاتی بزرگ داریم، تغییرات کوچک هم برای حل این مشکلات کافی نیست و این خود مشکلی اساسی به شمار می آید. در حقیقت، رفتارهای اصلی ای که امیدواریم اصلاح شوند، با فرهنگ ما عجین شده است و همان طور که گفتیم نیروهای روانشناختی قوی ای از آن ها حمایت می کنند که غرایز اصلی ما را تقویت می نمایند. برای اینکه بتوانیم دوباره کنترل را به دست بگیریم، باید فراتر از رفتارهای هیجانی عمل کنیم؛ همچنین ارتباطمان را با فناوری، دوباره و با استفاده از ارزش های عمیقی بازسازی کنیم که پایه و اساس این ارتباط اند.
همان طور که در مقدمه گفتم، من چنین نگرشی را پیشنهاد می کنم:
مینیمالیسم دیجیتال
این شیوه نگرشی درباره نحوه استفاده از تکنولوژی است. بر این اساس، زمانی که آنلاین هستید، فقط روی تعداد کمی از فعالیت های بهینه و با دقت انتخاب شده تمرکز می کنید. این فعالیت ها فقط به موضوعاتی می پردازد که به نظر شما ارزشمند است و به این ترتیب، به راحتی از سایر فعالیت ها چشم پوشی می کنید.
مینیمالیست های دیجیتالی که این نگرش را دنبال می کنند دائما در حال تجزیه و تحلیل هزینه_فایده هستند. اگر تکنولوژی جدید، با انتظاراتشان یکی نباشد یا مزایای کمی را عرضه کند، آن را نادیده می گیرند.
مینیمالیست های دیجیتال نخست ارزش های عمیق خود را درنظر می گیرند؛ سپس فناوری مدنظرشان را انتخاب می کنند و به این ترتیب، نوآوری هایشان را از یک منبع حواس پرتی، به ابزاری برای پشتیبانی زندگی بهتر تبدیل می کنند.
البته این فلسفه مینیمالیستی با فلسفه ماکسیمالیستی ای که اکثریت مردم به طور پیشفرض از آن استفاده می کنند کاملا در تضاد است؛ در طرز فکر ماکسیمالیستی، هرگونه پتانسیل مفید بودن برای یک فناوری، در صورتی که توجه شما را به خودش جلب کند، برای استفاده از آن کافی است. طبق این نظریه، حتی اگر در چیزی کمترین ارزش یا جذابیتی وجود داشته باشد، نباید از آن چشم پوشی کرد.
تمام مینیمالیست های دیجیتال استفاده از ابزارهای رایج را به طور کامل کنار نمی گذارند؛ اما در این بین، سوالی اساسی وجود دارد: "آیا این شیوه بهترین راه استفاده از فناوری برای حمایت از این ارزش خاص است"؟ این پرسش بسیاری از آنان را وامی دارد که استفاده از این سرویس ها را با دقت بهینه سازی کنند؛ سرویس هایی که اکثر مردم بدون فکر از آن ها استفاده می کنند.
مینیمالیست های دیجیتال در کنار گذاشتن ویژگی های اضافی فناوری های جدید هم مهارت دارند. این کار به آن ها اجازه می دهد که به کارکردهای بهتر این فناوری ها دسترسی پیدا کنند و در عین حال، حواس پرتی های غیرضروری هم اجتناب نمایند؛ برای مثال، "کارینا" در شورای اجرایی سازمانی دانشجویی عضو است و برای هماهنگ کردن فعالیت هایش، گروهی در فیس بوک تشکیل داده است. وقتی که کارینا برای بررسی امور مربوط به کسب و کار شورا وارد فیس بوک می شود، در پی آن است که توجهش جذب موضوعات دیگر نشود.
اصول مینیمالیسم دیجیتال
تا بدین جای فصل بهترین راه مقابله با استبداد دیجیتال در زندگی این است که نگرشی را برای انتخاب فناوری بپذیرید که بر پایه ارزش های عمیق قرار داشته باشد؛ سپس مینیمالیستم دیجیتال را به عنوان یکی از این نگرش ها پیشنهاد دادم و نمونه هایی از کاربرد آن را مطرح کردم. پیش از اینکه از شما بخواهم از مینیمالیسم دیجیتال در زندگی تان استفاده کنید، ابتدا باید به طور کامل توضیح دهم که جرا این نگرش کارایی دارد. استدلال من برای اثربخش بر پایه سه اصل مهم قرار دارد:
- اصل اول: آشفته پرهزینه است.
به دلیل استفاده بیش از حد از دستگاه ها، برنامه ها و سرویس ها آشفتگی های فراوان و هزینه های منفی زیادی در وقت و توجه افراد ایجاد می شود. این امر می تواند مزایای کوچکی را که هر یک از این اقلام به طور جداگانه فراهم می کند، از بین ببرد. مینیالیست های دیجیتال متوجه این موضوع شده اند.
- اصل دوم: بهینه سازی مهم است.
مینیمالیست های دیجیتال بر این باورند که تصمیم گیری درباره تکنولوژی های خاصی که ارزش هایشان پشتیبانی می کند، تنها نخستین قدم است. برای بهره مندی کامل از مزایای بالقوه آن ها، می بایست درباره چگونگی استفاده از این فناوری ها به دقت بیندیشید.
- اصل سوم: هدفمندی رضایت بخش است.
مینیمالیست های دیجیتال تعهدی کلی دارند: آن ها چگونگی استفاده از فناوری های جدید را تحت کنترل خود در می آورند و این کار را به گونه ای هدفمند انجام می دهند و از این اقدام نیز بیشترین میزان رضایتمندی را به دست می آورند. این منبع رضایت مستقل از تصمیمات خاص آن هاست و یکی از بزرگ ترین دلایلی است که مینیالیسم را برای طرفدارانش بسیار پرمعنا می کند.
هنگامی که این سه اصل را قبول کنید، اعتبار مینیمالیسم دیجیتال آشکار می شود.
نگاهی جدید به نصیحتی قدیمی
ایده اصلی مینیمالیسم دیجیتال مبنی بر اینکه "کم می تواند نتیجه بیشتری ایجاد کند"، جدید نیست. این مفهوم به روزگار باستان برمی گردد و از آن زمان، بارها و بارها از آن حمایت شده است؛ بنابراین کاربرد این ایده قدیمی درباره فناوری های جدید عصر کنونی نباید باعث تعجب شود.
در دهه های گذشته، روایتی از ماکسیمالیسم تکنولوژی مطرح شد که درباره فناوری ها ادعا می کرد که "بیشتر بهتر است"، ارتباطات بیشتر، اطلاعات بیشتر، و گزینه های بیشتر. این فلسفه هوشمندانه با هدف کلی انسان گرایی لیبرال مبنی بر اعطای آزادی های بیشتر به افراد همسو است و باعث می شود اجتناب از پلتفرم های محبوب رسانه های اجتماعی با خودداری از دنبال کردن یک بلاگر آنلاین، مخالف آزادی های انسانی به نظر برسد.
تبدیل شدن سریع به یک مینیمالیست
فرض کنیم شما را قانع کردم که مینیمالیسم دیجیتال روشی ارزشمند است. حال گام بعدی این است که درباره بهترین شیوه به کارگیری این سبک زندگی بحث کنیم. بر اساس تجربه من، ایجاد تغییرات تدریجی در عادت هایتان دیگر سودی ندارد؛ زیرا جذابیت مهندسی شده اقتصاد توجه در کنار "راحتی" آن، باعث کاهش اینرسی شما می شود، تا سر انجام به جایی برمی گردید که از آن شروع کرده اید.
فرایند پاک سازی دیجیتال
1. دوره ای سی روزه را در نظر می گیرید و در این دوره، از برخی فناوری ها دوری می کنید.
2. در طول این سی روز، سرگرمی ها و فعالیت های آنلاینی را که برایتان مفید است، کشف می کنید.
3. در پایان دوره، این فناوری ها را به زندگی تان بازمی گردانید. در عین حال، تعیین می کنید که هر یک چه ارزشی را در زندگی تان به وجود می آورد و چطور باید از آن ها استفاده کنید تا بتوانید این ارزش را به حداکثر برسانید.
پیشنهاد من این است که با این پاک سازی شروع کنید و پس از آنکه دگرگونی تان آغار شد، به سراغ فصل هایی بروید که به موضوع بهینه سازی می پردازند. همان طور که در بیشتر مراحل زندگی صادق است، شروع هر کاری مهم ترین گام است.
باقی این فصل را به بیان توضیحات و پیشنهاداتی اختصاص می دهم که در راستای مشخص کردن سه مرحله فرایند پاک سازی است.
مرحله 1: قوانین تکنولوژی خود را مشخص کنید
- پاک سازی دیجیتال، به طور عمده، بر تکنولوژی جدید متمرکز است و شامل اپلیکیشن ها، سایت ها و ابزارهایی می شود که از طریق کامپیوتر یا تلفن همراه عرضه می شوند. احتمالا باید بازی ها و رسانه های ویدئویی را هم در این دسته قرار دهید.
- به مدت سی روز، از تکنولوژی های "اختیاری" استفاده نکنید. این موضوع بدان معناست که می توانید بدون ایجاد آسیب یا مشکلات عمده در زندگی شخصی یا حرفه ای تان سی روز از آن ها دوری کنید.
- در نهایت، فهرستی از تکنولوژی های ممنوع و روش های اجرایی مربوط به آن ها خواهید داشت. این فهرست را در جایی قرار دهید که هر روز آن را ببینید.
مرحله 2: تعطیلی موقت سی روزه داشته باشید
- احتمالا یک یا دو هفته اول پاک سازی دیجیتال برایتان سخت خواهد بود و با تمایلتان برای چک کردن مدام تکنولوژی هایی مبارزه خواهید کرد که مجاز به استفاده از آن ها نیستید؛ اما این احساسات بالاخره تمام می شود.
- هدف از پاک سازی دیجیتال صرف لذت بردن از زمان به دور از فناوری های مزاحم نیست. در این فرایند یک ماهه، باید فعالیت های عالی و مناسب زیادی بیابید و با آن ها زمان هایی را پر کنید که به دلیل دوری از تکنولوژی های اختیاری اکنون خالی شده است.
- در پایان دوره پاک سازی، شما فعالیت هایی را می یابید که رضایت واقعی ایجاد می کنند و به شما امکان می دهند با اطمینان، زندگی بهتری بسازید؛ زندگی ای که در آن، فناوری فقط حمایتگر اهداف معنی دارتر است.
مرحله 3: بازگرداندن تکنولوژی
- تعطیلی موقت یک ماهه تکنولوژی های اختیاری، زندگی دیجیتال شما را از نو می سازد. اکنون شما می توانید آن را از ابتدا و با روشی بسیار آگاهانه و مینیمالیستی بازسازی کنید.
