ویرگول
ورودثبت نام
محمدرضا ورقائی
محمدرضا ورقائینه شاعرم،نه روزنامه نگار فقط آدمی که گاهی افکارش از کنترلش فرار میکنند و اینجا قفلشون میزنم.
محمدرضا ورقائی
محمدرضا ورقائی
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

هنر ظریف بی خیالی

هنر ظریف بی خیالی به این معنا نیست که ما نسبت به رویداد های مهم زندگی مون بی تفاوت باشیم!بلکه می‌خواهیم نسبت به رفتار و حرف های یه عده ای از افراد که هیچ تاثیری در زندگی مون نداره بی اهمیت باشیم تا برای ادامه چیزهایی که در زندگی اهمیت دارن انرژی بیشتری داشته باشیم
مارک منسون تو کتاب هنر ظریف بی خیالی میگه که :
مشکل ما نیست که بی تفاوت هستیم،مشکل این است که به چیز های اشتباه اهمیت میدیم.
نکته این است که اکثر ما در طول زندگی با فحش دادن بیش از حد به موقعیت هایی که لایق توهین نیستند مبارزه میکنیم.به یک مصاحصبه شغلی دعوت میشید به مصاحبه میرید و بازخورد خوبی نمیگرید جوری برای خودتون این مسئله رو مهم جلوه میدید که انگار چه اتفاقی افتاده !میتونید به جای لعنت فرستادن و مهم جلوه دادن به خودتون بگید این نشد یه جا دیگه !به همین سادگی !مثال دیگه :تو ترافیک هستید هی بوق میزنی و فحش میدی که چرا ماشین جلویی حرکت نمیکنه یا انقدر کند رانندگی میکنه ،تو همچین موقعیت باید به خودمون بگیم که یکم صبور باش به هر حال ماشینا حرکت میکنن دیگه!
زندگی مون شده لعنت کردن به همه چیز که آخر به چی برسیم؟آرامش؟راحتی؟یا چی؟
واقعیت این است ،زمانی که ما بیش از حد فک می‌کنیم، وقتی تصمیم می‌گیریم در مورد همه چیز لعنت بفرستیم و فحش بدیم، احساس می‌کنیم که دائماً حق داریم همیشه احساس راحتی و شادی کنیم، آن وقت است که زندگی ما را اذیت میکنه!

ما در زندگی زمان محدودی داریم و در نتیجه نمیتونیم به هر مسئله و هر موقعیت اهمیت بدهیم و تو ذهن خودمون داستان بافی کنیم.هر چقدر کمتر به مسائل بی اهمیت باشیم ،شادتر ،آرام تر،متمرکز تر خواهیم بود،
پس هر موقع عصبانی میشید فقط کافیه از خودتون چندتا سوال بپرسید :
آیا واقعا باید نسبت به هر موضوعی حساس باشم؟
آیا باید نسبت به همه مسئول باشم؟
آیا این موضوع واقعا ارزش عصبانیت من رو دارد؟
اگر پاسخ شما به هر کدام از این سوال ها نه بود بی خیال شید ،همین!

بی‌خیالِ باد شو، رها کن بارِ سنگین را...
زندگی، رودی است که می‌گذرد بی‌صبرانه
چه بسیار چیزها که امروز، داغِ دل می‌نمود،
فردا، خاکستری ست در پیِ بادِ رقصانِه.

گریه‌ها را به موج بسپار، خنده را بادا،
هرچه نگذشتنی ست، همان، گذرانی ست.
پس چه افشانیِ دل برِ چیزی که نیست پایدار؟
بی‌خیالِ جهان شو، جهان بی‌خیالی ست!"

۰
۰
محمدرضا ورقائی
محمدرضا ورقائی
نه شاعرم،نه روزنامه نگار فقط آدمی که گاهی افکارش از کنترلش فرار میکنند و اینجا قفلشون میزنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید