پرگار·۴ سال پیشاتاقاتاق"واقعا تاسف برانگیز است!"این کمترین چیزی بود که می توان گفت و شاید به نوعی پر معنی ترین جمله ای که می توانست حق مطلب را ادا کند. این را…
پرگار·۴ سال پیشقرمز چراغچراغ قرمزی بس طولانی! فرساینده روح و توان آدمی. تمام شدنی نیست، یا حداقل اینطور به نظر می رسد. همیشه اینطور به نظر می رسد. زمان هست در حالی…
پرگار·۷ سال پیشتردیداسلحه را مستقیم روی پیشانی وسط دو ابرویش گذاشتم. مضطرب و پریشان، ملتمسانه نگاهم کرد و گفت: غلط کردم! سیل عرق از سر و رویش جاری بود. نوعی حماقت و نفهمی محض را از نگاهش می خواندم. از آن نوعی که علت را نمی داند و در سراسر زندگی به دنبال غریزه است. غریزه ای که مانع عملکرد درست عقل می شود. می خورد،...
پرگار·۷ سال پیشداداش کایکو!———————————————————————————————————————مور مورِ قلبِ کبودسکوت؟!لطفا حیوان باش.———————————————————————————-——
پرگار·۷ سال پیشلطفا حیوان باشحیوانی هستم نسبتا بیآزار که همیشه سعی دارم کمترین آسیب یا ناراحتی از من به دیگری نرسد. هر جا میروم و به هر بنی بشری میرسم حس بدی تمام وجودم را لبریز میکند، چرا که خلق و خوی حیوانی ام با دیگران سر سازش ندارد و چه بسا آنقدر مرا بیازارد که مجبور به ترک و فرار از صحنه شوم مبادا که غریزه ام مرا وادار به آسیب به دیگری کند. بسیار با خ...
پرگار·۷ سال پیشقلب کبود دنبال رگ می گشت،"مشت کن دستت رو محکم!" با تشر خاصی که تو لحنش بود بهم گفت.سرنگ رو با احتیاط فرو کرد توی چاله بین ساعد و بازوم. سوزن سرنگ تا نیمه ها فرو رفت و بعد... هیچی.با عصبانیت سرنگ رو در آورد و چند بار با انگشتش محکم زد رو...
پرگار·۷ سال پیشمور مور مور مورم میشه- خب واکنش پوسته به تحریک عصبیمیدونم ولی خب خیلی جالبه برام- چیش جالبه؟! میتونه حتی نشونه ای از یه بیماری باشهسخت نگیر انقده. حسش خیلی قشنگه. منو میبره تو یه عالم دیگه
پرگار·۷ سال پیشسکوت؟!مفهومی عجیب و دیر هضم دارد این سکوت. گاهی بسیار دردناک می شود، همانند ضخمی عمیق تا کنه وجودت را می گیرد و پیش می رود تا ناکجا و گاهی نیز انقدر رنگ و بوی فلسفی بخود می گیرد که اصلا هیچ از آن سر در نمیاوری. عواملی بس گوناگون و ملون در پس اش نهفته که دستیابی به آنها کار هر مدعی نیست. سکوتی خاضعانه، جاهلانه، عامدانه، عاقلانه، از سر شگفتی، ترس و وحشت و یا هر چیز دیگر در ظاه...