- این فرایند به شما کمک می کند نوعی از زندگی دیجیتالی را پرورش دهید که در آن فناوری های جدید به آنچه عمیقا برای ارزشمند است، خدمت کند؛ نه اینکه آن ها را بدون اجازه شما تضعیف نماید.
غربالگری فناوری ها با کمک مینیمالیست
برای اینکه در انتهای پاک سازی دیجیتال، فناوری ای را به صورت اختیاری به زندگی تان بازگردانید، باید:
1. به درد چیزی بخورید که بریتان بسیار ارزشمند است. (اینکه فقط چند مزیت داشته باشد، کافی نیست.)
2. استفاده از تکنولوژی بهترین راه حفظ این ارزش باشد. (اگر این طور نیست، چیز بهتری را جایگزین آن کنید.)
3. استفاده از این ابزارها را با مشخص کردن زمان و چگونگی استفاده از آن ها از طریق روش هایی اجرایی استاندارد محدود کنید.
دوره ای که خلوت نشینی ملتی را نجات داد
وقتی از نشنال مال در خیابان هفتم واشنگتن دی سی یه سمت شمال رانندی می کنید، مسیرتان از میان ساختمان های آپارتمانی و معماری های سنگی تاریخی آغاز می شود. بعد از حدود دو مایل، به ردیفی از خانه های آجری و رستوران و های شلوغ در محله های مرکزی شهر می رسید: محله های شاو، کلمبیا هایز و پتورث. مسافران فراوانی پیمودن این مسیر را از محله پتورث شروع می کنند؛ اما بسیاری از آن ها متوجه نمی شوند که بعد از دو بلوک به سمت شرق، پشت دیوارهای بتنی و دروازه ای که یک سرباز از آن محافظت می کند، منطقه ای آرام وجود دارد.
در حال حاضر، این خانه مکانی تاریخی و ملی است؛ زیرا میزبان مهمانی مشهور و برجسته بوده است: در تابستان ها و اوایل پاییز سال های 1862، 1863 و 1864، پرزیدنت آبراهام لینکلن در این مکان اقامت داشته و با اسب به کاخ سفید رفت و آمد می کرده است؛ اما اهمیت این مکان بیشتر از جایی است که رئیس جمهوری مهم در آن سکونت داشته باشد. بر اساس تحقیقات فراوان، فضایی که این خانه برای داشتن تفکری آرام فراهم می کرد، احتمالا در تصمیم گیری های سخت لینکلن و رفتارهای معقول وی در برابر آسیب های روحی و روانی جنگ ها داخلی نقشی مهم داشته است.
ارزش تنهایی
پیش از اینکه درباره تنهایی صحبت کنیم، بهتر است منظورمان را از این اصطلاح بیشتر توضیح دهیم. می توانیم برای این کار از دو نفر کمک بگیریم: ریموند کثلج و مایکل اروین.
"کثلج" قاضی برجسته ای است که در دادگاه تجدیدنظر ایالات متحده و در حوزه ششم خدمت می کند و "اروین" افسر سابق ارتش است که در عراق و افغانستان خدمت کرده است. آن ها برای نخستین بار یکدیگر را در سال 2009 ملاقات کردند؛ درست زمانی که اروین در شهر ان آربر ساکن شد تا به تحصیلاتش در مقطع ارشد ادامه دهد. آن دو از نظر سنی و تجربه زندگی با یکدیگر متفاوت بودند، اما مدت زیادی طول نکشید که متوجه شدند علایقی مشترک درباره موضوع "تنهایی" دارند.
آن ها به سرعت و پس از ملاقات های اولیه تصمیم گرفتند کتابی درباره "تنهایی" بنویسند. این کار هفت سال طول کشید و تلاش هایشان در سال 2017 منجر به نوشتن کتابی شد با عنوان اول خودت را هداییت کن. این کتاب با منطقی محکم که از قاضی فدرال و افسر سابق ارتش انتظار می رود، خلاصه زندگی این نویسندگان را درباره اهمیت "تنها بودن با افکار" بیان می کند. آن دو پیش از بیان تجربه خودشان، با تعریفی آغار می کنند که بی شک یکی از ارزشمندترین و دقیق ترین تعاریف تنهایی است؛ زیرا بسیاری از افراد این اصطلاح را با جدا شدن از دیگران به صورت فیزیکی اشتباه می گیرند. در حقیقت، برای جدا شدن فیزیکی گاه باید کیلومترها از سایر انسان ها فاصله بگیرید؛ اما این تغریف ناقص استانداردی از انزوا را مطرح می کند که به طور منطقی عملی کردن آن برای بسیاری از افراد غیرممکن است؛ اما همین طور که کثلج و اروین توضیح می دهند، تنهایی اتفاقی است که در مغز شما رخ می دهند، نه در محیط اطرافتان. بر این اساس، آن دو، تنهایی را به این صورت تعریف می کنند: حالتی درونی که در آن، ذهن شما از قید و بند افکار دیگر اذهان آزاد است.
نمونه هایی شبیه به آنجه در بالا ذکر شد زیاد است و به نتیجه گیری واضحی اشاره می کند: زمان های منظم تنهایی، که با حالت پیشفرض ما، یعنی اجتماعی بودن، در هم آمیخته شده، برای شکوفایی هر انسانی ضروری است.
محرومیت از تنهایی
همواره این نگرانی وجود داشته است که مدرنیته در تناقص با تنهایی است و این موضوع چیز جدیدی نیست. آنتونی استور در دهه 1980 از این موضوع شکایت کرده است: "فرهنگ معاصر غرب دست یافتن به آرامش ناشی از تنهایی را دشوار می کند". بیش از یک صد سال پیش، ثورو هم با نوشتن جمله ای معروف در والدن نگرانی مشابهی را مطرح کرد: "ما برای ساخت خط تلگراف از مِین به تگزاس خیلی عجله داریم؛ اما شاید برقراری ارتباط مین و تگزاس اصلا اهمیتی نداشته باشد"! حال این سوال پیش روی ما قرار دارد: آیا عصر حاضر، تهدیدی جدید علیه تنهایی است و به نوعی بدتر از آن چیزی است که مفسران چندین دهه نگرانش بوده اند؟ از نظر من، بی شک، پاسخ مثبت است.
در عصر گوشی های هوشمند، از میزان تنهایی افراد کاسته شده است؛ اما آنچه این بحث را پیچیده می کند دست کم گرفتن شدت این پدیده است. بسیاری از مردم اعتراف می کنند بیش از آنچه از تلفن هایشان استفاده می کنند، اما اغلب آن ها میزان وقتی واقعی تاثیر این فناوری را درک نمی کنند. آدام آلتر، استاد دانشگاه نیویورک، که پیش تر در این کتاب او را معرفی کردم، داستان هایی را از این دست کم گرفتن های وسوسه انگیز مطرح می کند. زمانی که او برای نوشتن کتابش تحقیق می کرد، تصمیم گرفت میزان استفاده خود را از گوشی هوشمند اندازه گیری کند. وی، برای انجام دادن این کار، اپلیکیشنی به نام Momentرا دانلود کرد. این اپلیکیشن زمان و میزانی را که شما به صفحه گوشی تان نگاه می کنید ثبت می کند. آلتر پیش از فعال کردن برنامه تخمین زده بود که احتمالا حدود ده بار در روز و در مجموع، حدود یک ساعت گوشی اش را چک می کند.
اما یک ماه بعد، این برنامه حقیقت را به او نشان داد: او به طور متوسط، چهل بار در روز تلفنش را بر می داشت و حدود سه ساعت در حال نگاه کردن به صفحه نمایش آن بود!
محرمیت از تنهایی، حالتی که در آن تقریبا هیچ وقت تنها نیستید و نمی توانید با افکارتان خلوت کنید.
کلبه ای برای برقراری ارتباط
بر فرض، پذیرفته اید که تنهایی برای رشد و پیشرفت انسان لازم است. طبیعی است که پس از آن بپرسید: "در قرن بیست و یکم که مملو از ارتباطات است، چگونه می توان به این حد از تنهایی دست یافت"؟ برای پاسخ دادن به این پرسش می توانیم از بینش غیر منتظره کلبه ثورو در والدن استفاده کنیم.
عزلت نشینی ثورو در جنگلی خارج از کنکورد در ماساچوست با هدف زندگی آگاهانه تر، مثالی کلاسیک از تنهایی است. ثورو به گسترش این مفهوم کمک کرد. کتاب او درباره این تجربه، پر از توصیفات طولانی از تنهایی و مشاهده ریتم آرام طبیعت است.
برخی نظریه ها کتاب اساطیری والدن را محصول انزوا بر می شمرد، اما تا چندین دهه پس از انتشار این کتاب، منتقدان این نظرات را زیر سوال می بردند؛ برای مثال، "ویلیام. بارکسدِیل مِینارد" مورخ، در سال 2005 مقاله ای نوشت و در آن دلایل بسیاری را مطرح کرد، مبنی بر اینکه ثورو در طول اقامتش در کنار دریاچه منزوی نبوده است. مشخص شد که کلبه او در جنگل نبوده، بلکه در مکانی مسطح در نزدیکی جنگل و در کنار جاده ای عمومی و تردد قرار داشته است. در حقیقت، ثورو فقط به اندازه شصت دقیقه پیاده روی از زادگاه خود در کنکورد فاصله داشت و به طور منظم، برای خوردن غذا و برقراری ارتباط با دیگران به آن جا برمی گشت.
جابه جایی بین زمان منظم برای تنها بودن با افکار و از سوی دیگر، داشتن ارتباطات منظم، دقیقا همان چیزی است که آن را کلید جلوگیری از محرومیت از تنهایی در فرهنگی می دانم که به ارتباط هم نیاز دارد. همان طور که مثال ثورو تایید می کند داشتن ارتباط اشتباه نیست؛ اما اگر آن را با قدری تنهایی متعادل نکنید، مزایای آن کاهش خواهد یافت.
برای اینکه به تحقق این چرخه در زندگی مدرنتان کمک کنید، در ادامه این فصل محموعه کوچکی از تمرینات را مطرح کرده ام که هر یک از آن ها رویکردی خاص و موثر را برای ادغام تنهایی بیشتر در جریان عادی ارتباطات پیشنهاد می کند.
تمرین: گوشی خود را در خانه بگذارید.
در سینمای آلامو دِرَفت هَوس، در آستین تگزاس، به شما اجازه نمی دهند در زمان تماشای فیلم از تلفن استفاده کنید. نور صفحه نمایش حواس تماشاگران را پرت می کند و مانع از آن می شود که افراد تجربه سینمایی خوبی داشته باشند. این در حالی است که در این سینما، مردم به تجربه سینمایی خوب احترام می گذارند. البته اکثر سینماها مودبانه از تماشاگران می خواهند گوشی هایشان را کنار بگذارند، اما در این محل این ممنوعیت را خیلی جدی می گیرند. این سیاست رسمی آن هاست که در وب سایتشان هم نوشته شده است:
"ما صحبت کردن یا هرگونه استفاده دیگر از تلفن همراه را در طول فیلم ها تحمل نمی کنیم. شما را بیرون خواهیم انداخت، قول می دهیم. ما برای این کار نیروی پشتیبان داریم".
