سریال نیسان آبی یکی از آخرین کارهای منوچهر هادی تهیهکنندۀ نامآشنای سینمای ایران است. این سریال از سرویس VOD فیلیمو پخش میشود. انتشار این سریال تکفصلی که قرار است در 20 قسمت پخش شود از مهر امسال شروع شده است.
داستان این سریالِ طنز دربارۀ دو دوست قدیمی در دهۀ شصت است و اتفاقاتی که در زندگی این دو دوست رخ میدهد. صمیمیت رضا (با بازی مهران غفوریان) و جمشید (با هنرمندی حسین یاری) تا آنجاست که با دو خواهر دوقلو زری (یکتا ناصر) و پری (بهناز جعفری) ازدواج میکنند و از همینجا زندگی این دو دوست بیشتر با هم گره میخورد.در مورد داستان این فیلم میتوانید در صفحه «سریال نیسان آبی» بیشتر بخوانید.
شاید بپرسید چرا نام این سریال نیسان آبی است؟ جمشید، یکی از شخصیتهای این سریال، عاشق نیسان آبی است و بیست سال است که با یک نیسان قسطی که در پرداخت قسطهایش هم مشکل دارد، کار میکند. راوی قصه هم همین نیسان آبی است و ما قصه را از زبان نیسان میشنویم.
وقتی این سریال را با دیگر سریالهای تلویزیونی مخصوصاً سریالهای جدید صداوسیما مقایسه میکنیم، نمیتوانیم بگوییم نیسان آبی ارزش دیدن ندارد. اما با این حال، این سریال آنطور که باید نظر منتقدان را جلب نکرد و حتی بینندگان هم چندان نظر مثبتی دربارۀ آن نداشتند. البته سلیقهها مختلف است و برخی بینندگان از سر ناچاری هم که شده این سریال را دنبال میکنند. بهویژه که اخیراً صداوسیما اصلاً نمیتواند مخاطبان خو را راضی نگه دارد و محتوای درخوری برای ارائۀ مداوم ندارد.
با این همه، نکتۀ تأسفآور این است که این سریال با اینکه شروع خوبی داشت و انتظار میرفت داستان پیچیدهای داشته باشد و با گرههایی واقعی در داستان روبهرو باشیم، اما داستان قابل عرضهای ندارد و انگار نویسندگان سعی کردهاند با هر زحمتی که شده آن را پیش ببرند و در آن گرههای ساختگی ایجاد کنند.
شخصیتها قابلقبولاند هرچند پسران جمشید (با بازی حسین یاری) بیشاز حد زننده و آزاردهندهاند و دیالوگهایی که پیداست برای فرزند کوچکتر یعنی زینال نوشته شده است، توی ذوق میزند. شخصیت شکّاکِ پری همسر رضا (با بازی بهناز جعفری) هم شخصیتی بیشازحد اغراقشده است و گاهی غیرقابل تحمّل میشود.
اما آنچه باعث شد این سؤال پیش آید که آیا نیسان آبی به ته درّه سقوط میکند و سریال همین چند درصد رضایتی را هم که جلب کرده از دست میدهد یا نه، این بود که در قسمت یازدهم نیسان آبی شاهد صحنههایی بودیم که شگفتزدهمان کرد. در این قسمت کارگردان بدون در نظر گرفتن شعور مخاطب، در صحنههایی نشان داد که همه شخصیتهای فیلم در یک محله کنار هم برای خریدن مرغ و روغن و... صف کشیدهاند!
درست است که یکی از وجوه داستانِ طنز اغراق است اما نه اغراقی که بیشازحد باشد و اصلِ نمایش و داستان را لوث کند. حتی مهران مدیری که از ویژگیهای طنز او اغراق بیشازحد است، بهندرت دچار این خطا شده که سازندگان در قسمت یازدهم سریال نیسان آبی دچارش شدند. از اشکالات فیلمنامه که آن را مثل چند تکه پارچۀ بههموصلهشده تبدیل کرده میگذرم.
این ساختۀ بدِ منوچهر هادی البته چند ویژگی خوب هم دارد. نویسندگان اگرچه درمجموع، موفق نشدهاند سریالی قوی بنویسند اما طنّازیهای جالبتوجّهی هم دارند. مثلاً مدام این تکهکلام تکرار میشود که «فقط دست پدر و مادرتو ببوس!» یا شخصیتپردازی برخی نقشهای فرعی مثل علمتاج، زن فضول محل خوب از آب درآمده و رکگوییاش ظنز زیبایی دارد. برخی شوخیهای ایهامدار 18+ هم به نظر من، خوب نوشته شده و آنقدر زننده نیست که نتوان این سریال را در جمع خانواده تماشا کرد.
برای پاسخ نهایی باید تا انتهای فصل اول منتظر ماند اما تا حالا که نیمی از فصل اول طی شده میتوان آن را سریالی بسیار ضعیف دانست. البته این ضعف آنقدر نیست که بینندگان کاهش قابلملاحظهای کند چراکه مخاطبان امروز که به کلیپهای سسماستی انس گرفتهاند از نیسان آبی لذتی وافر خواهند برد! پس سرویس استریمینگ یا نمایش برخط فیلیمو نیازی ندارد نگران افت مخاطب باشد. البته سبد محتوای فیلیمو هم از چنان تکثّری برخوردار است که بتواند تمام سلیقهها را پوشش دهد.
اضافات قسمت 16 سریال نیسان آبی
هرچه این سریال جلوتر میرود، سوراخهایش هم بزرگتر می شود! مگر یک BMW چقدر پول به این جمشید قاسم پور رساند و مگر قیمت دلار چقدر بالا رفت که جمیشد خان در هر قسمت از سریال، یک حاتمبخشی بزرگ میکند؟!
نویسنده انگار یادش رفته که جمشید پولش را صرف خرید یک زمین در ناکجاآباد کرد و انگار یادش رفته جمشید مستأجر است و همین چند قسمت قبل، داشتند او را از خانه بیرون میکردند.
منصف باشیم، شوخیهای خیلی خوبی لابهلای این داستان ساختگی و ضعیف گنجانده شده و اگر همانها هم نبود، هیچ مخاطبی پای این سریال نمینشست.
نکته آخر اینکه هرچقدر سریال نیسان آبی ادامه پیدا میکند بیشتر مشخص میشود که شخصیت شکاک زری همسر رضا خرسند بیشتر از آنکه خندهدار باشد، آزاردهنده و مشمئزکننده است.
کاش کسی به نویسندگان، کارگردان و جناب فیلیمو میرساند که بابا مخاطب شما هویج نیست. درست است که از بد روزگار، دربهدر دنبال یک بهانه ناچیز است تا اندکی بخندد و غمش را فراموش کند اما شما لطفا مخاطبتان را هویج فرض نکنید! والا خالهبازیهای ما منطق منسجمتری از این سریال و داستانش داشتند.