
هردو مکتب درباره پوچی و بی معنایی زندگی میپردازند ولی با رویکردهای متفاوت حالا اصلا یعنی چی رویکردها متفاوته!مخاطب : حالا چقدر فلسفیش کردی،فلسفه همینطوری خشک هست دیگه نمیخواد تو خشک ترش کنی!من :الان برات سادش میکنم
منظور از این که رویکردشون متفاوته این است که ابزوردیسم میگه که زندگی بی معناست و انسانی باید این بی معنایی و پوچی رو بپذیره! اگزیستانسیالیسم چی میگه؟میگه که درسته زندگی پوچه و بی معنا ولی ما انسان ها میتونیم به آن معنا دهیم و معنای زندگی مون رو بفهمیم!(ابزوردیسم وسطه تناقض بین اگزیستانسیالیسم و نیهیلیسم یا همان پوچی قرار گرفته)
اگر بخوام نیهیلیسم رو خیلی خلاصه توضیح بدم ,این مکتب میگه کلا معنا وجود نداره و همه چیز پوچه
ابزوردیسم میگه که مرگ پایان تلخی برای انسان که به هر حال باید بپذیره که دیگه در این جهان وجود نخواهد داشت و هیچ خواهد شد و این واقعیت غیر قابل انکار!
اما اگزیستانسیالیسم ها میگن که درسته مرگ پایان زندگی است ولی انسان با کارهایی که میکنه هویت خودش را تعریف میکنه (منظورشون این که تو میتونی یکاری کنی که مردم زمان مرگت تو رو به خوبی یاد کنن یا با بدی و تنفر !)
شخصیت های شاخص این دو مکتب
در مکتب اگزیستانسیالیسم آقای کیرکگور به عنوان پدر این مکتب شناخته میشن و کسی که این مکتب رو خیلی ارزشمند کرد آقای ژان پل سارتر بود
در مکتب ابزوردیسم وجود آورنده این مکتب آقای آلبر کامو بود،(اگر میخواید بیشتر درباره این دو مکتب بدونید کتاب هستی و نیستی سارتر درباره مکتب اگزیستانسیالیسم و کتاب افسانه سیزیف کامو رو درباره مکتب ابزوردیسم پیشنهاد میکنم که مطالعه کنید)
اگر بخوایم نتیجه گیری کنیم :
اگزیستانسیالیسم فلسفه امیدواری در دل تاریکی است.
و ابزوردیسم شجاعت خندیدن در برار تهی بودن جهان است.