مبارزه شکست خورده در برابر تلفن های همراه در سینماها، نتیجه خاص تغییری کلی تر است که در دهه گذشته رخ داد: تلفن همراه از ابزاری گاه مفید به چیزی تبدیل شد که دیگر هرگز نمی توانیم از آن جدا شویم! این افزایش اهمیت تلفن همراه در قالب ابزاری جانبی و البته حیاتی دلایل بسیار زیادی دارد؛ برای مثال، جوانان نگران اند که شاید قطع ارتباط به طور موقت باعث از دست دادن چیز بهتری شود. والدین نگران اند که بجه هایشان در شرایط اضطراری نتوانند به آن ها دسترسی داشته باشند. مسافران به مسیرها و توصیه هایی برای مکان های غذا خوردن نیاز دارند. کارگران نیز از اینکه کسی به آن ها نیاز داشته باشد، ولی در دسترس نباشند، واهمه دارند و در نهایت، همه می ترسند که مبادا حوصله شان سر برود.
ضرورت استفاده دائمی و همراه داشتن همیشگی یک تلفن همراه موضوعی اغراف آمیز است. زندگی بدون این دستگاه ها آزادهنده خواهد بود؛ درست، اما در طول روز، به طور مرتب، می توانید چند ساعت از آن ها دور شوید. نکته مهم اینجاست که شما این واقعیت را بپذیرید؛ زیرا دقیقا از شما می خواهم که زمان بیشتری را دور از تلفنتان سپری کنید.
دوباره تاکید می کنم که این تمرین درباره خلاص شدن شما از شر گوشی همراهتان نیست. امیدوارم تا بدین جا این موضوع برایتان روشن شده باشد. در حقیقت، شما هنوز هم بیشتر اوقات، آن را همراه خواهید داشت و از تمام امکاناتش لذت خواهید برد؛ اما کم کم متقاعد می شوید و در می یابید که کاملا منطقی است اگر گاه تلفنتان را به همراه داشته باشید و گاهی اوقات نه. این همان چیزی است که برای انجام دادنش می خواهم شما را متقاعد کنم. در واقع، این شیوه زندگی نه تنها منطقی است، نشان دهنده اصلاح رفتاری کوچک است که مزایای زیادی به همراه خواهد داشت و شما را در برابر بدترین عواقب محرومیت از تنهایی محافظت می کند.
تمرین: پیاده روی های طولانی داشته باشید.
گروس در کتابش به "آرتور رمبو"، شاعر فرانسوی، هم اشاره می کند؛ روحی بی قرار که سفرهای بسیار طولانی را با پای پیاده، پول اندک، اما شوروشوق فراوان می رفت، یا "ژان ژاک روسو" که نوشت: "من در هنگام پیاده روی کاری نمی کنم، اما در این زمان ها، حومه شهر اتاق مطالعه من می شود". گروس درباره روسو می افزاید: "فقط دیدن منظره یک میز و صندلی کافی بود که او احساس بیماری کند".
قدم زدن در فرهنگ آمریکایی نیز ارزشمند است. وندل بری، یکی دیگر از طرفداران قدم زدن، از گشت و گذارهای طولانی مدت در میان زمین ها و جنگل های روستایش در کنتاکی برای بررسی ارزش های معنوی خود استفاده می کرد. او در این مورد می نویسد:
"هنگامی که قدم می زنم همیشه به یاد آهستگی و صبری می افتم که در ساختار خاک جنگل وجود دارد؛ همچنین حوادث و همراهان زندگی ام را به یاد می آورم؛ به این ترتیب پیاده روی هایم پس از گذشت زمانی طولانی، به رویدادهای فرهنگی تبدیل می شوند".
ثورو می نویسد:
"گمان می کنم که نمی توانم سلامت و روحیه ام را حفط کنم، مگر اینکه حداقل چهار ساعت در روز یا به طور معمول، بیش از آن را برای پرسه زدن در جنگل ها، تپه ها و زمین های اطراف صرف کنم و به دور از مشغله های دنیوی باشم".
تمرین: نامه ای به خودتان بنویسید
من دوازده دفترچه جیبی در بالای قفسه کتاب های دفتر کارم دارم. سیزدهمین دفترچه هم همین الان در کیفم است. با توجه به اینکه اولین دفترچه را در تابستان سال 2004 خریدم و این کتاب را در اوایل پاییز سال 2017 می نویسم، تقریبا هر سال یک دفترچه استفاده کرده ام.
این دفترچه ها نقشی متفاوت ایفا می کنند: آن ها روشی به من می دهند تا در مواجهه با تصمیمی پیچیده، احساساتی شدید یا جریانی الهام بخش، نامه ای به خودم بنویسم. با گذشت زمان و بیان افکارم در شکل نوشتاری، اغلب درباره آن ها به شفافیت دست پیدا می کنم. من عادت دارم این نوشته ها را مدام مرور کنم؛ اما این کار اغلب اوقات غیر ضروری است. این خود عمل نوشتن است که بخش عمده ای از این مزایا را ایجاد می کند.
پیش تر در این فصل، تعریف ریموند کثلج و مایکل اروین را از تنهایی بیان کردم: زمان سپری شده با اندیشه های خودتان و آزاد از افکار سایر اذهان. نوشتن یک نامه به خودتان، مکانیزمی عالی برای ایجاد این نوع تنهایی است. این کار نه تنها شما را از سیطره افکار دیگران آزاد می کند، چهارچوبی فراهم می کند تا افکارتان را مرتب و سازماندهی کنید.
بزرگ ترین دوئل ورزشی
در سال 2007، شبكه ESPN درباره يكي از عجيب ترين مسابقات ورزشي اي خبر داد كه تا آن زمان از اين شبكه پخش شده بود: "مساقبات ملي سنگ_كاغذ_غيچي ليگ قهرمانان ايالات متحده"! مسابقه فينال اين ليگ حتي در يوتيوب هم پخش مي شد. اين مسابقه با گزارش گويندگان هيجان زده اي آغاز ش كه دو "نابغه RPS" را در حال رقابت توصيف مي كردند. آن ها با چهره اي جدي اعلام كردند كه مخاطبان شاهد "بزرگترين دوئل ورزشي" هستند!
در نگاه اول، ايده مسابقات جدي سنگ_كاغذ_قيچي شايد احمقانه به نظر برسد. برخلاف پوكر يا شطرنج، به نظر نمي رسد هيچ استراتژي اي وجود داشته باشد كه بتواند نتايج اين تورنمنت را مشخص كند؛ اما در واقعيت اتفاق ديگري رخ مي دهد. در اوج محبوبيت ليگ در اوايل دهه 2000، بازيكنان ماهر در رتبه هاي بالاي مسابقات قرار داشتند و وقتي اين بازيكنان با تازه كارها رقابت مي كردند، نقش مهارت بيشتر مشخص مي شد. ليگ ملي ويدئويي تبليغاتي توليد كرد كه در آن، يكي از بازيكنان با استعداد با نام "مستر روشَمبولاه" در مسابقات شركت كرده بود. او، كه تقريبا هميشه برنده مي شد، مردم را به مبارزه در اين بازي در لابي هتل لاس وگاس دعوت مي كرد.
توضيح اين نتايج اين است كه سنگ_كاغذ_غيچي، برخلاف فرض اوليه، به استراتژي نياز دارد. آنچه بازيكنان ماهري مثل برين، لندشارك و مستر روشمبولاه را از سايرين جدا مي كرد، از بركردن دنباله اي كسل كننده از بازي ها يا جادوگري آماري نيست؛ بلكه درك كامل آن ها از موضوعي بسيار وسيع تر است: روان شناسي انساني.
براي اينكه بعضي از اين پويايي را در عمل ببينيد، بياييد به بازي فينال مسابقات قهرماني سال 2007 برگرديم كه آن را در بالا مطرح كرديم. درست پيش از اينكه بازيكنان شمارش را شروع كنند، برين گفت: "بزن بريم". اين جمله به نظر بي غرضانه است؛ اما همان طور كه گزاشگران بازي به طور كامل شرح دادند، اين "فراخواني ناخودآگاه" براي حريف است كه سنگ را بازي كند. (ايده "زدن" ذهن را به سمت فكر كردن درباره سنگ مي برد.) برين پس از كاشت اين بذر براي هدايت حريفش به سمت سنگ، كاغذ بازي كرد؛ اما اين استراتژي "ناخودآگاه" نتيجه معكوس داد. شارك متوجه آن شد و حدس زد كه برين چه مي خواهد بكند؛ بنابراين قيچي را بازي كرد، كاغذ برين را بريد و برنده شد.
درك روش هاي قهرمانان سنگ_كاغذ_قيچي براي اهداف م اهميت دارد؛ زيرا استراتژي هاي آن ها، توانايي بنياديني را كه در همه انسان ها وجود دارد برجسته مي كند: توانايي انجام دادن تفكر اجتماعي پيچيده. استفاده از اين توانايي براي هدف كوچك برنده شدن در RPSبه تمرين بازي هاي خاصي نياز دارد؛ اما اكثر مردم تشخيص نمي دهند كه درجه بالايي از اين توانايي را در حين تعاملات روزمره شان، براي انجام دادن كار بزرگ و دشوار هدايت اجتماعي و خواندن ذهن ديگران به كار مي برند.
يكي از نتايج اين واقعيت آن است كه ما بايد با هر فناوري جديدي كه روش هاي برقراري ارتباط و معاشرتمان را با ديگران تهديد مي كند، با احتياط فراوان روبه رو شويم. هرگاه در مواردي كه براي موفقيت گونه انساني مهم است، خوب عمل نكنيد، به راحتي با مشكل مواجه خواهيد شد.
حيوانات اجتماعي
ايده اي كه مي گويد انسان ها وابستگي خاصي به تعامل و ارتباطات دارند، جديد نيست. ارسطو مي گويد: "انسان ذاتا حيواني اجتماعي است". اما در تمام طول تاريخ بشري، به اندازه چند سال اخير، كه به طرز شگفت انگيزي توانستيم درستي اين ديدگاه فلسفي را از لحاظ بيولوژيكي كشف كنيم، اين ايده اهميت نداشته است.
دوران كليدي اين ديدگاه جديد مربوط به سال 1997 است؛ هنگامي كه تيم تحقيقاتي دانشگاه واشنگتن، دو مقاله، در مجله معتبر علوم اعصاب شناختي، منتشر كرد. در اين دوره، اسكنرهاي PET، كه در ابتدا براي اهداف پزشكي طراحي شده بود، در تحقيقات اعصاب به كار گرفته شد و امكان مشاهده فعاليت هاي مغز را در اختيار پژوهشگران قرار داد.
