محمد برات زاده
محمد برات زاده
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بارش عشق

جانا!بیا و دمی کنار پنجره کلبه کوچکمان بنشین,برایت چای دم کرده ام.

آسمان را ببین!دارد برف می بارد.
مثل عشق من به تو.آرام,پاک,یکرنگ.

میدانی؟چشم تو خورشید است و دل من دانه کوچک بلورین برف.
مژه که برهم میزنی این دل آب میشود.

میشود قطره ای کوچک اما زلال و جاری.مثل عشق من به تو.

این قطره آخر دریا میشود.دریای عاشقی.دریایی که منِ شنا نابلد در میان امواجش گرفتارم و لبخند تو همان غریق نجاتی است که مرا به ساحل آرامش میرساند.
آه,یادم از چای نبود.بگذار یخ کند.من از تماشای تو دست نمیکشم.

خدایا تورا سپاس که قلم را افریدی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید