#روضه ی شام
ای برادر به فدای سر تو زینب تو
از عطش چون گل پژمرده چرا شد لب تو
روز جا بر سر نی داری وشب جا به تنور
روز از روز تو می سوزم وشب از شب تو
گر بودکوفه اگر شام اگربزم یزید
هرکجامی روی آیدزقفازینب تو
حال کاندرسرنی سنگ زنندت ای سر
بعدازاین تاچه کندچوب جفابرلب تو
رخ توسرخ چوخورشید وگهی زردچوماه
کرده بی تاب مراسوزش تاب و تب تو
جودیاتاتوشدی چاکراولادرسول
سروران رابه دل است آرزوی منصب تو