همان طور كه "متيو ليبرمن"، روان شناس، در سال 2013، در كتابش با نام اجتماعي نتيجه گيري كرد، نتايج اني تجزيه و تحليل اوليه نااميدكننده بود؛ زيرا بر اساس تحقيقات او، "در حين انجام دادن وظايف، فقط فعاليت چند ناحيه از مغز افزايش مي يافت كه اين نواحي چندان مهم نبودند". اما فعاليت هاي تيم تحقيقاتي متوقف نشد. در عين حال، آن ها نتوانستند مناطقي را بيايند كه با فعاليت هاي گوناگون درگيرند؛ بنابراين تصميم گرفتند پرسش ديگري را بررسي كنند: "زماني كه فرد كاري انجا نمي دهد، كدام يك از بخش هاي مغز فعال است"؟ ليبرمن مي نويسد: "اين سوالي غير معمول بود"، اما بايد خوشحال باشيم كه آن را پرسيدند، زيرا به كشفي بسيار مهم منجر شد: مجموعه خاصي از نواحي مغز وجود دارد كه هرگاه براي انجام دادن فعاليتي شناختي تلاش نمي كنيد، به طور هماهنگ فعال مي شوند؛ اما هرگاه توجهتان را به چيزي خاص متمركز مي كنيد، به طور هماهنگ غيرفعال مي شوند!
تقريبا انجام دادن هر وظيفه اي باعث مي شد اين شبكه غيرفعال شود. به همين دليل، در ابتدا، محققان آن را اين گونه ناميدند: "شبكه اي از مغز كه با درگير شدن در كاري غيرفعال مي شود؛" اما چون اين نام بسيار طولاني بود، در نهايت آن را به اين صورت خلاصه كردند: "شبكه پيش فرض"
شبكه پيش فرض وقتي كار مي كند كه شما درباره هيچ چيز فكر نمي كنيد! اما اندكي تامل و تفكر روشن مي كند كه در حقيقت مغز ما به سختي مي تواند درباره چيزي فكر نكند؛ حتي اگر كار خاصي انجام ندهيد، مغز تمايل دارد با استفاده از افكار و ايده هاي پرهمهمه اي كه به صورت مداوم درون آن وجود دارد، فعاليت زيادي داشته باشد. با تفكر بيشتر، ليبرمن متوجه شد كه اين صداهاي پس زمينه بر اهداف اندكي همچون فكر كردن درباره "ديگران، خوتان يا هر دو" متمركز است. به عبارت ديگر، به نظر مي رسد كه شبكه پيش فرض به شناخت اجتماعي مربوط است.
به عبارت ديگر، هنگامي كه كاري انجام نمي دهيم، مغزما به طور پيش فرض به زندگي اجتماعي مان فكر مي كند.
از دست دادن ارتباطات اجتماعي، همان نتيجه ناشي از درد فيزيكي را به دنيال دارد. اين موضوع توضيح مي دهد كه چرا مرگ يكي از اعضاي خانواده، جدايي يا بي اعتنايي اجتماعي چنين پريشاني اي ايجاد مي كند.
در تاريخجه تحقيق "علوم اعصاب شناختي اجتماعي" نكات بسياري وجود دارد كه در اين آزمايشات فقط برخي از موارد كليدي آن به ما نشان داده شده است؛ مواردي كه همه به نتيجه گيري مشابهي مي رسند: انسان براي اجتماعي بودن برنامه ريزي شده اند. به عبارتي، ارسطو دررست مي انديشيد كه ما حيواناتي اجتماعي هستيم؛ اما درك اين واقعيت تا زمان اختراع اسكنر پيشرفته مغز طول كشيد!
اين علاقه زياد انسان به ارتباط اجتماعي بخش جذابي از تاريخ تكاملي ماست؛ همچنين واقعيتي است كه هر مينيماليست ديجيتال بايد نگران آن باشد. "نوآوري" در غذاهاي فراوري شده در اواسط قرن 20 منجر به بحران سلامت جهاني شد. ابزارهاي ارتباطات ديجيتال نيز به نوعي فست فود اجتماعي محسوب مي شود و عوارض ناخواسته شان ثابت مي كند كه آن ها نيز به همان اندازه نگران كننده اند.
پارادوكس رسانه هاي اجتماعي
تعيين ميزان تاثير ابزار ارتباطات ديجيتال بر سلامت رواني ما كاري پيچيده است. درباره اين موضوع كمبود مطالعات علمي نداريم؛ با وجود اين، گروه هاي گوناگون نتايج متفاوتي را از اين تاريخچه تحقيق يكسان به دست آورده اند.
دو مقاله متضاد را درباره اين موضوع در نظر بگيريد، كه هر دو در سال 2017 منتشر شده است. نخستين مقاله روايت NPR بود كه در ماه مارس آن سال منتشر شد و نتايج جالب دو تحقيق مهم و جديد را درباره رابطه استفاده از رسانه هاي اجتماعي و حال خوب بررسي مي كرد. عنوان روايت NPR نيز اين يافته ها را به خوبي خلاصه مي كرد: "احساس تنهايي مي كنيد؟ شايد دليلش زمان زيادي است كه شما در رسانه هاي اجتماعي مي گذرانيد".
از انتشار مقاله NPR، چندان نگذشته بود كه دو نفر از اعضاي تيم تحقيقاتي داخلي فيس بوك، براي حمايت از اين شبكه اجتماعي پستي در وبلاگ منتشر كردند. در اين پست، نويسندگان اذعان مي كنند كه برخي از استفاده هاي رسانه هاي اجتماعي شايد كمتر باعث خوشحالي مردم شود؛ اما پس از آن، به تحقيقات متعددي اشاره مي كنند كه نشان مي دهد: "اگر از اين سرويس ها درست استفاده شود"، افراد مورد مطالعه به طرز چشمگيري شادتر خواهند شد.
به عبارت ديگر، بسته به اينكه از چه كسي بپرسيد، رسانه ها اجتماعي يا ما را تنها مي كنند يا به ما شادي مي بخشند.
به نظر مي رسد اين مطالعات پارادوكسي را نشان مي دهد: رسانه هاي اجتماعي هم باعث مي شود احساس كنيد با ديگران ارتباط داريد و هم احساس تنهايي كنيد، هم شاد باشيد و هم غمگين. براي رفع اين پارادوكس، به الگوهاي تجربي اي كه در بالا توضيح داده شد، نگاهي دقيق تر مي اندازيم. مطالعاتي كه نتايج منفي داشتند، بر رفتارهاي خاص كاربران رسانه هاي اجتماعي متمركز شده بودند؛ اما مطالعاتي كه نتايج منفي داشتند، بر استفاده كلي از اين سرويس ها تمركز كرده بودند.
تعاملات موجود در دنياي واقعي با ارزش تر از تعاملات آنلاين اند؛ اين ايده به هيچ وجه تعجب آور نيست. مغز ما در دوره اي تكامل پيدا كرده كه فقط ارتباطات آفلاين و رودررو وجود داشته است. اين تعاملات آفلاين بسيار ارزشمند است؛ زيرا سبب مي شود مغزمان اطلاعات بسياري را درباره نشانه هاي دقيق و محسوس مانند زبان بدن، حالت چهره و تن صدا تجزيه و تحليل كند. به همين دليل، ارزش ايجاد شده يك نظر در فيس بوك يا يك لايك در اينستاگرام، هر چند واقعي، در مقايسه با ارزش ايجاد شده گفت و گويي غيرديجيتال يا فعاليتي مشترك در دنياي واقعي بسيار كمتر است.
احياي گفت و گو
از اين به بعد، مي خواهم از برخي اصطلاحات مفيد "شري توركل" استاد MIT و محقق برجسته "تجربه ذهني فناوري" استفاده كنم. او در سال 2015، در كتابش با عنوان احياي گفت و گو، ميان دو اصطلاح "در تماس بودن" و "گفت و گو" تمايز قائل مي شود: وي اصطلاح اول را براي تعاملات سطحي يا به كار مي برد كه زندگي اجتماعي آنلاين ما را تعريف مي كند و اصطلاح دوم را براي ارتباطات بسيار غني تر و عميق تر استفاده مي كند كه موجهه هاي ميان افراد را در دنياي واقعي تعريف مي كند. توركل با فرضيه ما، مبني بر اينكه گفت و گو بسيار مهم است، موافق است:
"گفت و گوي رودررو، انساني ترين و متمدنانه ترين كاري است كه انجام مي دهيم. كنار يكديگر قرار مي گيريم و ياد مي گيريم كه گوش بدهيم. اين جايي است كه ظرفيت همدلي را پرورش مي دهيم. جايي است كه لذت شنيده شدن و درك شدن را تجربه مي كنيم".
فلسفه ارتباط گفت و گو محور موضعي سخت تر به خود مي گيرد. بر اساس اين فلسفه، تنها شكل تعامل كه تا حدودي معناي "رابطه" را متبادر مي كند، گفت و گو است. اين گفت و گو مي تواند به صورت جلسه اي رودررو، چت تصويري يا تماس تلفني باشد؛ البته تا زماني كه با معيار هاي شري توركل درباره نشانه هاي دقيق محسوس مانند لحن صدا يا حالت صورت شما مطابقت كند. در مجموع، هر تعامل نوشتاري يا غيرنوشتاري رسانه هاي اجتماعي، ايميل، پيام متني و پيام رساني هاي فوري، گفت و گو محسوب نمي شوند و بايد در قالب "ارتباط محض" طبقه بندي شوند.
توجه كنيد كه در شيوه واقعي مينيماليستي، ارتباط گفت و گومحور از شما نمي خواهد شگفتي هاي ابزارهاي ارتباطي ديجيتال را رها كنيد؛ بلكه اين موضوع را به رسميت مي شناسد كه اين ابزارها مي توانند پيشرفت هاي چشمگيري در زندگي اجتماعي شما ايجاد كنند.
اجتماعي بودن ما بسيار پيچيده تر از آن است كه بتوانيم آن را به يك شبكه اجتماعي بسپاريم يا تا سطح پيام هاي فوري و ايموجي ها تنزلش دهيم.
هر مينيماليست ديجيتالي بايد با اين واقعيت روبرو شود و روابطش را با اين ابزارها مديريت كند. من طرفدار اجراي روش گفت و گومحور در اين مورد هستم؛ زيرا مي ترسم هرگونه تلاش در راستاي حفظ رويكردي دولايه براي گفت و گو (تلفيقي از ارتباط ديجيتال امروزي با گفت و گوهاي قديمي) در نهايت باعث تضعيف آن شود.
اين فصل با مجموعه اي از تمرينات واقعي پايان مي يابد. اين تمرينات به شما كمك مي كند، براي كمك به تفكر مينيماليستي، گفت و گو كردن را احيا كنيد.
تمرين: "لايك" نكنيد
بر خلاف داستان رايج، فيس بوك دكمه "لايك" را اختراع نكرد؛ بلكه اين اختراع متعلق به سرويس فرندفيد بود كه امروزه تا حد زيادي فراموش شده است. فرندفيد اين ويژگي را در اكتبر سال 2007 عرضه كرد؛ اما شانزده ماه بعد، زماني كه فيس بوك آيكون لايك را معرفي كرد، مسير رسانه هاي اجتماعي براي هميشه تغيير كرد.
در حقيقت، اين دكمه باعث مي شود شما موجي از تاييدات اجتماعي را از جانب مخاطبانتان دريافت كنيد و اين تاييدات اجتماعي نيز خود باعث ايجاد انگيزه اي بسيار جذاب براي ادامه چك كردن حساب كاربري تان خواهد شد؛ همچنين درباره ترجيحات شما اطلاعاتي دقيق تر به فيس بوك مي دهد و به الگوريتم هاي يادگيري ماشين اجازه مي دهد انسانيت شما را درون اطلاعات آماري هشم كند؛ به گونه اي كه بعدها از طريق آن ها شما را به سمت تبليغات هدفمند و محتواهاي جذاب سوق دهد. جاي تعجب نبود كه تقريبا تمام پلتفرم هاي مهم و موافق حاضر در رسانه هاي اجتماعي هم به سرعت از فرندفيد و فيس بوك پيروي كردند و ويژگي مشابه "تاييد با يك كليك" را به سرويس خود اضافه نمودند.
به جاي اينكه اين كليك هاي ساده را روشي سرگرم كننده براي تشويق يك دوست در نظر بگيريد، با آن ها همچون سمي برخورد كنيد كه تلاشهايتان را براي پرورش زندگي اجتماعي معنادار از بين مي برد. به عبارت ساده، بايد استفاده از آن ها را متوقف كنيد. روي "لايك" كليك نكنيد. هرگز! و در حالي كه هنوز هم در رسانه هاي اجتماعي حضور داريد، در زير پست ها نظر ننويسيد. فقط ساكت بمانيد.
در برابر اين تعاملات به ظاهر بي ضرر، دقيقا چنين موضع گيري سرسختانه اي را پيشنهاد مي كنم؛ زيرا اين تعاملات به ذهن شما مي آموزد كه "ارتباط" جاگيزيني مناسب براي "گفت وگو" است!
اگر مي خواهيد به سمت گفت و گوي بيشتري حركت كنيد و زمان استفاده از رسانه هاي اجتماعي را كم كنيد، بهتر است اين موضوع را به اطلاع دوستان اجتماعي تان برسانيد تا از دلخوري هاي ناشي از اين اتفاق دوري كرده باشيد؛ براي مثال، اين كاربر در نهايت، براي دوستش كه تازه مادر شده بود، يك وعده غذا برد. اين كار باعث تقويت رابطه و افزايش خوشي هر دوي آن ها شد؛ آن هم خيلي بيشتر از آن چيزي كه حتي صد واكنش سريع در رسانه هاي اجتماعي مي توانست ايجاد كند. استاد دانشگاهي كه درباره رسانه هاي اجتماعي مطالعه و تدريس مي كند، اين گونه برايم توضيح داد: "فكر نمي كنم هدف از خلقت ما اين باشد كه با افراد زيادي در ارتباط باشيم".
تمرين: پيام هاي متني را يكپارچه كنيد
بر اساس اين تمرين، تلفنتان را به صورت پيش فرض در حالت "مزاحم نشويد" قرار دهيد. اين حالت در دستگاه هاي آيفون و اندرويد اعلان هاي دريافت پيام هاي متني را خاموش مي كند.
وقتي در اين حالت هستيد، پيام هاي متني حالتي همچون ايميل پيدا مي كند. به عبارت ديگر، اگر مي خواهيد ببينيد كسي به شما پيامي ارسال كرده يا نه، بايد تلفنتان را روشن و برنامه مدنظر را باز كنيد. اكنون مي توانيد زمان هاي خاصي را براي ارسال و دريافت پيام هاي متني در نظر بگيريد.
دو انگيزه اصلي براي اين تمرين وجود دارد. اول اينكه به شما امكان مي دهد وقتي كه پيام نمي فرستيد، حضور بيشتري در زمان حال داشته باشيد. اگر ارتباطات متني را گفت و گويي مداوم در نظر بگيريد كه بايد به طور پيوسته داشته باشيد، آن گاه تمركز كردن روي فعاليت هاي فعلي تان بسيار ساده تر خواهد شد.
دومين هدف تمرين بهبود ماهيت روابط شماست. هنگامي كه دوستان و خانواده تان بتوانند از طريق پيام هاي متني، در هر زماني، بدون هدف با شما گفت و گو كنند، بي شك درباره رابطه با شما خودخواه مي شوند. اگرچه در ظاهر، اين تمايلات نشان دهنده رابطه اي صميمانه و نزديك است، اما در هر حال، مانع از آن مي شود كه زمان بيشتري را براي تعاملات پرمعنا سرمايه گذاري كنيد.
تمرين: ساعاتي خاص را براي گفت و گو درنظر بگيريد
بيش از يك قرن است كه تلفن براي برقراري مكالمات در مسافت هاي طولاني راهي فراهم كرده است. اين دستاورد چشمگير منجر به برآورده شدن تمايل اجتماعي بودن ما در عصري شده كه ديگر در قبايل صميمي زندگي نمي كنيم. البته مشكل تلفن هاي ثابت دردسرهاي برقراري تماس با آن هاست.
اين تمرين پيشنهاد مي كند كه با ايجاد تغييري اختصاصي در خودتان، از استراتژي "تعيين ساعات خاص گفت و گو" استفاده كنيد. در طي روز، زمان هايي را در نظر بگيريد كه هميشه براي گفت و گو كردن دردسترس هستيد. به اين ترتيب، هميشه در اين ساعات مي توانيد به راحتي به افرادي كه برايتان مهم اند، دسترسي پيدا كنيد و از آن ها دعوت كنيد هر روز كه در اين ساعت وقت دارند، با شما تماس بگيرند.
استراتژي "ساعات خاص گفت و گو" براي بهبود زندگي اجتماعي شما مفيد است؛ زيرا از طريق آن بر بزرگ ترين مانع معاشرت معنادار غلبه مي كنيد؛ يعني، "نگراني" از اينكه شايد تماس هاي ناخواسته باعث مزاحمتتان شود و اين دقيقا همان موضوعي است كه كمي پيش تر مطرح كردم.
اوقات فراغت و زندگي خوب
طبق گفته های ارسطو، زندگی ای که مملو از تفکری عمیق باشد زندگی شادی است؛ زیرا تامل کردن "فعالیتی است که به ذات خود ارزشمند است ... و هیچ چیز از آن به دست نمی آید، به جز خود عمل تامل". در این ادعای بی مقدمه، شاید برای نخستین بار، ارسطو، در تاریخ ثبت شده فلسفه، ایده ای را مطرح می کند که در طول قرون گذشته پابرجا مانده و از سوی دیگر، با درک امروزی ما از ماهیت انسانی همچنان پررونق است: زندگی خوب به فعالیت هایی نیاز دارد که هدفی دیگر به جز رضایت از خود آن فعالیت نداشته باشد!
مایکل هریس، که منتقد اجتماعی است، یک هفته را بدون اینترنت و خدمات تلفن همراه در کلبه ای روستایی گذراند. او تجربه خود را بدین شکل توصیف می کند:
"در دو روز اول، دلم برای همه چیز تنگ شده بود. برای تختخوابم، کنی (Kenny) و گوگل عزیزم. با ناامیدی، یک ساعت به اقیانوس خیره می شدم، که مانند فلزی مایع می درخشید؛ هر ده دقیقه هم احساس می کردم باید کانال را عوض کنم، اما فقط همان آب بود که مانند مجازات برایم تکرار می شد؛ این برای من شکنجه بود"!
در بیشتر مواقع، این پریشانی در اصطلاحات مربوط به اعتیاد توضیح داده می شود و می توان آن را یکی از علائم ترک اعتیاد در شخص معتاد درنظر گرفت. همان طور که در بخش اول این کتاب گفتیم، نیروهای روانی ای که ما را به سمت استفاده وسواس گونه از فناوری سوق می دهند، معمولا به عنوان اعتیادهای رفتاری "معتدل" شناخته می شوند. این نیروهای روانی باعث می شوند هرگاه به چنین فناوری هایی نزدیک شدید، آن به شدت برایتان جذاب به نظر برسند؛ اما تقریبا وابستگی شیمیایی ندارند. بر اساس این توضیح، در می یابیم که چرا این پریشانی ها اغلب پراکنده تر و انتزاعی تر از هوس های قوی و خاصی است که شخص معتاد هنگام ترک مواد مخدر احساس می کند.
حال پیش از اینکه بدترین عادات دیجیتالی تان را مشخص کنید، سرگرمی های مناسبی برای اوقات فراغت خود بیابید. بسیاری از مینیمالیست ها درباره چگونه گذراندن زمانشان هدفمندتر فکر می کنند. آنان، به محض انجام دادن این کار، ناگهان در می یابند عادات دیجیتالی ای که پیش تر احساس می کردند حضورشان در برنامه روزانه شان ضروری است، بیهوده به نظر می رسد! وقتی این اوقات فراغت پر شود، دیگر نیازی به سرگرمی های بیهوده ندارید.
اصل بِنِت
جامعه ای به اصطلاح FI نامیده می شود بهترین مکان برای به بحث گذاشتن موضوع اوقات فراغت با کیفیت است. برای کسانی که با این روند آشنا نیستند، باید بگویم که FI مخفف استقلال مالی است. در این وضعیت، شما با استفاده از دارایی هایتان، درآمد کافی برای تامین هزینه های زندگی خواهید داشت. اینترنت به ایجاد جامعه FI جدیدی کمک کرده که به طور عمده از جوانانی تشکیل می شود که با صرفه جویی های افراطی، میانبرهایی را به سمت این استقلال پیدا کرده اند.
بنت می گوید که باید از این ساعات برای انجام دادن فعالیت های تاثیرگذار و باارزش استفاده شود.
بنت به ما می گوید که صرف انرژی بیشتر برای اوقات فراغت، در نهایت انرژی بیشتری در شما ایجاد می کند. او در حال بازنویسی انی ضرب المثل قدیمی کارآفرینی به زبان شور و نشاط در زندگی شخصی است: "برای پول درآوردن باید پول خرج کنید".
این ایده را "اصل بنت" می نامیم؛ زیرا اصطلاح بهتری برای آن وجود ندارد. در حقیقت، در مقایسه با مطالبی که تاکنون در این بخش با آن ها روبه رو شده ایم، اصل بنت پایه و اساسی پذیرفتنی تر برای زندگی همراه با اوقات فراغت پرشور و حرارت ایجاد می کند.
درس شماره 1 اوقات فراغت: فعالیت های سخت را در مقایسه با کارهای منفعلانه در اولویت قرار دهید.
صنعتگری و رضایت
هر گفت و گویی درباره اوقات فراغت با کیفیت در نهایت باید به موضوع صنعتگری برسد. در این زمینه، صنعتگری به هرگونه فعالیتی اشاره دارد که در آن از مهارتی خاص برای ساخت چیزی ارزشمند استفاده می کنید. درست کردن میزی زیبا از تخته ای چوبی نوعی صنعتگری است؛ همانطور که بافتن ژاکت از کلاف کاموا یا بازسازی کردن حمام بدون کمک گرفتن از پیمانکار نیز صنعتگری به شمار می رود.صنعتگری لزوما ساخت شیئی جدید نیست؛ بلکه درباره رفتارهای ارزشمند نیز به کار می رود.
استدلال اصلی من این است که صنعتگری منبع خوبی برای اوقات فراغت با کیفیت است.
در فرهنگی که صفحه نمایش جای صنعتگری را می گیرد، افراد به داشتن مهارت تظاهر می کنند. به همین دلیل، راه نجاتی را که با ایجاد عزت نفس به دست می آید، از دست می دهند. پلتفرم های رسانه ای اجتماعی در سال های اخیر به محبوبیت فراوانی دست یافته است. یکی از دلایل این مسئله آن است که چنین پلتفرم هایی منبعی جایگزین برای خودبزرگ سازی عرضه می کند؛ حتی اگر نیمکتی چوبی و زیبا یا تصویری از تشویق شدنتان پس از اجرای موسیقی نداشته باشید، به امید دریافت لایک در رسانه های اجتماعی می توانید عکسی را پست کنید که نشان می دهد آخرین بار کی به رستورانی شیک و مدرن رفته اید یا از سر ناچاری می توانید ریتوییت های هوشمندانه و کنابه آمیز را بررسی کنید؛ اما همان طور که کرافورد می گوید، این فریادهای دیجیتال برای جلب توجه، اغلب جایگزینی ضعیف برای شناختی است که از طریق صنعتگری ایجاد می شود؛ زیرا با مهارتی پشتیبانی نمی شود که به سختی به دست امده باشد و نمی تواند از "داوری جدی" واقعیتی فیزیکی سربلند بیرون آید.
همان طور که گفتیم این فصل درباره گذران اوقات فراغت است؛ یعنی، کارهایی که شما به صورت داوطلبانه در وقت آزادتان انجام می دهید. به همین دلیل، به شما پیشنهاد می کنم تعریف دقیق تر و ارتقایافته پذیری را که به واسطه بحث های فوق از صنعتگری مطرح شد، بپذیرید.
درس شماره 2 اوقات فراغت: از مهارت هایتان برای تولید چیزهای با ارزش در دنیای فیزیکی استفاده کنید.
معاشرت پرانرژی
از دیگر ویژگی های اوقات فراغت با کیفیت، توانایی حمایت از تعاملات ارزشمند اجتماعی است. "دیوید ساکس"، روزنامه نگار، به صورت مستقیم شاهد قدرت این ویژگی بوده است؛ آن هم دقیقا زمانی که کافه ای غیرمعمول به نام "اسنِکز لاتز" در پایین خیابان محل زندگی اش در تورنتو باز شد. این کافه نوشیدنی های الکی سرو نمی کرد، وای فای نداشت، غذاهایش چندان خوب نبود، صندلی های راحتی نداشت و صرف ورود به آن پنج دلار هزینه بر می داشت! اما همان طور که ساکس در کتابش در سال 2016 با نام انتقام آنالوگ مطرح کرد، آخر هفته ها 120 صندلی کافه به راحتی پر می شد و علاوه بر آن، صفی طولانی در پیاده رو تشکیل می شد: انتظار برای گرفتن یک میز، که گاه تا سه ساعت طول می کشید!
اسنکز اند لاتز کافه ای برای انجام دادن "بازی های رومیزی" است و همین ویژگی راز موفقیت این کافه است: شما با گروهی از دوستانتان وارد این مکان می شوید، پشت یک میز می نشینید و سپس بازی دلخواهتان را از قفسه بزرگ کافه انتخاب می کنید؛ حتی اگر به کمک نیاز داشته باشید، مسئول بازی می تواند توصیه هایی به شما بکند.
همچنین بازی کردن به ما امکان می دهد "معاشرتی پرانرژی" داشته باشیم. تعاملی پرهیجان تر از آنچه در جامعه ای بانزاکت رایج است.
این توضیح درباره مزایای بازی های قدیمی و حضوری به ما کمک که دریابیم چرا حتی جالب ترین بازی های ویدئویی و پرزرق و برق ترین سرگرمی های موبایلی هم نتوانستند صنعت بازی های رومیزی را از بین ببرند.
موفق ترین سرگرمی های اجتماعی دو ویژگی دارند. در وهله اول، از شما می خواهند وقتتان را به صورت حضوری با افراد دیگر سپری کنید. ویژگی دوم این است که این فعالیت ها ساختاری برای تعاملات اجتماعی ایجاد می کند؛ از جمله، قوانینی که باید دنبال کنید، اصطلاحات یا آیین های داخلی و در اغلب موارد، هدفی مشترک.
درس شماره3 اوقات فراغت: به دنبال فعالیت هایی باشید که به تعاملات اجتماعی ساختاریافته ای در دنیای واقعی نیاز دارند.
تحول اوقات فراغت
حالتی که من به شما برای فرار از فناوری های جدید کمک می کنم، وضعیتی است که استفاده منعلانه از تلفن همراه، اوقات فراغت اصلی شما را تشکیل می دهد. از شما می خواهم که این حالت را با وضعیتی جایگزین کنید که اوقات فراغتتان با فعالیت های بهتری پر شود؛ فعالیت هایی که بسیاری از آن ها اساسا مربوط به دنیای واقعی است. در این حالت جدید، فناوری های دیجیتال هنوز هم وجود دارند، اما دیگر فقط نقشی فرعی و حمایتی دارند: آن ها به شما کمک می کنند تا فعالیت هایتان را در اوقات فراغت تنظیم یا حفظ کنید، اما خودشان نقش منبع اصلی اوقات فراغت را بازی نمی کنند.
اصلی مهم در مینیمالیسم دیجیتال وجود دارد: هرگاه از فناوری های جدید محتاطانه و با هدفی مشخص استفاده کینم، در مقایسه با لودیسم (فلسفه ضدفناوری) یا پذیرش بی فکرانه آن ها، زندگی بهتری را رقم می زنیم؛ بنابراین از اینکه این ایده عمومی در اینجا و درباره بحث خاص ما درباره اوقات فراغت به کار برود نباید تعجب کنیم.
تمرین: هر هفته چیزی بسازید یا تعمیر کنید
امروزه، افراد به ندرت دارای مهارت و به اصطلاح همه فن حریف اند؛ زیرا بیشتر افراد دیگر لازم نیست هم در زندگی حرفه ای و هم خانوادگی خود عملکردی تحسین برانگیز داشته باشند. این تغییر جوانبی مثبت و منفی دارد. مسلما جنبه مثبت و اصلی آن این است که وقت آزادی را فراهم می کند تا در کارهای مولدتر مورد استفاده قرار بگیرند. تعمیر وسایل خراب هیجان انگیز است؛ اما اگر به طور مرتب آن ها را تعمیر کنید، فرسوده می شوند؛ همچنین اقتصاددانان بیان می کنند که "فرایند تخصصی شدن" کارآمدتر است. اگر وکیل هستید، از دیدگاه مالی بهتر است وقتتان را برای تبدیل شدن به وکیلی بهتر صرف کنید و سپس مقداری از پول اضافی ای را که به دست می آورید به افراد متخصص تعمیرات بدهید.
اما به حداکثر رساندن بهره وری شخصی و مالی تنها هدف این کار نیست. همان طور که پیش تر هم در این فصل گفتم، یادگیری و استفاده از مهارت های جدید منبعی مهم از اوقات فراغت با کیفیت است. اگر بتوانید به درجه خوبی از چالاکی دست پیدا کنید، بی شک، راحت تر از این فعالیت های رضایت بخش استفاده می کنید. در حقیقت، چنین تمرینی شما را وادار می کند تا تعمیر کردن، یادگیری و ساخت پروژه ها را به بخشی منظم از کارهای روزمره تان تبدیل کنید.
ساده ترین راه برای دستیابی به چالاکی بیشتر این است که مهارت جدیدی یاد بگیرید و از آن برای تعمیر، یادگیری یا ساختن چیزی استفاده کنید و بعد دوباره این کار را تکرار کنید. با کارهای ساده ای شروع کنید که در آن ها کم و بیش می توانید دستورالعمل های گام به گام را دنبال کنید. وقتی آن ها را به راحتی انجام دادید، کارهای مشکل تری را انتخاب کنید؛ برای مثال، پروژه هایی که در آن ها باید برخی جاهای خالی را پر کنید یا پیشنهادات را تعدیل کنید.
تقریبا با هر فرد چالاک و به روزی که صحبت کردم، همه منبعی واحد را برای یادگیری های سریع توصیه می کنند: یوتیوب.
پیشنهاد من این است که در دوره ای شش هفته ای، هر هفته یک مهارت جدید را یاد بگیرید و به کار ببرید. با پروژه های ساده ای مانند آنچه در بالا پیشنهاد شد، شروع کنید؛ اما به محض اینکه احساس کردید این پروژه ها دیگر شما را درگیر نمی کنند، مهارت های دشوارتری انتخاب کنید.
تمرین: برای اوقات فراغت کم کیفیتتان جدول زمانی تنظیم کنید
بین مزایایی که اقتصاد توجه فراهم می کند ماموریت اصلی این بخش، که همانا بلعیدن وقت شماست، تنشی آشکار وجود دارد همین موضوع باعث می شود مشکلاتی جدی برای هدف فعلی ما از پرورش اوقات فراغت با کیفیت ایجاد شود. اینکه صرفا نیت خوبی داشته باشید و فعالیت های کیفیتی را به برنامه شامگاهی تان اضافه کنید، کار آسانی است؛ اما پس از چند ساعت کلیک کردن و تماشای قسمت های زیادی از یک سریال، متوجه خواهید شد که بار دیگر فرصت را از دست داده اید!
پیشنهاد من این است: برای اوقات فراغتی که در آن فعالیت های کم کیفیت انجام می دهید از قبل یک جدول زمانی تنظیم کنید؛ یعنی، برای دوره های زمانی مشخصی که در آن به وب گردی، چک کردن رسانه های اجتماعی و این دست سرگرمی ها می پردازید. وقتی در این دوره ها هستید، هر کاری می توانید انجام دهید. اگر می خواهید برنامه های نت فیلیکس را همزمان با بررسی توییتر تماشا کنید، این کار را بکنید؛ اما خارج از این زمان ها آفلاین باشید.
دو دلیل وجود دارد که چرا این استراتژی خوب عمل می کند: اولا با محدود کردن استفاده شما از شبکه های اجتماعی حواس پرت کن در دوره هایی مشخص، اوقات فراغت باقی مانده تان به فعالیت های مهم تر اختصاص می یابد.
دومین دلیل موفقیت آمیز بودن این استراتژی این است که از شما نمی خواهد سرگرمی های کم کیفیت را کاملا کنار بگذارید؛ زیرا منع کردن مشکلات زیادی ایجاد می کند؛ برای مثال، اگر تصمیم بگیرید در طول اوقات فراغت از انجام دادن فعالیت های آنلاین خودداری کنید، شاید این موضوع مشکلات کوچک و استثناهای زیادی به وجود آورد.
تمرین: درجایی عضو شوید
بنجامین فرانکلین یکی از اجتماعی ترین افراد در طول تاریخ آمریکاست. تعهد وی به فعالیت های ساختاری و تعامل با افراد دیگر، رضایت زیادی برای این "بنیان گذار بی قرار" فراهم کرد و به تعبیر عملی ترین، پایه و اساس موفقیت های وی را در کسب و کار و سپس در حیطه سیاست ایجاد نمود. کمتر کسی می تواند انرژی ای را تقلید کند که فرانکلین برای اوقات فراغت اجتماعی اش سرمایه گذاری کرد؛ اما همه می توانیم درس مهمی از روش او برای پرورش اوقات فراغت رضایت بخش استخراج کنیم: عضو جایی شوید.
خوب است درس فرانکلین را درباره "پیوستن به گروه ها" به خاطر بسپاریم. دور هم جمع شدن افرادی که برای رسیدن به هدفی مشترک تلاش می کنند، آن هم در هنگام ناراحتی ها با مشکلات طبیعی آسان است.
تمرین: برنامه های مرتبط به اوقات فراغت را دنبال کنید
در دنیای حرفه ای، بسیاری از کسانی که دستاوردهایی مهم داشته اند، استراتژیست های دقیقی هستند. آن ها چشم انداز آنچه را می خواهند در برهه های گوناگون زمانی انجام دهند، در ذهنشان می سازند و اهداف بلندپروازانه ای را به تصمیمات روزمره شان پیوند می دهند. من، خود، سال ها این نوع استراتژی های حرفه ای را تمرین کرده ام و درباره آن ها نوشته ام. در اینجا، به شما پیشنهاد می کنم که همین رویکرد را درباره اوقات فراغتتان هم به کار بگیرید. به عبارت دیگر، از شما می خواهم که برای وقت آزادتان برنامه ریزی کنید.
برنامه اوقات فراغت چهارماهه
برنامه اوقات فراغت چهارماهه چیزی است که باید سه بار در سال آ« را طرح ریزی کنید: در آغاز پاییز، آغاز زمستان و آغاز تابستان. من در مقام شخصیتی دانشگاهی، زمانبندی چهارماهه را ترجیح می دهم؛ زیرا با تقویم دانشگاه مطابقت دارد. کسانی که کسب و کاری را اداره می کنند، شاید برنامه ریزی سه ماهه را ترجیح دهند که آن هم بسیار خوب عمل می کند؛ حتی می توانید از برنامه های شش ماهه، که برایتان عادی تر است، استفاده کنید؛ اما من برای ساده تر شدن موضوع در طول این بخش به برنامه ریزی چهارماهه خواهم پرداخت.
در ادامه مثالی از یک هدف درست و خوش ساخت آورده شده که شاید در برنامه اوقات فراغت چهارماهه آن را بیابید:
هدف:
- یادگیری نواختن همه آهنگ های یکی از آلبوم های گروه موسیقی بیلتز با گیتار
استراتژی ها:
- تنظیم مجدد گیتار، پیدا کردن نوت های هر آهنگ، چاپ کردن آن ها و قرار دادنشان در ورق های محافظ پلاستیکی
- بازگشت به عادت قدیمی تمرین منظم گیتار
- برگزاری مهمانی ای در ماه نوامبر مشوق و اجرای آهنگ های گروه بیلتز در آن.
در توصیف هدف، به استفاده از ویژگی های خاص آن توجه کنید. اگر برنامه ریز فرضی ما به جای هدف فوق نوشته بود: "نواختن بیشتر گیتار به صورت منظم"، احتمال موفقیتش کمتر می شد؛ زیرا این هدف مبهم است و نادیده گرفتن آن نیز آسان است. در عوض، او دستاوردی واقعی را مشخص کرد که معیارهای واضحی برای تکمیل آن دارد و انجام دادن آن برای چهارماه منطقی است. البته با پیگیری این دستاورد، مجبور خواهد شد به تعهد مبهم "تمرین منظم تر گیتار" هم عمل کند.
در ادامه بحث، چند نمونه از عادات موجود در برنامه های اوقات فراغت چهارماهه ذکر شده است:
عادت: در طول هفته، اوقات فراغت کم کیفیت را فقط به شصت دقیقه در شب ها محدود کنید.
عادت: هر شب در رختخواب کتاب بخوانید.
عادت: هر هفته در یک مراسم فرهنگی شرکت کنید.
هر یک از این عادات، قاعده رفتاری مداومی را توصیف می کنند. آن ها به هدفی خاص اختصاص ندارند، بلکه به گونه ای طراحی شده اند که تعهدی را برای ایجاد اوقات فراغت با کیفیت و منظم در زندگی شخص فراهم کنند.
برنامه اوقات فراغت هفتگی
در آغاز هر هفته، زمانی را برای مرور برنامه اوقات فراغت چهارماهه تان کنار بگذارید. پس از بررسی این اطلاعات، طرحی تهیه کنید که چگونگی قرارگرفتن فعالیت های اوقات فراغت را در برنامه زمانی هفته آینده مشخص کند. برای پیشرفت هر یک از اهداف برنامه چهارماهه، به طور جداگانه مشخص می کنید که در طول هفته چه کارهایی می توانید انجام دهید؛ همچنین زمان دقیق انجام دادن این کارها را مشخص نمایید.
سرانجام، هنگامی که این برنامه ریزی را تمام کردید، زمانی را برای مرور و یادآوری عادات ذکرشده در برنامه چهارماهه تان اختصاص دهید. این یادآوری ها باعث می شود در هفته پیش رو این تعهدات را فراموش نکنید. علاوه بر این، احتمالا مفید است که به طور خلاصه، درباره تجربه عاداتتان در هفته ای که تازه به پایان رسیده اندکی تامل کنید.
داوود و جالوت
در ژوئن سال 2017، فیس بوک مجموعه وبلاگ هایی را با عنوان "پرسش های دشوار" راه اندازی کرد. معاون رئیس شرکت درباره سیاست و ارتباطات عمومی این مجموعه، اطلاعیه ای نوشته بود و در آن اذعان می کرد که "فناوری ها دیجیتال، نحوه زندگی ما را تغییر داده است، به گونه ای که همه ما با سوالاتی مواجه شده ایم". او توضیح داد که این مجموعه می تواند فرصتی برای فیس بوک باشد تا چگونگی پاسخ دهی به این سوالات را شرح دهد.
در دوره بین این اطلاعیه تا زمستان سال 2018، فیس بوک، در این وبلاگ، پانزده مقاله درباره موضوعات گوناگون منتشر کرد. در ماه ژوئن، آن ها مسائل مربوط یه شناسایی نفرت پراکنی را در جامعه جهانی بررسی کردند و در سپتامبر و اکتبر، درباره نقش تبلیغات فیس بوک در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 روسیه صحبت کردند.
در آن زمان، فیس بوک را به دلیل تفکرات روشن فکرانه متولیانش درباره این سوالات تحسین می کردم؛ اما بیشتر اوقات علاقه ای به استفاده از این نحوه ارتباطات نداشتم. تا زمانی که آن ها مقاله ای منتشر کردند که از موضوع مهم تری حرف می زد: "آیا وقت گذراندن در رسانه های اجتماعی به ضرر ماست"؟ این مقاله را دو محقق فیس بوک با نام های "دیوید گینزبرگ" و مویرا بورک نوشته بودند.
در ادامه خواهم گفت که این پست باعث شد فیس بوک تغییری چشمگیر در نحوه معرفی کردن خودش ایجاد کند. تغییری که برای این غول رسانه های اجتماعی احتمال داشت حماقت یا حتی نشانه ای از پایان عصرش باشد.
برای درک ادعای من درباره حماقت فیس بوک، باید به عقب برگردیم تا "اقتصاد توجهی" را که فیس بوک بر اساس آن عمل می کند، درک کنیم. مهم است که بدانید "اقتصاد توجه" بخشی از کسب و کاری را توصیف می کند که از طریق جمع آوری توجه مشتریان و سپس دسته بندی کردن و فروش آن به تبلیغ کنندگان، درآمد کسب می کند.
تا آن زمان، ناشران، خوانندگان خود را به چشم مشتری می دیدند و هدفشان این بود که محصول تولیدی شان به اندازه کافی خوب باشد تا مردم متقاعد شوند برای خواندنش پول پرداخت کنند؛ اما "دی" متوجه شد که خوانندگانش می توانند به محصولات و تبلیغ کنندگان می توانند به مشتریان تبدیل شوند و این نوآوری دی بود. به همین دلیل هدفش را تغییر داد و آن را تبدیل کرد به فروش دقایق توجه خوانندگان به تبلیغ کنندگان.
متداول شدن این مدل کسب و کار باعث ایجاد رقابت بین روزنامه های مصور قرن نوزدهم شد و پس از آن و در قرن بیستم، صنایع رادیو و تلویزیون هم این شیوه را به کار گرفتند.
در اواخر دهه 1990، اینترنت طرفداران بیشتری پیدا کرد و این رخداد خود دغدغه ای برای کشف نحوه ادغام این مدل با جهان آنلاین بود.
یک دهه بعد، همه چیز تغییر کرد. در طول هفته ای که من این کلمات را می نویسم، گوگل با ارزش بیش از هشتصد میلیارد دلار، دومین شرکت با ارزش ابالات متحده است. فیس بوک که ده سال پیش کمتر از یک میلیون کاربر داشت، درحال حاضر، بیش از دو میلیارد کاربر دارد و با ارزشی بیش از پانصد میلیارد دلار، پنجمین شرکت ایالات متحده است.
فضایی مبهم باعث می شود مردم بدون اینکه هدف خاصی داشته باشند وارد این سرویس شوند؛ وضعیتی که البته آن ها را برای دام هوشمندانه و سوءاستفاده گر مهندسان توجه، تبدیل به اهدافی راحت تر می کند و منجر می شود میزان چشمگیری از زمانشان را این گونه سپری کنند؛ این دقیقا همان زمانی است که فیس بوک برای حفظ ارزش چشمگیر پانصد میلیارد دلاری اش به آن نیاز دارد!
این همان نکته ای است که ما را به موضوع حماقت فیس بوک برمیگرداند. بی شک مقاله "گینسبرگ و برک" باید کارفرمایشان را نگران کند؛ زیرا این افسانه را از بین می برد که فیس بوک پایه ای است و به صورت عمومی باید از آن استفاده شود.
بقیه این فصل به طور کامل به مشاوره های واقعی اختصاص داده شده است و شما را با تاکتیک هایی آشنا می کند که جنبش مقاومت آن ها را ابداع کرده است.
تمرین : سرویس های شبکه های اجتماعی را از تلفنتان حذف کنید
اگر می خواهید از رسانه های اجتماعی استفاده کنید، از نسخه های تلفن همراه این سرویس ها دور بمانید، زیرا این نسخه ها زمان و توجه بسیار بیشتری را در معرض خطر قرار می دهند.
این استراتژی کلاسیک مینیمالیسم دیجیتال است. شما با از بین بردن امکان دسترسی به رسانه های اجتماعی در هر لحظه، قدرت آن ها را برای تبدیل شدن به تکیه گاه کاهش می دهید و از حواس پرتی های بزرگ تر در زندگی تان جلوگیری خواهید کرد.
تمرین: تلفن های خود را به رایانه های تک منظوره تبدیل کنید
آنچه باعث قدرتمند شدن دستگاه های چندمنظوره می شود این است که شما دیگر به چند دستگاه جداگانه برای کاربردهای گوناگون نیاز ندارید؛ نه اینکه به شما اجازه دهد چندین کار را به طور همزمان انجام دهید!
یکی از ذینفع های اصلی در تمایل نداشتن شما به غیرفعال کردن برخی از ویژگی های رایانه تان، اقتصاد توجه دیجیتال است.
برای مثال، اگر برای کارتان به رسانه های اجتماعی نیازی ندارید، برنامه ای را تنظیم کنید که این وب سایت ها و برنامه ها را کاملا و به استثنای چند ساعت در شب مسدود کنید. اگر به یکی از ابزارهای رسانه های اجتماعی برای کارتان نیاز دارید(برای مثال، توییتر) در طول روز، چند بخش زمانی را برای بررسی آن کنار بگذارید و در سایر مواقع، آن را مسدود کنید.
تمرین: از رسانه های اجتماعی همچون فردی حرفه ای استفاده کنید
"جنیفر گریجیل" فردی حرفه ای در رسانه ای اجتماعی است. البته منظورم اصطلاح عامیانه حرفه ای بودن در رسانه های اجتماعی نیست. در حقیقت، وی متخصص به دست آوردن حداکثر ارزش از این ابزارهاست و از این طریق درآمد کسب می کند.
برای اینکه عادات مربوط به رسانه های اجتماعی جنیفر را خلاصه کنم، در آغاز، شاید ساده ترین راه، بررسی کارهایی است که او انجام نمی دهد. در وهله اول، او رسانه های اجتماعی را منابعی مناسب برای سرگرمی نمی بیند.
او از اینستاگرام استفاده می کند تا تعداد کمی از حساب های مربوط به انجمن های مورد علاقه اش را دنبال کند.
او از فیس بوک هم بسیار کمتر از یک کاربر معمولی استفاده می کند و درباره این سرویس، قاننونی ساده دارد: "از آن فقط برای ارتباط با دوستان تزدیک و بستگان و گهگاه افراد بانفوذ استفاده می کنم".
شاید او هر چهار روز یک بار یا دیرتر وارد فیس بوک می شود تتا ببیند چه خبرهایی درباره دوستان نزدیک و بستگانش وجود دارد.
جنیفر به من گفت: "در رسانه های اجتماعی، فرصت های واقعی برای سود بردن و رشد کردن و البته مواردی منفی هم وجود دارد. این کار واقعا شبیه بند بازی است ... اکثر ما نیاز داریم نحوه برقراری تعادل را پیدا کنیم". در حقیقت، این سرویس ها به جای اینکه به شما سود برسانند، از این شیوه برای کسب سود خودشان استفاده می کنند.
تمرین: اسلومدیا (رسانه های بدون شتاب) را در آغوش بکشید
در بیانیه اصلی "اسلو مدیا"، هم به تولیدکنندگان و هم به مصرف کنندگان رسانه ها اشاره شده است؛ اما در اینجا، من با تاکید بر اخبار، فقط روی مصرف تمرکز می کنم؛ زیرا این موضوع هم جنبه ای از مصرف رسانه ای است که باعث می شود ما به طور ویژه در برابر استثمار توجه خود آسیب پذیر باشیم.
در حال حاضر، بسیاری از مردم با دنبال کردن مجموعه ای از وب سایت ها و محتواهای مربوط به رسانه های اجتماعی از اخبار مطلع می شوند؛ برای مثال؛ اگر به سیاست علاقه مندید و به چپ گرایان تمایل دارید، شاید مجموعه شما از سی ان ان شروع می شود، سپس به سراغ صفحه اصلی نیویورک تایمز، پولیتیکو، آتلانتیک و محتواهای توییتر بروید و درنهایت نیز به صفحه فیس بوکتان سر بزنید.
آنچه درباره این عادت مصرفی مهم است، ماهیت آیینی این توالی هاست. شما درباره تمام وب سایت ها و محتواهایی که بازدید می کنید، آگاهانه تصمیم گیری نمی کنید؛ بلکه هنگامی که این توالی فعال می شود، دیگر به صورت پیش می رود.
ما به این رفتار عادت کرده ایم؛ ما به طور عمده، این رفتار ناشی از پیشرفت اخیر "اقتصاد توجه دیجیتال" است، بنابراین فراموش کردنش نیز آسان است. این شرکت ها دوست دارند که شما مدام این شبکه ها را چک کنید؛ زیرا هربار که آن ها را چک می کنید، پولی وارد حساب بانکی آن ها می شود.
شما می بایست رسانه های خبری ای را بپذیرید که طرز فکری "اسلو" دارند. در این راستا، اولین و مهم ترین نکته این است که فقط روی منابع باکیفیت تمرکز کنید؛ برای مثال، اخبار فوری، اکثر اوقات، کیفیت بسیار پایین تری نسبت به گزارش های خبری دارد؛ زیرا گزارشات خبری زمانی نوشته می شود که اتفاقی قبلا رخ داده و روزنامه نگاران زمان لازم را برای تحلیل آن داشته اند.
اینترنت پلتفرمی دموکراتیک است؛ به این معنا که هر کسی می تواند افکارش را در آن به اشتراک بگذارد.
توصیه می کنم که مطالعه اخبار را به زمان خاصی در طول هفته اختصاص دهید. برای تقویت حالت "تمرکز کامل" که بیانیه اسلومدیا مطرح کرده است، توصیه می کنم شیوه خاصی برای این مطالعه درنظر بگیرید: در هنگام مطالعه، محلی را انتخاب کنید که باعث شود تمرکز کامل داشته باشید؛ همچنین توصیه می کنم فرمت خاصی برای مطالعه در این مکان داشته باشید.
تمرین: گوشی هوشمندتان را به گوشی ساده تبدیل کنید
امکان داشتن یک گوشی هوشمند در بعضی موارد (مانند سفرهای طولانی یا زمانی که احتمالا می بایست از برنامه ای خاص استفاده کنند) و دستگاهی ساده تر و بدون ایجاد حواس پرتی در موارد دیگر؛ اما درباره زحمت حفظ دو دستگاه متفاوت نگران اند.
شما فکر می کنید که باید همیشه گوشی هوشمندتان را به همراه داشته باشید؛ این طرز فکر را کنار بگذارید. امیدوارم که با مطرح کردن این موضوع، فرصت های بیشتری برای خلوت کردن ایجاد می کنیم؛ زیرا در مقام انسان، برای رشدمان به آن نیازمندیم.
اعلام آزادی از گوشی هوشمند، احتمالا جدی ترین گامی است که می توانید در راستای پذیرش مقاومت توجه بردارید. به این دلیل که گوشی های هوشمند، اسب تروای اقتصاد توجه دیجیتال است.
اگر از اعتیاد به گوشی هوشمندتان خسته شده اید، فقط کافی است که بگویید: "دیگه نه"! این کار واقعا سخت نیست.
ابتدا فیس بوک و پس از آن آیفون، در پی برقراری ارتباط و اتصالات وسواس گونه ای که با نوآوری های مرموز و تقریبا جادویی در فرکانس های رادیویی و مسیریابی فیبرهای نوری ایجاد کردند، فرهنگ ما را از بین بردند؛ آن هم پیش از اینکه کسی حضور ذهن داشته باشد که به عقب برگردد و این پرسشی اساسی ثورو را دوباره مطرح می کند: به کجا می رویم؟
نتیجه جامعه ای است که با پیامدهای ناخواسته ای روبرو شده است. ما مشتاقانه برای آنچه سیلیکون ولی در حال فروشش بود ثبت نام کردیم؛ اما به سرعت متوجه شدیم که با این کار، به طور تصادفی، انسانیتمان را تحقیر کرده ایم.
در این مسیر طولانی است که می توانیم مینیمالیست دیجیتال را جای دهیم. این فلسفه به معنای حمایت از انسان بودن در برابر مصنوعات خارجی ارتباطات الکترونیکی است؛ طبیعت این نوآوری ها، خواست انسانی ما را برای ساختن زندگی ای معنادار و رضایت بخش از بین می برد. ما باید راهی بیابیم که این اجازه را به آن ها ندهیم و در عین حال، از این ویژگی های مثبتشان استفاده کنیم.
در عین حال، تاکید می کنم که در پیش گرفتن چنین شیوه زندگی ای می تواند سخت باشد. من با مینیمالیست های زیادی مصاحبه کرده ام. بسیاری از آنان در کنار داستان های دستاوردهایشان، از نمونه هایی یاد می کردند که به ابزاری خاص اجازه بودند بر زندگی شان غلبه کند.
من این کتاب را با نگرانی اندرو سالیوان درباره از بین رفتن انسانیت در دنیای الکترونیک شروع کردم؛ دنیایی که ساموئل مورس ایجاد کرده است. او می نویسد: "من قبلا یک انسان بودم". امیدوارم که مینیمالیست دیجیتال با مطرح کردن روشی سازنده برای تعامل و استفاده از آخرین نوآوری ها، این وضعیت را به نفع شما تغییر دهد، نه به نفع شرکت های اقتصادی بی هویتی که از توجه شما سود می برند. امیدوارم فرهنگی ایجاد شود که در آن فردی مسلط به فناوری افسوس سالیوان را رد کند و در عوض، با اطمینان بگوید: "به دلیل وجود فناوری، من انسانی بهتر از قبل هستم".